کلمه جو
صفحه اصلی

dab


معنی : تکه، قطعه، اندکی، ضربت مختصر، تر کردن، ضربه زدن، رنگ زدن، کهنه را نم زدن، اهسته زدن
معانی دیگر : مخفف: فرهنگ زیست نامه های امریکاییان، با ضربه (های) تند و خفیف زدن، آهسته زدن، لمس کردن، (تند ولی به طور سطحی و سبک) مالیدن، (مقدار بسیار کم) کمی، یک خرده، یک ذره، ضربه (تند و سطحی و سبک)، زنش، (جانورشناسی) ماهی لیماند (انواع ماهی های پهن و کرانه زی به ویژه limanda proboscidea)، (انگلیس - عامیانه) ماهر، دارای ید طولی، با چیزنرمی کسی رازدن یانوازش کردن

انگلیسی به فارسی

تر کردن، کهنه را نم زدن، با چیز نرمی کسی را زدن یا نوازش کردن، اندکی، قطعه، تکه، آهسته زدن


ممنون، قطعه، اندکی، تکه، ضربت مختصر، ضربه زدن، کهنه را نم زدن، تر کردن، اهسته زدن، رنگ زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: dabs, dabbing, dabbed
(1) تعریف: to pat or press lightly, as with a sponge or cotton swab.
مشابه: blot, pat, sponge, swab

(2) تعریف: to apply with light patting touches.
مشابه: apply, daub, paint, smear

- She dabbed an antiseptic on her cut.
[ترجمه ترگمان] او روی زخم او ضدعفونی کرد
[ترجمه گوگل] او بر روی برشش انتیسپتیک گذاشت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to pat or tap lightly.
مشابه: pat, tap
اسم ( noun )
(1) تعریف: a light pressing or patting stroke.
مترادف: stroke
مشابه: pat

(2) تعریف: a small moist bit.
مترادف: daub
مشابه: drop, smear

- a dab of paint
[ترجمه ترگمان] و کمی رنگ کشید
[ترجمه گوگل] یک رنگ از رنگ

(3) تعریف: a small amount.
مترادف: bit, dash, drop, modicum, pinch
مشابه: catch, hint, lick, mite, smack, smidgen, speck, suggestion, touch, trace, trifle

- Sprinkle a dab of cinnamon over the top.
[ترجمه ترگمان] کمی از دارچین را در بالای آن فرو کن
[ترجمه گوگل] پودر دارچین را بالای سر بمالید
اسم ( noun )
• : تعریف: any of several flatfishes, similar to flounders.

• pat, tap; little bit, drop; expert (slang); type of fish
touch lightly; spread lightly; apply small amounts
if you dab a substance onto a surface, you put it there with quick, light strokes. if you dab a surface with something, you touch it quickly and lightly with that thing.
a dab of something is a small amount of it.
if you are a dab hand at something, you are good at doing it; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] تر کردن - مرطوب سازی - اندکی- تکه - قطعه

مترادف و متضاد

Synonyms: bedaub, besmear, daub, pat, peck, plaster, smear, smudge, stipple, swab, tap, wipe


small quantity


Synonyms: bit, blob, dollop, drop, fleck, flick, pat, peck, smidgen, smudge, speck, spot, stroke, tap, touch


Antonyms: glob, mass


blot up; touch lightly


تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

اندکی (اسم)
dab

ضربت مختصر (اسم)
dab

تر کردن (فعل)
imbrue, bedew, dabble, moisten, wet, dab

ضربه زدن (فعل)
strike, butt, dab, inflict a blow, knap

رنگ زدن (فعل)
paint, dab, tincture

کهنه را نم زدن (فعل)
dab

اهسته زدن (فعل)
dab

جملات نمونه

1. dab at
(ضربه های تند و سطحی و سبک) زدن

2. be a dab hand at
(انگلیس ـ عامیانه) ید طولی داشتن،مهارت داشتن

3. she is a dab hand at finding excuses
او در بهانه آوردن ید طولی دارد.

4. she had put a dab of rouge on her cheeks
او یک کمی سرخاب به گونه های خود زده بود.

5. She put on a quick dab of lipstick and rushed out.
[ترجمه ترگمان]او تکه ای از ماتیک را روی لب گذاشت و بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او بر روی دندان سریع رژ لب گذاشت و فریاد زد

6. Ask Neil to do it — he's a dab hand at carpentry.
[ترجمه ترگمان]از ان یل بخواه که این کار را بکند
[ترجمه گوگل]از نیل بخواهید که این کار را انجام دهد - او یک دست بد در نجاری است

7. She's a dab hand at DIY.
[ترجمه ترگمان]او یک تکه نان در DIY است
[ترجمه گوگل]او یک دست بامزه در DIY است

8. She wiped her tears away with a dab of her handkerchief.
[ترجمه ترگمان]اشک هایش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او اشک هایش را با دستمال دستمالش کرد

9. I put a dab of butter on my bread.
[ترجمه ترگمان]یک تکه کره روی نان گذاشتم
[ترجمه گوگل]یک نان کره روی نان من گذاشتم

10. DAB is the radio system of the 21st Century.
[ترجمه ترگمان]DAB سیستم رادیویی قرن بیست و یکم است
[ترجمه گوگل]DAB سیستم رادیویی قرن بیست و یکم است

11. She's a dab hand with a paintbrush.
[ترجمه ترگمان]یک قلم مو را با یک قلم مو قرار می دهد
[ترجمه گوگل]او یک دست بد با یک قلم مو است

12. Dab the graze with antiseptic.
[ترجمه ترگمان]چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا چرا آن ها را به چرا graze
[ترجمه گوگل]چرت زدن با ضد عفونی کننده

13. She put a dab of perfume behind her ears.
[ترجمه SinaS] یک ذره عطر به پشت گوش هایش زده ( مالیده ) بود
[ترجمه ترگمان]او تکه ای از عطر را پشت گوش هایش گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک عطر را در پشت گوشش گذاشت

14. One dab with blotting - paper and the ink was dry.
[ترجمه ترگمان]یک قطره مرکب از کاغذ خشک کن و جوهر خشک شده بود
[ترجمه گوگل]یک عینک با بوتینگ - کاغذ و جوهر خشک بود

15. She returned wearing a dab of rouge on each cheekbone.
[ترجمه ترگمان]او روی هر یک از آن ها یک تکه سرخاب مالیده بود
[ترجمه گوگل]او برگشت و با عجله از هر کدام از ستون فقرات روبرو شد

She dabbed the wound with (a piece of) cotton.

او روی زخم پنبه مالید.


Then she dabbed alcohol on it.

سپس به آن الکل زد.


Finally she dabbed the sweat from her own nose.

در خاتمه عرق بینی خود را پاک کرد.


She had put a dab of rouge on her cheeks.

او یک کمی سرخاب به گونه‌های خود زده بود.


She is a dab hand at finding excuses.

او در بهانه آوردن ید طولی دارد.


اصطلاحات

dab at

(ضربه‌های تند و سطحی و سبک) زدن


be a dab hand at

(انگلیس ـ عامیانه) ید طولی داشتن، مهارت داشتن


dabs

(انگلیس - عامیانه - جمع) اثر انگشت (در انگشت‌نگاری)


پیشنهاد کاربران

رقص دب، حرکتی ساده با دو دست که بیشتر از بار رقص و حرکت، بار معنایی و فرهنگی داره
ヾ ( - _ - ) ゞ

تقه زدن

● به نرمی و سریع لمس کردن چیزی
* ممکن است این لمس با دست نباشد. به طور مثال وقتی جای از صورت زخم کوچکی ایجاد میشود و شما با تکه ای پارچه چند بار روی ان میزنید تا خون ان بند بیاید.

مثال کاربردی و عامیانه:
I'm dabbing: هیجان زده هستم، ذوق کردم

برای عطر زدن هم استفاده میشه مثل dab perfume on my wrists

ضربه بسیار آرام ( مثلا برای پاک کردن دهان بعد از خوردن غذا، یا برای پاک کردن آرایش، یا مالیدن مواد آرایشی )
a light touch or stroke
مالیدن چشم ( بعد از بیدار شدن از خواب یا به هنگام خارش. . )
A small quantity of something liquid or moist
بسیار آرام ضربه زدن hit lightly

Nothing brightens a woman’s face as much as a
. fresh dab of lipstick


ضربه ی بسیار آرام


کلمات دیگر: