کلمه جو
صفحه اصلی

pact


معنی : پیمان، موافقت، عهد، معاهده، پیمان بستن
معانی دیگر : سامه، قول و قرار، میثاق

انگلیسی به فارسی

عهد، میثاق، پیمان، معاهده، پیمان بستن


پیمان، معاهده، عهد، موافقت، پیمان بستن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an agreement, esp. a sworn promise.
مترادف: accord, alliance, compact, convention, covenant, treaty
مشابه: agreement, arrangement, bond, collusion, concord, contract, deal, entente, league, obligation, pledge, truce, understanding

- My friend and I made a pact never to tell what happened that day.
[ترجمه vafaei] دوستم و من عهد کردیم که هرگز درباره ی آنچه که در آن روز اتفاق افتاد حرف نزنیم
[ترجمه فیض] به نظرم جمله بالا درست نیست. . اضافه شدن that بعد از pact و حذف to جمله درست می شو.
[ترجمه ترگمان] من و دوستم قرار گذاشتیم که بگیم اون روز چه اتفاقی افتاد
[ترجمه گوگل] دوست من و من یک قرارداد را هرگز برای گفتن آنچه که در آن روز اتفاق افتاده است

(2) تعریف: a formal compact or set of accords between or among nations; treaty.
مشابه: alliance, compact, concord, convention, treaty

- Nazi Germany had signed a non-aggression pact with the Soviet Union, but it violated that pact when it invaded the Soviet Union in 1941.
[ترجمه ترگمان] آلمان نازی یک پیمان عدم تعرض با شوروی امضا کرده بود، اما زمانی که در سال ۱۹۴۱ به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد این پیمان را نقض کرد
[ترجمه گوگل] آلمان نازی قرارداد غیر تجاوز را با اتحاد جماهیر شوروی امضا کرد، اما آن بسته را زمانی که به شوروی سابق در سال 1941 حمله کرد، نقض کرد

• contract; agreement; alliance; treaty
a pact is a formal agreement between two or more governments, organizations, or people to do a particular thing or to help each other.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] پیمان، عهد، میثاق، قرارداد، توافق

مترادف و متضاد

پیمان (اسم)
hand, accord, agreement, covenant, contract, treaty, pact, promise, concord, compact, oath, vow, faith, troth, league

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

عهد (اسم)
swear, agreement, covenant, treaty, pact, promise, word, oath, vow, age, era, time, epoch

معاهده (اسم)
agreement, treaty, pact, alliance, confederation

پیمان بستن (فعل)
covenant, pact, promise, stipulate

agreement


Synonyms: alliance, arrangement, bargain, bond, compact, concord, concordat, contract, convention, covenant, deal, league, paper, piece of paper, protocol, settlement, transaction, treaty, understanding


Antonyms: disagreement


جملات نمونه

1. a pact made between two nations
پیمانی که میان دو ملت بسته شده است

2. the pact we made with you is never to be broken
عهدی که با تو بستیم هرگز شکستنی نیست

3. a non-aggression pact
پیمان عدم تجاوز

4. a quadripartite pact
قرارداد چهار سویه (جانبه)

5. we made a pact not to tell our secret to anyone
عهد کردیم که راز خود را به کسی نگوییم.

6. The Social Democrats struck an electoral pact with the Liberals.
[ترجمه ترگمان]سوسیال دموکرات ها به یک پیمان انتخاباتی با لیبرال ها برخورد کردند
[ترجمه گوگل]سوسیال دموکراتها با همکاری لیبرالها قرارداد انتخاباتی را امضا کردند

7. Last month he signed a new non-aggression pact with Germany.
[ترجمه ترگمان]ماه گذشته او پیمان عدم تعرض جدید با آلمان را امضا کرد
[ترجمه گوگل]ماه گذشته او قرارداد تجاوزگری جدیدی را با آلمان امضا کرد

8. The Auto Pact yoked Ontario into the United States economy.
[ترجمه ترگمان]پیمان Auto yoked را به اقتصاد ایالات متحده واگذار کرد
[ترجمه گوگل]پیمان اکتیو انتاریو را به اقتصاد ایالات متحده متصل می کند

9. They have made a pact with each other not to speak about their differences in public.
[ترجمه ترگمان]آن ها با یکدیگر توافق کرده اند که در مورد تفاوت های خود در ملا عام صحبت نکنند
[ترجمه گوگل]آنها یک قرارداد را با یکدیگر در مورد تفاوت هایشان در عمومی صحبت کرده اند

10. The Nazi-Soviet pact carved up the Baltic states in 193
[ترجمه ترگمان]پیمان اتحاد جماهیر شوروی - شوروی در ۱۹۳ کشور بالتیک ایجاد شد
[ترجمه گوگل]پیمان نازی ها و شوروی در سال 193 کشور های بالتیک را ترک کرد

11. The two opposition parties made an electoral pact.
[ترجمه ترگمان]دو حزب مخالف یک قرارداد انتخاباتی ترتیب دادند
[ترجمه گوگل]دو حزب مخالف پیمان انتخاباتی را برگزیدند

12. The couple died together in a suicide pact.
[ترجمه ترگمان]این زوج در یک پیمان انتحاری با هم کشته شدند
[ترجمه گوگل]این زن و شوهر در یک قرارداد خودکشی مرد

13. She died with her lover in a suicide pact.
[ترجمه ترگمان]اون با معشوقه اون در پیمان خودکشی مرد
[ترجمه گوگل]او با معشوق خود در یک قرارداد خودکشی جان سالم به در برد

14. They made a pact not to tell anyone.
[ترجمه ترگمان]اونا یه قراری گذاشته بودند که به کسی چیزی نگی
[ترجمه گوگل]آنها یک قرارداد را به هیچ کس ندادند

15. The peace pact seems to be in its death throes .
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد پیمان صلح در حال مرگ است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که پیمان صلح در حال مرگش است

16. In 1954 Britain had fostered the Baghdad Pact to create a band of friendly pro-Western states against the Soviet threat.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۵۴، بریتانیا پیمان بغداد را برای ایجاد یک گروه از کشورهای طرفدار غرب در برابر تهدید شوروی پرورش داده بود
[ترجمه گوگل]در سال 1954، بریتانیا پیمان بغداد را برای ایجاد یک گروه طرفدار طرفداران طرف مقابل در برابر تهدید شوروی تشویق کرد

a pact made between two nations

پیمانی که میان دو ملت بسته شده است


a non-aggression pact

پیمان عدم تجاوز


the pact we made with you is never to be broken

عهدی که با تو بستیم هرگز شکستنی نیست


We made a pact not to tell our secret to anyone.

عهد کردیم که راز خود را به کسی نگوییم.


پیشنهاد کاربران

درست است این واژه در فارسی، به میثاق ترجمه شده است. ولی در حقوق بین الملل، به اساسنامه جامعه ملل اطلاق میگردد؛ یعنی "میثاق جامعه ملل"

Contract

convention


کلمات دیگر: