کلمه جو
صفحه اصلی

abdomen


معنی : شکم، بطن
معانی دیگر : (مهره داران) بخش داخلی بدن از سینه تالگن خاصره

انگلیسی به فارسی

شکم، بطن


انگلیسی به انگلیسی

• (in vertebrates) section of the body between the thorax and the pelvis in which most of the digestive organs are located, belly; section of the body behind the thorax (entomology)
your abdomen is the part of your body below your chest where your stomach and intestines are; a medical term.

اسم ( noun )
مشتقات: abdominal (adj.)
(1) تعریف: in vertebrates, the part of the body between the chest and the pelvis, where most of the digestive organs are located.
مترادف: gut, stomach
مشابه: belly, paunch, tummy, viscera

- Pain in the lower right part of the abdomen could be from inflammation of the appendix.
[ترجمه ترگمان] درد در قسمت پایین سمت راست شکم می تواند از التهاب ضمیمه باشد
[ترجمه گوگل] درد در سمت راست پایین شکم می تواند از التهاب آپاندیس باشد

(2) تعریف: in insects, the major part of the body below the thorax and legs.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] در پستانداران، قسمتی از بدن که اندامای هضمی را دربر می گیرد، شکم
[بهداشت] شکم

مترادف و متضاد

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

بطن (اسم)
abdomen, womb, ventricle, stomach, venter

the stomach and area directly below in an animate being


Synonyms: bay window, belly, bowels, breadbasket, corporation, gut, guts, intestines, middle, midriff, midsection, paunch, pot, potbelly, spare tire, tummy, venter, viscera


جملات نمونه

1. to tap the abdomen
آب شکم را کشیدن

2. The nurse tapped the patient's abdomen.
[ترجمه قدر] پرستار به شکم بیمار ضربه زد
[ترجمه ترگمان]پرستار به شکم بیمار ضربه زد
[ترجمه گوگل]پرستار شکم بیمار را بوسید

3. The patient is complaining of pain in the abdomen, doctor.
[ترجمه ترگمان]بیمار از درد شکم شکایت می کند
[ترجمه گوگل]بیمار شکایت از درد در شکم، دکتر است

4. He was suffering from pains in his abdomen.
[ترجمه ترگمان]از درد شکمش درد می کشید
[ترجمه گوگل]او از درد در شکمش رنج می برد

5. He also received wounds to the abdomen.
[ترجمه ترگمان]او همچنین زخم هایی را برای شکم دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او همچنین زخم های شکمی را دریافت کرد

6. Meyers was stabbed once in the abdomen and once in the neck.
[ترجمه ترگمان]یه بار تو شکمش چاقو خورده و یه بار تو گردنش
[ترجمه گوگل]مایرز یکبار در شکم و یکبار در گردن کوبید

7. Then Loi pointed at his abdomen and grimaced with pain to make sure I understood.
[ترجمه ترگمان]بعد لوی به شکمش اشاره کرد و با درد شکلکی دراورد تا مطمئن شود که من فهمیدم
[ترجمه گوگل]سپس Loi به شکمش اشاره کرد و با درد شدید به من اطمینان داد که متوجه شدم

8. The abdomen was distended and the outline of the transverse colon clearly visible.
[ترجمه ترگمان]شکم باد کرده بود و طرح کلی of عرضی کاملا مشهود بود
[ترجمه گوگل]شکم در حال گسترش بود و کلیه کولون عرضی به وضوح قابل مشاهده است

9. She sensed further movements in her abdomen.
[ترجمه ترگمان]او حرکات بیشتری را در شکمش حس کرد
[ترجمه گوگل]او حرکات بیشتری را در شکمش احساس کرد

10. Even now the recollection seized him in the abdomen, and a kind of sick longing made him tremble.
[ترجمه ترگمان]حتی این خاطره او را در شکمش گرفته بود و یک نوع اشتیاق بیمارگونه او را به لرزه می انداخت
[ترجمه گوگل]حتی در حال حاضر خاطرات او را در شکم گرفتار کرده و نوعی میل و درد مریض او را لرزاند

11. They bayoneted 25 pregnant women in the abdomen and beheaded 52 children.
[ترجمه ترگمان]آن ها ۲۵ زن باردار را در شکم گرفتند و ۵۲ کودک را سر بریدند
[ترجمه گوگل]آنها 25 زن باردار در شکم را بمب گذاری کردند و 52 کودک را سرقت کردند

12. Their abdomen contains two chambers, one on each side.
[ترجمه ترگمان]شکم آن ها شامل دو اتاقک است، یکی در هر طرف
[ترجمه گوگل]شکم آنها حاوی دو اتاق است، یک در هر طرف

13. By curving up its abdomen it gives the false impression that it is about to strike with its tail.
[ترجمه ترگمان]با خم کردن شکم این احساس کاذب را ایجاد می کند که می خواهد با دمش ضربه بزند
[ترجمه گوگل]با انحراف شکم خود، این تصور اشتباه را به شما می دهد که با دم خود برخورد کنید

14. Her abdomen was generally tender and rectal examination showed watery stool stained with mucus and a small amount of blood.
[ترجمه ترگمان]شکمش به طور کلی نرم و مقعدی بود و examination از مدفوع پر از خلط و مقدار کمی خون نشان می داد
[ترجمه گوگل]شکم او به طور کلی معده و معاینه رکتوم نشان می دهد مدفوع آب مروارید رنگ آمیزی با مخاط و مقدار کمی از خون است

پیشنهاد کاربران

I did not have that much belly fat
It's easy for me
Flat stomach like Barbie
Touching my abdomen, you will see a completely fat - free abdomen
من انچنان چربی شکم نداشتم
برای من اسان هست
شکم تخت چون باربی داشتن
دست زدنی به شکم من ، یک شکم کاملا بدون چرب را مشاهده خواهی کرد

abdomen ( علوم تشریحی )
واژه مصوب: شکم 1
تعریف: بخشی از بدن که بین قفسۀ سینه و لگن قرار دارد و دیافراگم آن را از قفسۀ سینه جدا می کند


کلمات دیگر: