کلمه جو
صفحه اصلی

earthy


معنی : زمینی، خاکی، دنیوی، خاک مانند، عاری از خیال
معانی دیگر : خاکسان، زمخت، عاری از ادب، نافرهیخته، بی معرفت، ساده و بی ریا، بی آلایش، صمیمانه، بی پیرایه، بی رودرواسی، (قدیمی) دنیوی، ناسوت، خاکسار، مادی

انگلیسی به فارسی

خاکی، خاک‌مانند، زمینی، دنیوی


خاکستری، خاکی، زمینی، دنیوی، خاک مانند، عاری از خیال


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: earthier, earthiest
مشتقات: earthily (adv.)
(1) تعریف: realistic, practical, and unpretentious.
مترادف: down-to-earth, realistic
متضاد: artificial, impractical, pretentious
مشابه: matter-of-fact, practical, pragmatic, sensible, straightforward, unaffected, unpretentious

- She found her new friends surprisingly earthy despite their aristocratic backgrounds.
[ترجمه ترگمان] او متوجه شد که دوستان جدیدش علی رغم سابقه their، خاکی و خاکی هستند
[ترجمه گوگل] او با وجود پیشینه اشرافی اش، دوستان جدیدش را شگفت انگیز دانست

(2) تعریف: unrefined, coarse, or sexually suggestive.
مترادف: carnal, sexual, sexy, unrefined
متضاد: refined
مشابه: bawdy, lusty, ribald, sensual

(3) تعریف: consisting of the properties of earth; of the soil.
مترادف: earthen
مشابه: dusty, muddy, terrestrial

• of the earth; made of earth
someone who is earthy does not mind talking openly about things such as sex that other people find embarrassing.
something that is earthy looks, smells, or feels like earth.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] خاکی، زمینی

مترادف و متضاد

زمینی (صفت)
agrarian, earthly, terrestrial, territorial, earthy, geocentric, geomorphic, sublunar, sublunary, tellurian, telluric, tellurous, terrene

خاکی (صفت)
humble, earthly, terrestrial, earthy, mortal, dun, earthen, worldly, khaki, earthborn, mundane, tellurian, terrene

دنیوی (صفت)
terrestrial, earthy, secular, temporal, worldly, mundane, sublunar, sublunary, terrene

خاک مانند (صفت)
earthy

عاری از خیال (صفت)
lowly, earthy, heavy-footed

unsophisticated


Synonyms: bawdy, coarse, crude, down, down home, down-to-earth, dull, easygoing, folksy, funky, hard-boiled, home folk, homely, homey, indelicate, lowbred, lusty, mundane, natural, pragmatic, ribald, robust, rough, simple, unidealistic, uninhibited, unrefined


Antonyms: cultured, elegant, refined, sophisticated


جملات نمونه

1. a stale earthy smell
بوی مانده و خاکسان

2. his gross earthy egoism
خودپسندی بی ادبانه ی او

3. wine with an earthy aroma
شراب دارای بوی خاک

4. he is a jovial earthy man
او آدمی خرم دل و خاکی است.

5. She has an earthy sense of humour.
[ترجمه ترگمان]او حس شوخ طبعی زمینی دارد
[ترجمه گوگل]او احساس خشنی طنز دارد

6. The stairs are decorated in golds and earthy browns.
[ترجمه ترگمان]پله ها با طلا و قهوه ای قرمز رنگ تزئین شده اند
[ترجمه گوگل]پله ها در طلا و قهوه ای خاکستری تزئین شده اند

7. I'm attracted to warm, earthy colours.
[ترجمه ترگمان]من به رنگ های گرم و خاکی جذب می شوم
[ترجمه گوگل]من جذاب به رنگ های گرم، خاکستری می شود

8. Michael has an earthy sense of humour; he likes rude jokes.
[ترجمه ترگمان]مایکل یه حس شوخ طبعی زمینی داره اون از شوخی های rude خوشش میاد
[ترجمه گوگل]مایکل یک حس زمینی از طنز دارد؛ او جوک های بی رحمانه را دوست دارد

9. In the sanctuary, the earthy hues of autumn had given way to the soft green of pines.
[ترجمه ترگمان]در حرم، رنگ خاکی پاییز به رنگ سبز درختان کاج رسیده بود
[ترجمه گوگل]در پناهگاه، رنگ های خاکستری پاییز به سبز نرم سبو از کاج رسیده بود

10. The churches are painted an earthy red, with red domes and cupolas, and thick red velvet curtains decorate the insides.
[ترجمه ترگمان]کلیساها رنگ قرمز و زمینی دارند و گنبدها و گنبد قرمز و پرده های مخملی قرمز داخلی را تزئین می کنند
[ترجمه گوگل]کلیساها رنگ قرمز خاکستری دارند، با گنبد قرمز و کوره، و پرده های مخملی ضخیم قرمز، داخلی را تزئین می کنند

11. MacLaine seems to savor such amusingly earthy directness.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که MacLaine از این صراحت و صراحت آمیخته به شوخی لذت می برد
[ترجمه گوگل]مک لاین به نظر می رسد که چنین جادویی جالب توجه است

12. Earthy porcini mushrooms, tender and meaty, make the perfect accompaniment.
[ترجمه ترگمان]قارچ ها زمینی، نرم و قوی، با آن هماهنگی کامل برقرار می کنند
[ترجمه گوگل]قارچهای کبابی زمینی، مرغوب و گوشتی، همراهی کامل می کنند

13. The result is an earthy look, which can be colour-rubbed, antiqued, stippled, crackle glazed or dragged.
[ترجمه ترگمان]نتیجه یک ظاهر خاکی است که می تواند رنگ به رنگ، antiqued، stippled، ترق و تروق و یا کشیدن آن باشد
[ترجمه گوگل]نتیجه یک نگاه خاکستری است که می تواند رنگی مالش، ضد آفتاب، سفت و سخت، لک لک و یا کشش باشد

14. My friend Lindsey said I was consumed with earthy desires and unable to reach the higher planes.
[ترجمه ترگمان]دوست من لیندزی گفت که من با خواسته های زمینی و قادر به رسیدن به هواپیماهای بزرگ تر مصرف شدم
[ترجمه گوگل]دوست من لیندزی گفت من با خواسته های زمین خوابیده ام و نمی توانم به هواپیما های بلند بروم

a stale earthy smell

بوی مانده و خاکسان


wine with an earthy aroma

شراب دارای بوی خاک


his gross earthy egoism

خودپسندی بی‌ادبانه‌ی او


He is a jovial earthy man.

او آدمی خرم‌دل و خاکی است.



کلمات دیگر: