کلمه جو
صفحه اصلی

pad


معنی : لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن، پشتی، چنبره، جاده، چنگ، قدم زدن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، زیر پالگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن
معانی دیگر : (واژه ی آوایی) صدای پا، تپ، تلپ، (هر چیزی که صندلی و غیره را نرم و راحت می کند یا جلو اصطکاک را می گیرد) تودوزی، نرم رویه، نرم پوش، نرم لایه، (پزشکی - پوشش نرمی که روی زخم می گذارند) نرم پوش، بالشتک، تامپون، پد، دفتر، دفترچه، کتابچه، (خودمانی) آپارتمان، اتاق، محل زندگی، (مبل و صندلی و غیره) تودوزی کردن، لایی گذاری کردن، لایی دار کردن، نرم لایه دار کردن، نرم رویه دار کردن، (نطق یا نگارش) شاخ و برگ دادن، از حشو و زواید پر کردن، (صورت هزینه یا رسید و غیره) دستکاری کردن و افزودن (بر مبلغ)، زین نرم و تودوزی شده، (بخش نرم پنجه ی حیواناتی مانند سگ و گربه و گرگ) پا نرمه، نرم پنجه، (برخی گیاهان آبزی) برگ شناور، رجوع شود به: launch pad، استامپ (ink pad و stamp pad هم می گویند)، (خودمانی) بستر، تختخواب، رهنوردی کردن، پای پیاده رفتن، (انگلیس) راه باریک، کوره راه، معبر، بااب و تاب گفتن، لفاف کردن

انگلیسی به فارسی

دفترچه یادداشت، لایی، لایی گذاشتن


جاده، معبر، دزد پیاده، اسب راهوار، پیاده سفر کردن،قدم زدن، زیر پالگد کردن، صدای پا، تشک، هرچیز نرم،لایه، پشتی، آب خشک کن، مرکب خشک کن، بالشتک زخم بندی، بااب و تاب گفتن، لفاف کردن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن


پد، لایی، دفترچه یادداشت، لایه، تشک، پشتی، چنگ، چنبره، جاده، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، قدم زدن، زیر پالگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: on the pad
(1) تعریف: a piece of soft material used as cushioning to protect from abrasion or impact, such as a cushion, mat, or thick piece of blanket or quilt.
مشابه: cushion

(2) تعریف: in sports such as hockey and football, any of various thick fabrications worn as protective equipment for elbows, knees, shoulders, and the like.

(3) تعریف: a small pillow attached on the inside of clothing to modify its shape.

(4) تعریف: the small cushion of flesh on the bottom of the toes or feet of some animals.

(5) تعریف: a thick piece of gauze or other soft, sterile material used as a protective and absorbent covering, barrier, or sponge.
مشابه: compress

- a gauze pad
[ترجمه ترگمان] یه بسته گاز پانسمان
[ترجمه گوگل] پد گاز
- a sanitary pad
[ترجمه Mona] نواربهداشتی
[ترجمه ترگمان] یه دفترچه بهداشتی
[ترجمه گوگل] پد بهداشتی

(6) تعریف: an absorbent cushion used for holding ink for rubber stamps.

(7) تعریف: a block of paper sheets glued together at one edge.
مشابه: tablet

(8) تعریف: a resilient flat platform for landing or launching.

- a helicopter pad
[ترجمه ترگمان] یک دفترچه هلیکوپتر
[ترجمه گوگل] پد هلی کوپتر
- a missile launching pad
[ترجمه ترگمان] یک سکوی پرتاب موشک
[ترجمه گوگل] یک موشک پرتاب موشک

(9) تعریف: (informal) a place to live or sleep in.
مشابه: place, room
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pads, padding, padded
(1) تعریف: to fill or protect by stuffing or layering with soft material.

(2) تعریف: to make longer or thicker by adding unimportant material.

- She padded the report with old surveys.
[ترجمه ترگمان] او این گزارش را با تحقیقات قدیمی مقایسه کرد
[ترجمه گوگل] او گزارش را با نظرسنجی های قدیمی انجام داد
اسم ( noun )
• : تعریف: a soft sound of footsteps.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pads, padding, padded
• : تعریف: to go along on foot; trudge.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to walk about, esp. quietly or without shoes.

- He pads around the house in his slippers.
[ترجمه ترگمان] او با دمپایی به اطراف خانه پرواز می کند
[ترجمه گوگل] او در اطراف خانه خود را در دمپایی خود قرار می دهد

• piece of soft material which cushions; block of pages stacked together and connected on one side; one's lodging (slang); sanitary napkin; soft padded sections on the bottom of an animal's paw; sound of footsteps
cushion; fill; fill out; walk, go by foot
a pad is a thick, flat piece of a material such as cloth or foam rubber. pads are used, for example, to clean things or for protection.
a pad is also a number of pieces of paper fixed together along one side, so that each piece can be torn off when it has been used.
a helicopter pad is an area of flat, hard ground where helicopters can land and take off.
a launch pad is a place where missiles and rockets can be fired from.
a cat's or dog's pads are the soft parts on the bottom of its paws.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بالشتک
[کامپیوتر] لایی ؛ دفترچه یادداشت ؛ پر کردن فیلدی ازداده با فضای خالی ؛ ناحیه ای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله آن انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد
[برق و الکترونیک] لایه تضعیف آرایش مقاومتهای ثابتی که شدت سیگنال RF یا AF را به مقدار ثابت مطلوبی بدون ایجاد اعوجاج قابل توجه کاهش می دهند . آن را تضعیف گر ثابت نیز می نامند . اگر این آرایش قابل تنظیم باشد. تضعیف گر نامیده می شود . - لایی، صفحه مانع اصطکاک
[مهندسی گاز] لائی گذاشتن
[زمین شناسی] لایی، بالشتک
[نساجی] فولارد کردن - فشردن منسوج جهت گرفتن مقدار اضافی محلول یا آب برداشتی - دستگاه پد ( سیستم متشکل از حداقل دو غلتک در یک حمام )- مخده - تشک - لایه - لایی لباس - پشتی - بتونه - چکمه - بالشتک ضخم بندی
[ریاضیات] صفحه، معبر، جاده، ضربه گیر، زیردستی، لایی، روبنده، زیرسری، کفشک، بالشتک

مترادف و متضاد

لایی (اسم)
wad, stuffing, pad, gasket, wadding

لایه (اسم)
stratum, leaf, riband, strand, lamella, layer, pad, substrate, padding, ribband

تشک (اسم)
mattress, panel, pad

دفترچه یادداشت (اسم)
pad

دزد پیاده (اسم)
pad

اسب راهوار (اسم)
pad

صدای پا (اسم)
tramp, plod, step, pad

هر چیز نرم (اسم)
pad

اب خشک کن (اسم)
pad

مرکب خشک کن (اسم)
pad

پشتی (اسم)
back, dorsal, backrest, cushion, backing, pillow, dossal, pad

چنبره (اسم)
circle, bend, torque, hoop, core, cushion, coil, tassel, pad

جاده (اسم)
way, road, path, route, street, line, turnpike, track, pathway, causeway, pad

چنگ (اسم)
paw, grapnel, gripe, harp, claw, clutch, grip, lyre, nail, grapple, pad, trombone

قدم زدن (فعل)
gait, stride, vamp, step, stroll, pad

لایی گذاشتن (فعل)
wad, pad

پیاده سفر کردن (فعل)
pad

زیر پا لگد کردن (فعل)
pad

بالسشتک زخم بندی (فعل)
pad

با آب و تاب گفتن (فعل)
pad

با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن (فعل)
pad

tablet of paper


Synonyms: block, jotter, memorandum, notebook, notepad, paper, parchment, quire, ream, scratch, scratch pad, slips


dwelling, room


Synonyms: abode, coop, crib, digs, hangout, hideout, hive, house, layout, lodging, quarters, residence, residency, setup


protect with cushioning


Synonyms: cushion, fill, fill out, line, pack, protect, shape, stuff


elaborate, amplify


Synonyms: augment, bulk, embellish, embroider, enlarge, exaggerate, expand, fill out, flesh out, fudge, increase, inflate, lengthen, magnify, overdraw, overstate, protract, spin, stretch


Antonyms: simplify, uncomplicate


walk quietly; walk ploddingly


Synonyms: creep, go barefoot, hike, march, patter, pitter-patter, plod, pussyfoot, sneak, steal, traipse, tramp, trek, trudge


protection


Synonyms: buffer, cushion, filling, packing, stuffing, wad, wadding, waste


جملات نمونه

1. launch pad
سکوی پرتاب،پرتابگاه

2. shoulder pad
(خیاطی) تودوزی شانه،اپل

3. a note pad
دفترچه ی یادداشت

4. on the pad
(خودمانی) دارای سهمی از رشوه هایی که کلانتری محل دریافت می کند

5. to put a cotton pad on the wound
پد پنبه ای روی زخم گذاشتن

6. he invited us to his pad
ما را به محل زندگی خود دعوت کرد.

7. the sofa had a thick pad
کاناپه دارای نرم رویه ی کلفتی بود.

8. You'll have to pad out the chair with some more cloth before recovering it.
[ترجمه ترگمان]باید قبل از این که آن را باز کنی، با چند تکه پارچه از روی صندلی بلند شوی
[ترجمه گوگل]قبل از بازیابی، باید از صندلی استفاده کنید

9. She doodled on a pad as she spoke.
[ترجمه ترگمان]در حالی که داشت حرف می زد، روی یک صفحه کار می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک سخنرانی به او کمک کرد

10. Press on the wound with a large pad of cotton wool.
[ترجمه ترگمان]روی زخم با مقدار زیادی پشم پنبه فشار وارد کنید
[ترجمه گوگل]روی زخم با یک پد بزرگ از پشم را فشار دهید

11. I tore another sheet from the pad.
[ترجمه ترگمان] من یه برگه دیگه از صفحه پاره کردم
[ترجمه گوگل]من یک ورق دیگر را از پد جدا کردم

12. The rocket lifted off from its launching pad.
[ترجمه ترگمان]راکت از سکوی پرتاب جدا شد
[ترجمه گوگل]موشک از پد راه اندازش خارج شد

13. She always kept a pad and pencil by the phone.
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک مداد و یک مداد در دست داشت
[ترجمه گوگل]او همیشه تلفن و پد و مداد را نگه داشت

14. Ellington's band was a launching pad for many gifted jazz musicians.
[ترجمه ترگمان]گروه Ellington یک سکوی پرتاب برای بسیاری از نوازندگان موسیقی جاز بود
[ترجمه گوگل]گروه Ellington یک پلیر راه اندازی برای بسیاری از نوازندگان موسیقی جاز بود

15. Each student should have a pencil and pad.
[ترجمه ترگمان]هر دانش آموز باید مداد و پد داشته باشد
[ترجمه گوگل]هر دانش آموز باید مداد و پد را داشته باشد

16. He moved back into his old bachelor pad.
[ترجمه ترگمان]دوباره به دفتر مجرد سابقش برگشت
[ترجمه گوگل]او به پد لیسانس قبلیش بازگشت

17. Keep a telephone pad and a pen to hand.
[ترجمه ترگمان]یک کتابچه تلفن و یک خودکار برای دست نگه دارید
[ترجمه گوگل]پد تلفن و قلم را به دست نگه دار

shoulder pad

(خیاطی) تودوزی شانه، اپل


The sofa had a thick pad.

کاناپه دارای نرم رویه‌ی کلفتی بود.


to put a cotton pad on the wound

پد پنبه‌ای روی زخم گذاشتن


knee pads

نرم‌پوش زانو (که ورزشکاران برای حفظ زانو به‌کار می‌برند)


a note pad

دفترچه‌ی یادداشت


He invited us to his pad.

ما را به محل زندگی خود دعوت کرد.


a padded chair

صندلی با رویه نرم


The sofa is padded with soft rubber and leather.

کاناپه با لاستیک و چرم نرم لایه‌گذاری شده است.


The trunk was padded with velvet.

صندوق با مخمل تودوزی شده بود.


His speech was padded out with irrelevant material.

نطق او پر از مطالب نامربوط بود.


To make his paper longer, he padded it.

برای اینکه رساله‌ی خود را طولانی‌تر کند، آن را لفت و لعاب داد.


He padded the expense account.

او در صورت هزینه‌ها دست برد (و آن‌ها را بیشتر جلوه داد).


اصطلاحات

on the pad

(عامیانه) دارای سهمی از رشوه‌هایی که کلانتری محل دریافت می‌کند


پیشنهاد کاربران

بالشتک

در موسیقی
A category of synthesizer patches which produce a soft, pleasing sound. The pad sound is difficult to describe as it is unlike anything produced by any traditional instrument, but an approximation would be massed string instruments, played very softly so that most of the high - frequency content is eliminated. Usually the pad patch is set up with a slow attack and slow release, which along with the basic timbre produces an ethereal effect when block chords are played. Pad sounds can become an obsession, to the point where performers sometimes do little of anything else.

تعریف دوم
a pad is an ambient synth patch usually used to give the track more atmosphere as well as assist in creating a more full sounding harmonies and breakdowns. For example, using a plug in like "Sylenth 1" you can see that alot of the patches are broken down by category ( ARP - Arpeggio, BS - Bass, LD - Lead, PD - Pad, DR - Drum, etc. ) so that you can have a better idea of what the person who designed the sound had in mind for using it.

pad of finger: نرمی سر انگشت

نوار بهداشتی

- دستکاری کردن و افزودن
- پُر کردن

زیر دستی

لنت هم معنی میده
Brake pad میشه لنت ترمز

تشکچه

پیاده سفر کردن، پیاده رفتن

دفترچه

To walk with quiet steps


کلمات دیگر: