کلمه جو
صفحه اصلی

narrator


معنی : سخنگو، گوینده، راوی، گوینده داستان
معانی دیگر : (کسی که داستانی را می گوید یا می نویسد) داستان سرا، داستان نویس، داستان گو، نقال، (رادیو و تلویزیون) گوینده

انگلیسی به فارسی

گوینده، راوی، گوینده داستان


راوی، گوینده، گوینده داستان، سخنگو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who tells a story.

(2) تعریف: one who reads text or gives a running commentary accompanying a presentation or performance such as a play.

(3) تعریف: a character or one who acts as a character in a play, novel, or the like and who describes and relates the action through asides, the first person, or the like.

• person who narrates; storyteller; one who reads narration or descriptive text in between the acts of a play (also narrater)
a narrator is someone who is telling a story, especially in a book.
in a documentary film or broadcast, the narrator is the person who accompanies and explains the pictures with a spoken commentary.

دیکشنری تخصصی

[سینما] خلاصه داستان - راوی (گوینده ) - روایتگر - فیلم گو - گوینده یا شرح دهنده فیلم

مترادف و متضاد

سخنگو (اسم)
announcer, speaker, broadcaster, narrator, talker, spokesman, newsreader, newscaster, mouthpiece, elocutionist, spieler, newsperson, prolocutor, talking head

گوینده (اسم)
announcer, speaker, teller, broadcaster, narrator, talker

راوی (اسم)
narrator, storyteller

گوینده داستان (اسم)
narrator

storyteller


Synonyms: author, chronicler, describer, novelist, raconteur, reporter, teller of tales, writer, yarn spinner


جملات نمونه

1. the narrator of the book moby dick is a sailor named ishmail
داستان گوی کتاب موبی دیک ملوانی بنام اسماعیل است.

2. Suddenly, the narrator speaks in his most rhetorically elevated mode.
[ترجمه ترگمان]ناگهان گوینده در بهترین حالت با فصاحت خود صحبت می کند
[ترجمه گوگل]ناگهان، راوی خود را در حالت افراطی خود بالا می برد

3. He listens and waits for the narrator to explain more.
[ترجمه ترگمان]او گوش می دهد و منتظر است که گوینده داستان را توضیح دهد
[ترجمه گوگل]او گوش می دهد و منتظر می شود راوی را توضیح دهد

4. The novel has an omniscient narrator.
[ترجمه ترگمان]رمان یک راوی می داند
[ترجمه گوگل]این رمان دارای یک روایت شناخته شده است

5. Jules, the story's narrator, is an actress in her late thirties.
[ترجمه ترگمان]جولز، راوی داستان، در اواخر سنین سی سالگی یک بازیگر است
[ترجمه گوگل]ژول، راوی داستان، یک بازیگر در اواخر دهه ی هفتاد است

6. He added his own voice as yet another narrator.
[ترجمه ترگمان]با این حال صدای خودش را به عنوان یک راوی دیگر اضافه کرد
[ترجمه گوگل]او صدای خود را به عنوان راوی دیگری اضافه کرد

7. Here are the characters and the narrator begins.
[ترجمه ترگمان]در اینجا شخصیت ها و راوی شروع می شوند
[ترجمه گوگل]در اینجا شخصیت ها و راوی شروع می شود

8. In a crucial explanatory passage the narrator tells us: This marks a great step in Lok's intellectual development.
[ترجمه ترگمان]در یک متن توضیحی حیاتی، راوی به ما می گوید: این گام بزرگی در توسعه فکری لاک است
[ترجمه گوگل]راوی در یک بیانیه توضیحی مهم به ما می گوید: این یک گام بزرگ در توسعه فکری لو است

9. But scriptwriter and narrator Indra Sinha said the video emphasised the meeting of minds as well as bodies.
[ترجمه ترگمان]اما ایندرا سین ها، نمایشنامه نویس و راوی داستان، گفت که این ویدئو بر جلسه ذهن و همچنین اجساد تاکید کرده است
[ترجمه گوگل]اما فیلمنامهنویس و روایتگر ایندرا سینها گفت که این ویدئو بر جلسات ذهن و بدن نیز تاکید دارد

10. In the final pages, the narrator seems to accept his 000-year-old heritage as an outsider.
[ترجمه ترگمان]در صفحات آخر، به نظر می رسد که راوی ارث هزار ساله خود را به عنوان یک غریبه می پذیرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که در صفحات آخر، میراث هزار ساله خود را بعنوان بیگانه پذیرفته است

11. Then to each narrator is assigned a time and place of the writing of his contribution.
[ترجمه ترگمان]سپس به هر راوی زمان و مکان اختصاص سهم خود اختصاص داده می شود
[ترجمه گوگل]سپس به هر روایتگر، زمان و مکان نوشتن سهم خود را اختصاص می دهد

12. There is the fallible narrator, escaping his past, indulging his dandified sensibilities, inevitably sucked into danger beyond his understanding.
[ترجمه ترگمان]این narrator fallible هم هست که از گذشته اش فرار می کند، indulging را احساس می کند، و به طور اجتناب ناپذیری از فهم و درک او به خطر افتاده است
[ترجمه گوگل]راوی فاجعه آمیز است، فرار از گذشته خود، تحریک حساسیت های او، ناگزیر به خطر فراتر از درک خود را مکیده است

13. Flaubert's narrator enters Emma Bovary's consciousness from time to time, to describe events from her point of view.
[ترجمه ترگمان]راوی Flaubert از زمان به زمان وارد ذهن اما بواری می شود تا وقایع را از دیدگاه او توصیف کند
[ترجمه گوگل]راوی فلوبر از لحاظ دیدگاه رویدادها از زمانی به زمان آگاهانه اما بویاری را وارد می کند

14. But a professional narrator was hired one morning, and alternate lines of speech were recorded using the normal microphone and recorder.
[ترجمه ترگمان]اما یک روز صبح یک راوی حرفه ای استخدام شد و خطوط موازی گفتار با استفاده از میکروفون و ضبط کننده نرمال ثبت شد
[ترجمه گوگل]اما یک راوی حرفهای یک روز صبح استخدام شد و خطوط متناوب سخنرانی با استفاده از میکروفون و ضبط معمول ثبت شد

15. The narrator can't be sure but guesses he wasn't even aware of the existence of the flowers.
[ترجمه ترگمان]راوی نمی تواند مطمئن باشد، اما حدس می زند که حتی از وجود گل ها آگاه نبوده است
[ترجمه گوگل]راوی نمی تواند مطمئن باشد اما حدس می زند او حتی از وجود گل ها آگاه نیست

The narrator of the book Moby Dick is a sailor named Ishmail.

داستان‌گوی کتاب موبیدیک ملوانی به‌ نام اسماعیل است.


پیشنهاد کاربران

راوی داستان. گوینده داستان

راوی . گوینده

narrator ( noun ) = راوی، گوینده داستان، نقال، داستانسرا، داستانپرداز

Definition = شخصیتی که به شما می گوید در یک کتاب یا فیلم چه اتفاقی می افتد/شخصی که داستانی را تعریف می کند ، یا شخصی است که در طول یک فیلم یا برنامه تلویزیونی نه به عنوان بازیگر بلکه برای توصیف یا بحث در مورد تصاویر نشان داده شده صحبت می کند/

a first - person narrator = راوی اول شخص

examples :
1 - Michael Caine is the narrator in the documentary film.
مایکل کین راوی این فیلم مستند است.
2 - While refusing the role of narrator, he does not accept that of cultural critic either.
وی در حالی که از نقش راوی امتناع می ورزد ، نقش منتقد فرهنگی را نیز قبول ندارد.

narrator ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: راوی
تعریف: گویندۀ گفتار متن


کلمات دیگر: