کلمه جو
صفحه اصلی

lackadaisical


معنی : بی حال، بی اشتیاق، نازدار
معانی دیگر : بی علاقه، وارفته

انگلیسی به فارسی

بی‌اشتیاق، بی‌علاقه، بی‌حال، وارفته


کمبودی، بی حال، بی اشتیاق، نازدار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lackadaisically (adv.)
• : تعریف: lacking energy, determination, or enthusiasm; listless or lazy.
مترادف: languid, lazy, lethargic, listless, spiritless
متضاد: enthusiastic, laborious
مشابه: apathetic, dull, idle, indolent, phlegmatic, shiftless, slothful, sluggish, torpid

- Hot and humid weather tends to make me lackadaisical; I'd rather take a nap than do anything productive.
[ترجمه ترگمان] آب و هوای گرم و مرطوب باعث می شود که من lackadaisical کند؛ ترجیح می دهم چرت بزنم تا کاری مفید انجام دهم
[ترجمه گوگل] آب و هوای داغ و مرطوب منجر به ناپایداری می شود؛ من ترجیح می دهم از کارهای روزمره لذت ببرم

• listless, lacking energy, lacking enthusiasm; disinterested, apathetic; lazy
someone who is lackadaisical does not show any interest or enthusiasm and acts as if they are daydreaming.

مترادف و متضاد

بی حال (صفت)
passive, weak, torpid, slothful, stolid, nonchalant, indifferent, inactive, languid, insensate, lethargic, lackadaisical, supine

بی اشتیاق (صفت)
lukewarm, lackadaisical

نازدار (صفت)
lackadaisical, mincing

careless, indifferent


Synonyms: abstracted, apathetic, daydreaming, disinterested, dreamy, dull, energyless, enervated, faineant, halfhearted, idle, inattentive, incurious, indolent, inert, laid-back, languid, languishing, languorous, lazy, lethargic, limp, listless, moony, passive, romantic, sentimental, slothful, spiritless, spring fever, unconcerned


Antonyms: active, careful, caring, energetic, enthusiastic, hard-working


جملات نمونه

1. he was interested in going, but his wife was lackadaisical
او مشتاق رفتن بود ولی زنش بی میل بود.

2. David has a rather lackadaisical approach to his work.
[ترجمه ترگمان]دیوید نسبت به کارش نسبتا لاابالی است
[ترجمه گوگل]دیوید رویکرد نسبتا کمی به کارش دارد

3. Dr. Jonsen seemed a little lackadaisical at times.
[ترجمه ترگمان]دکتر Jonsen نسبت به بعضی اوقات از نظر ظاهری بی اعتنا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]دکتر یونسن بعضی وقت ها به نظر کمی کمیاب بود

4. He has a lackadaisical approach to finding a job.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به پیدا کردن یک شغل رویکردی lackadaisical دارد
[ترجمه گوگل]او یک رویکرد بی نظیر برای پیدا کردن کار دارد

5. There'll be no time to correct lackadaisical driving techniques after trouble develops.
[ترجمه ترگمان]بعد از ایجاد مشکل، زمان مناسبی برای اصلاح روش های رانندگی با خونسردی وجود نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]زمان زیادی برای اصلاح تکنیک های رانندگی بدون رانندگی وجود دارد که بعد از مشکل ایجاد می شود

6. With their lackadaisical defense and Kobe Bryant-dependency continuing, I not only expect but predict the Lakers to be on vacation by then.
[ترجمه ترگمان]با ادامه دفاع از خود و کوب بریانت - وابستگی به ادامه، نه تنها انتظار دارم که تیم لیکرز آن زمان در تعطیلات باشد
[ترجمه گوگل]با حمایت بی نظیری و وابستگی کوبه براانت، من نه تنها انتظار دارم، بلکه پیش بینی می کنم که لیکرز تا آن زمان در تعطیلات باشد

7. Another is the frustratingly lackadaisical treatment one can be subject to at Ivato International Airport in Antananarivo.
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از آن treatment frustratingly است که می توان در فرودگاه بین المللی Ivato در آنتاناناریوو مورد بحث قرار داد
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از درمان های خسته کننده ای است که نمی تواند در فرودگاه بین المللی Ivato در Antananarivo مورد استفاده قرار گیرد

8. If the person answering the call is too lackadaisical, unenthusiastic or indifferent, they may hang up and take their business someplace else!
[ترجمه ترگمان]اگر کسی جواب تلفن را بدهد، نه به نظر منفی و نه بی اعتنا است، ممکن است به جای دیگری بروند و کار خود را به جای دیگری ببرند!
[ترجمه گوگل]اگر شخصی که به تماس پاسخ می دهد بیش از حد ناسازگار، بی مشت و یا بی تفاوتی باشد، ممکن است آنها را ببوسند و کار خود را به جای دیگری انجام دهند!

9. Alas, the case of the lackadaisical Lakers might just have been solved.
[ترجمه ترگمان]افسوس، این پرونده با ظاهری بی اعتنا ممکن بود حل بشه
[ترجمه گوگل]افسوس، مورد لیکرز فاقد روحیه فقط ممکن است حل شود

10. After 20 minutes of lackadaisical cranking (I read a book while I do it), the paddles hang up on a half pound of golden butter.
[ترجمه ترگمان]پس از گذشت ۲۰ دقیقه از lackadaisical (من کتابی را خواندم در حالی که آن را انجام دادم)، پارو به نیم کیلو کره طلایی آویزان شدند
[ترجمه گوگل]پس از 20 دقیقه خم شدن ناودان (کتابی را که در حال انجام آن هستم) خواندم، دست و پنجه نرم کردن روی پوند نیم کره ای طلایی

11. The lackadaisical clerk threw my change on the counter.
[ترجمه ترگمان]کارمند سر lackadaisical لباسم را روی پیشخوان انداخت
[ترجمه گوگل]روحانی فقیرنشین من تغییراتم را روی شمارنده گذاشت

12. She was annoyingly lackadaisical and impractical.
[ترجمه ترگمان]او به طرزی ناراحت کننده از lackadaisical و impractical می کرد
[ترجمه گوگل]او آزاردهنده و بی روح بود

13. The food was nice enough but the service was rather lackadaisical.
[ترجمه ترگمان]غذا به اندازه کافی خوب بود، اما خدمت نسبتا بی اعتنا بود
[ترجمه گوگل]غذا به اندازه کافی خوب بود، اما این سرویس نسبتا کمیاب بود

14. My problem is, that when we get a few wins, we become lackadaisical.
[ترجمه ترگمان]مشکل من این است که وقتی ما چند بار برنده می شویم، ما lackadaisical می شویم
[ترجمه گوگل]مشکل من این است که زمانی که ما چند برنده را دریافت می کنیم، ما بی نظیر می شویم

he was interested in going, but his wife was lackadaisical.

او مشتاق رفتن بود؛ ولی زنش بی‌علاقه بود.


She was annoyingly lackadaisical and impractical.

او به‌طور آزاردهنده‌ای بی‌اشتیاق و ناکارآمد بود.



کلمات دیگر: