کلمه جو
صفحه اصلی

facile


معنی : اسان، سهل الحصول، باسانی قابل اجرا
معانی دیگر : (با تداعی منفی) آسان، سهل، گواشمه، سهل الوصول، (گفتار یا نوشتار) روان (ولی سطحی)، کم محتوا، توام با سهل انگاری، سرسری، (کسی که کار را به آسانی انجام می دهد) آسان ...، باسانی

انگلیسی به فارسی

آسان، به‌آسانی، به‌آسانی اجراکردنی، آسان‌یاب


آسان، اسان، باسانی قابل اجرا، سهل الحصول


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: facilely (adv.), facileness (n.)
(1) تعریف: acting or working in an easy manner.
متضاد: arduous
مشابه: easy, effortless

- She had a facile mind and all subjects came easily to her.
[ترجمه ترگمان] او ذهن facile داشت و مسائل برایش آسان بود
[ترجمه گوگل] او ذهن فکری داشت و همه افراد به راحتی به او می آمدند

(2) تعریف: achieved with little or no effort.
مترادف: easy
متضاد: arduous
مشابه: effortless, elementary, simple, snap

- The flawless performance appeared facile but it had required months of intense practice.
[ترجمه ترگمان] نمایش بی عیب و نقص ظاهر شد، اما ماه ها تمرین شدید لازم بود
[ترجمه گوگل] عملکرد بی نظیر به نظر می رسید، اما ماه ها از تمرین شدید مورد نیاز بود

(3) تعریف: marked by superficiality.
مترادف: simplistic, superficial
مشابه: glib, snap

- You didn't give the article any real thought, and therefore you reached a facile conclusion.
[ترجمه ترگمان] تو هیچ فکر واقعی به این مقاله نکردی و به خاطر همین به نتیجه گیری facile رسیدی
[ترجمه گوگل] شما مقاله ای را به هیچ وجه فکر نکردید و به همین دلیل شما به یک نتیجه گیری آسان رسیدید

• easily done, accomplished without difficulty; moving in an easy manner, unconstrained; gentle, pleasant; flexible, yielding
a facile remark or argument is simple and obvious, and has not been thought about carefully enough.

مترادف و متضاد

اسان (صفت)
light, easy, light-handed, straightforward, potty, degage, facile, easygoing, duck soup

سهل الحصول (صفت)
facile, easily obtained

باسانی قابل اجرا (صفت)
facile

easy; easily mastered


Synonyms: accomplished, adept, adroit, apparent, articulate, breeze, child’s play, cursory, deft, dexterous, easy as pie, effortless, fast talk, flip, fluent, glib, hasty, light, obvious, picnic, practiced, proficient, pushover, quick, ready, shallow, simple, skillful, slick, smooth, superficial, uncomplicated, untroublesome, voluble


Antonyms: arduous, complicated, confusing, difficult, hard, involved, laborious, profound


جملات نمونه

1. a facile solution
راه حل سطحی

2. a facile speaker
سخنور فصیح

3. a facile victory
پیروزی بدون زحمت

4. his facile remarks about the country's problems
اظهارات آسانگیرانه ی او درباره ی مسایل کشور

5. We must avoid facile recriminations about who was to blame.
[ترجمه ترگمان]ما باید از اتهامات وارد کننده به این که چه کسی مقصر است اجتناب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید از سوء ظن های فوری در مورد کسانی که سرزنش می کنند جلوگیری کنیم

6. It seems too facile to blame everything on his mishandling of the crisis.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که خیلی آسان است که همه چیز را در مورد مدیریت بد او سرزنش کنیم
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بیش از حد آسان به سرزنش همه چیز در سوء رفتار خود را از بحران است

7. She has a facile tongue.
[ترجمه ترگمان] زبون facile داره
[ترجمه گوگل]او زبان ساده ای دارد

8. Hence the need to avoid mutual recriminations, facile accusations and scapegoats.
[ترجمه ترگمان]از این رو لازم است که از اتهامات متقابل متقابل، اتهامات آسان و سپر و سپر جلوگیری شود
[ترجمه گوگل]از این رو نیاز به اجتناب از متضاد متقابل، اتهامات فوری و اتهامات زناشویی است

9. It is facile to attribute all childhood problems to poor parenting or social circumstances.
[ترجمه ترگمان]آسان است که تمام مشکلات دوران کودکی را به فرزند فقیر و یا شرایط اجتماعی نسبت دهید
[ترجمه گوگل]این مسئله به همه مشکلات کودکی بستگی دارد به والدین فقیر یا شرایط اجتماعی

10. A fifth mistaken approach is the facile assertion that opponents are being inconsistent.
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد اشتباه پنجم، این ادعا است که مخالفان متناقض هستند
[ترجمه گوگل]یک رویکرد اشتباه پنجم، ادعای ساده ای است که مخالفان ناسازگار هستند

11. It is facile to employ cost of living indices or indices of neo-natal mortality without knowing how the figures are calculated.
[ترجمه ترگمان]آسان است که هزینه شاخص های زنده یا شاخص های مرگ و میر ناشی از زایمان را بدون اطلاع از چگونگی محاسبه ارقام به کار برد
[ترجمه گوگل]آسان است که از شاخص های زندگی زندگی یا شاخص های مرگ و میر نوزادان استفاده کنید بدون این که بدانید چگونه ارقام محاسبه می شوند

12. A crude or facile narrative technique will inevitably fail to achieve the desired ideological objective.
[ترجمه ترگمان]یک روش روایت خام یا آسان، به طور اجتناب ناپذیری از رسیدن به هدف ایدئولوژیکی مورد نظر، ناتوان خواهد بود
[ترجمه گوگل]یک تکنیک روایت خام و یا فاعل ناگزیر برای دستیابی به هدف ایدئولوژیک مورد نظر ناتوان خواهد بود

13. The senator is known for making facile judgments on current issues.
[ترجمه ترگمان]سناتور معروف به قضاوت آسان در مورد مسائل کنونی است
[ترجمه گوگل]سناتور برای تصمیم گیری های فوری در مورد مسائل جاری شناخته شده است

14. Munro never lets you get away with a facile, one-dimensional take.
[ترجمه ترگمان]munro هرگز به شما اجازه نمی دهد که با یک - آسان از اینجا دور شوید
[ترجمه گوگل]مونرو هرگز به شما اجازه می دهد تا با یک چهره ساده و یک بعدی کنار بیایید

15. Every society must be protected from a too facile flow of thought.
[ترجمه ترگمان]همه جامعه باید از جریان ذهنی بیش از حد مورد حمایت قرار گیرد
[ترجمه گوگل]هر جامعه باید از یک جریان فکری بیش از حد فکری محافظت شود

16. A facile preparation with high yield of pyrazolone derivatives from 3-methyl-1-phenyl-pyrazolone-5 and benzenecarbonyl chloride was studied, and the product was characterized by TLC.
[ترجمه ترگمان]آماده سازی آسان با بازده بالا از مشتقات pyrazolone از ۳ - فنیل - فنیل - فنیل - pyrazolone - ۵ و benzenecarbonyl کلرید مورد مطالعه قرار گرفت و محصول توسط تی آل تی مشخص شد
[ترجمه گوگل]آماده سازی فوری با عملکرد بالا از مشتقات پریازولون از 3-متیل-1-فنیل-پریازولون-5 و بنزن کربنیل کلراید مورد بررسی قرار گرفت و محصول با TLC مشخص شد

17. His writing lacks depth for being facile.
[ترجمه ترگمان]نویسندگی او عمقی برای آسان شدن ندارد
[ترجمه گوگل]نوشتن او فاقد عمق برای بودن آسان است

a facile victory

پیروزی بدون زحمت


his facile remarks about the country's problems

اظهارات آسان‌گیرانه‌ی او درباره‌ی مسائل کشور


a facile solution

راه‌حل سطحی


a facile speaker

سخنور فصیح


پیشنهاد کاربران

سطحی - بی محتوا


کلمات دیگر: