1. a faked-up narrative
شرح من درآوردی
2. stretches of narrative
بخشهایی از داستان
3. nezami is a great narrative poet
نظامی شاعر و داستان سرای بزرگی است.
4. this book contains a narrative account of his travels
این کتاب حاوی شرح داستان واری از سفرهای او است.
5. His trip through the world made an interesting narrative.
[ترجمه ترگمان]سفر او از طریق جهان داستانی جالب به بار آورد
[ترجمه گوگل]سفر او از طریق جهان یک روایت جالب را ایجاد کرد
6. Sloan began his narrative with the day of the murder.
[ترجمه ترگمان]اسلون داستان اون روز قتل رو شروع کرد
[ترجمه گوگل]اسلون روایت خود را با روز قتل آغاز کرد
7. It's difficult to construct a narrative out of a series of fast-moving events.
[ترجمه ترگمان]ایجاد روایتی از یک سری اتفاقات در حال حرکت سریع دشوار است
[ترجمه گوگل]دشوار است که یک روایت را از مجموعه ای از رویدادهای سریع حرکت بدست آوریم
8. He was a writer of great narrative power.
[ترجمه ترگمان]او نویسنده ای با قدرت روایی بزرگ بود
[ترجمه گوگل]او نویسنده ای از قدرت روایت بزرگ بود
9. In narrative, the reporting verb is in the past tense.
[ترجمه ترگمان]در روایت، فعل گزارش در زمان گذشته است
[ترجمه گوگل]در روایت، فعل گزارش در گذشته است
10. The author deliberately breaks the narrative continuity in order to confound the reader's expectations.
[ترجمه ترگمان]نویسنده به عمد تداوم روایت را درهم می شکند تا انتظارات خواننده را مخدوش کند
[ترجمه گوگل]نویسنده عمدا تداوم روایی را شکست تا انتظارات خواننده را از بین ببرد
11. He laces his narrative with a great deal of irrelevant information.
[ترجمه ترگمان]داستانش رو با یه عالمه اطلاعات غیر مرتبط تنظیم کرده
[ترجمه گوگل]او روایت خود را با اطلاعات زیادی از اطلاعات نامناسب تسویه می کند
12. Narrative makes up most of the book.
[ترجمه ترگمان]داستان بیشتر این کتاب را روایت می کند
[ترجمه گوگل]داستان اغلب کتاب را تشکیل می دهد
13. She wants to fable up this narrative into a fiction.
[ترجمه ترگمان]اون میخواد داستان داستان داستان تخیلی رو تعریف کنه
[ترجمه گوگل]او می خواهد این روایت را به یک داستان بیاموزد
14. The story shows a strong narrative gift and a vivid eye for detail.
[ترجمه ترگمان]داستان یک هدیه روایت قوی و یک چشم زنده برای جزئیات است
[ترجمه گوگل]این داستان یک هدیه روایت قوی و یک چشم برای جزئیات است
15. The narrative is inert and sloppy, as if the author had been writing half-asleep.
[ترجمه ترگمان]روایت، بی اثر و نامنظم است، گویی که نویسنده نیمی از آن را به خواب برده بود
[ترجمه گوگل]روایت بی روح و ناپاک است، گویی نویسنده نوشتن نیمه خواب است
16. A lack of narrative drive leaves the reader with piecemeal vignettes.
[ترجمه ترگمان]فقدان روایت داستان، خواننده را به طور تدریجی تفسیر می کند
[ترجمه گوگل]فقدان رؤیای روایت، خواننده را به صورت نقاشی تقسیم می کند
17. The author interrupts her narrative to tell us that the idea for the book had not been well received.
[ترجمه ترگمان]نویسنده داستان خود را قطع می کند و به ما می گوید که ایده کتاب به خوبی مورد استقبال قرار نگرفته است
[ترجمه گوگل]نویسنده داستان خود را به ما می گوید که ایده ی کتاب را به خوبی دریافت نکرده است