کلمه جو
صفحه اصلی

keep company


معنی : مصاحبت کردن
معانی دیگر : 1- (با: with) همنشینی کردن، مصاحبت کردن با، معاشرت کردن با2- همراهی کردن، به همراه رفتن، 1- نزد کسی ماندن، تنها نگذاشتن 2- همراهی کردن

انگلیسی به فارسی

نگه داشتن شرکت، مصاحبت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• date, go out with; spend time with

مترادف و متضاد

مصاحبت کردن (فعل)
associate, keep company

جملات نمونه

1. Who keeps company with the wolf will learn to howl.
[ترجمه محمد م] کسی که با گرگ همنشین شود ، زوزه کشیدن را یاد خواهد گرفت .
[ترجمه ترگمان]کسی که با گرگ ها زندگی می کنه یاد می گیره تا زوزه بکشه
[ترجمه گوگل]کیست که شرکت را با گرگ نگه می دارد تا جگر یاد بگیرد

2. Never keep company with dishonest persons.
[ترجمه محمد م] هرگز با افراد فاسد همنشین نشوید .
[ترجمه ترگمان]هرگز با اشخاص نامشروع معاشرت نکنید
[ترجمه گوگل]هرگز با افراد فاسد نباشید

3. He keeps company with all sorts of lazy characters.
[ترجمه ترگمان]او با همه جور شخصیت تنبل بازی می کند
[ترجمه گوگل]او با تمام کاراکترهای تنبل نگه می دارد

4. He kept company with her for years.
[ترجمه ترگمان]او سال ها با او همراه بود
[ترجمه گوگل]او سالهاست شرکتش را نگه داشته است

5. Because of its size it is able to keep companies on its books for 20 years or more, providing top-ups when necessary.
[ترجمه ترگمان]به دلیل اندازه آن، قادر است که شرکت ها را به مدت ۲۰ سال یا بیشتر نگه دارد و در صورت لزوم در بالا قرار گیرد
[ترجمه گوگل]به دلیل اندازه آن می تواند شرکت ها را در کتاب های خود نگه می دارد برای 20 سال یا بیشتر، و در صورت لزوم اضافه کردن آن ها را فراهم می کند

6. She is kept company by kindred spirits, such as Uncle Ben and the Cream of Wheat cook.
[ترجمه ترگمان]مثل عمو بن و خامه تولید گندم جمع می شود
[ترجمه گوگل]او توسط روحهای مردمی مانند عمو بن و کرم گندم تهیه شده است

7. The couple began keeping company in 1930, and six years after they met, they were married.
[ترجمه ترگمان]این زوج در سال ۱۹۳۰ شرکت داشتند و شش سال پس از ملاقات آن ها، آن ها ازدواج کردند
[ترجمه گوگل]این زن و شوهر شرکت خود را در سال 1930 آغاز کردند و شش سال بعد از آن، آنها ازدواج کردند

8. The key is to keep company only with people who uplift you, whose presence calls forth your best. Epictetus
[ترجمه ترگمان]کلید کار، حفظ شرکت فقط با افرادی است که شما را ارتقا می دهند، که حضورشان بهترین کار شما را می کند Epictetus
[ترجمه گوگل]کلید این است که شرکت را تنها با افرادی که شما را بالا می برند، حفظ کنید، که حضورشان از شما بهترین است Epictetus

9. Let's keep company with sports and health and dance cheerfully to the harmonious youth melody.
[ترجمه ترگمان]بیایید با ورزش و سلامت شرکت کنیم و با خوشحالی به ملودی جوانان هماهنگ کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید شرکت را با ورزش و سلامتی نگه داریم و با شادباش به ملودی جوانان هماهنگ باشیم

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

11. Who keep company with the wolf will learn to howl.
[ترجمه ترگمان]کسی که با گرگ ها معاشرت کنه یاد می گیره تا زوزه بکشه
[ترجمه گوگل]چه کسی شرکت را با گرگ نگه می دارد که به خواندن یاد می دهد

12. She stayed at home to keep company with her younger sister.
[ترجمه ترگمان]او در خانه ماند تا همراه خواهر کوچک ترش بماند
[ترجمه گوگل]او در خانه باقی ماند تا شرکت را با خواهر کوچکترش حفظ کند

13. Do you expect servants to keep company with thieves and all sorts?
[ترجمه ترگمان]آیا انتظار دارید که خدمتکاران با دزدها و همه انواع و اقسام چیزها معاشرت کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا شما انتظار می رود که بندگان شرکت را با دزدان و انواع مختلف نگه دارید؟

14. Keep company product and process information confidential and secure.
[ترجمه ترگمان]محصولات شرکت و اطلاعات فرآیند را محرمانه و ایمن نگاه دارید
[ترجمه گوگل]اطلاعات و اطلاعات شرکت را محرمانه نگه دارید و مطمئن شوید

15. Want there is the day that you keep company with I aming really happy, thank you!
[ترجمه ترگمان]آیا روزی هست که شما با من معاشرت کنید؟ من واقعا خوشحال هستم، متشکرم!
[ترجمه گوگل]می خواهم روزی که شرکت را نگه دارید، واقعا خوشحال هستم، متشکرم!

پیشنهاد کاربران

همراهی کردن

( keep company ( with someone
با کسی وقت گذراندن، معاشرت کردن

to spend time with friends

مصاحبت کردن


کلمات دیگر: