کلمه جو
صفحه اصلی

facedown


معنی : رو به پایین، روی شکم خوابیده، با صورت رو بپایین، بطور دمر
معانی دیگر : بطور دمر، باصورت رو بپایین، روی شکم خوابیده، از رو بردن، از جلو کسی درآمدن

انگلیسی به فارسی

به‌طور دمر، با صورت رو به پایین، روی شکم خوابیده


چمن زنی، رو به پایین، روی شکم خوابیده، با صورت رو بپایین، بطور دمر


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: with the face or front side down.

- She was lying facedown on the rug.
[ترجمه ترگمان] او روی قالیچه دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل] او چهره بر روی فرش دروغ گفت
صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by having the face or front side down.

- The body was in a facedown position.
[ترجمه ترگمان] بدن تو یه حالت دمر خوابیده بود
[ترجمه گوگل] بدن در موقعیت چهره ای قرار داشت

• with the front of the head lying towards/on the floor, with the front or marked surface pointing towards the floor

مترادف و متضاد

رو به پایین (قید)
downwards, facedown

روی شکم خوابیده (قید)
facedown

با صورت روبه پایین (قید)
facedown

بطور دمر (قید)
facedown

جملات نمونه

1. Everybody face down, there are bombs coming over!
[ترجمه ترگمان]! همه بخوابین زمین، یه بمب داره میاد
[ترجمه گوگل]همه با هم رو به رو هستند، بمبهایی که به سر می برند!

2. The President is determined to face down his critics.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور مصمم است که با منتقدان خود روبرو شود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور مصمم است که با انتقاد از منتقدانش روبرو شود

3. She leaned her face down to be kissed by the child.
[ترجمه ترگمان]صورتش را به طرف کودک خم کرد تا او را ببوسد
[ترجمه گوگل]او چهره اش را پایین کشید تا توسط کودک بوسید

4. Keith was lying face down on the bed.
[ترجمه ترگمان]کیث روی تخت دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]کیت دروغ گفتن رو به روی تخت بود

5. The next thing I knew, I was lying face down on the pavement.
[ترجمه ترگمان]دفعه بعدی که فهمیدم، روی زمین دراز کشیده بودم
[ترجمه گوگل]چیزی که بعد از آن می دانستم، من روی سنگ فرش دروغ گفتم

6. She put her face down and sniffed the rose.
[ترجمه ترگمان]او صورتش را پایین کشید و رز را بو کشید
[ترجمه گوگل]او چهره اش را پایین انداخت و گل رز را درهم ریخت

7. All the time Stephen was lying face down and unconscious in the bath tub.
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که استفن در وان حمام دراز کشیده بود و بی هوش روی زمین افتاده بود
[ترجمه گوگل]تمام وقت استیفن در وان حمام به صورت رو به پایین دروغ گفت و ناخودآگاه بود

8. The croupier dealt each player a card, face down.
[ترجمه ترگمان]پای میز به هر بازیکن یک کارت می زد و صورتش رو به پایین بود
[ترجمه گوگل]کروپی هر بازیکن یک کارت را به چهره انداخته است

9. He managed to face down his opponent.
[ترجمه ترگمان]موفق شد با حریفش روبرو شود
[ترجمه گوگل]او موفق به روبرو شدن با حریف خود شد

10. There I was lying face down on the pavement and you two were laughing your heads off!
[ترجمه ترگمان]همان جا روی زمین دراز کشیده بودم و شما دو نفر سرتان را بلند کرده بودید!
[ترجمه گوگل]در آنجا من روی رو به رو روی زمین افتادم و دو نفر سرت را خندیدند!

11. Place the cards face down on the table and cut them.
[ترجمه ترگمان]کارت ها را روی میز قرار دهید و آن ها را ببرید
[ترجمه گوگل]کارت ها را روی میز قرار دهید و آنها را برش دهید

12. Ken fell asleep face down on the couch.
[ترجمه ترگمان]کن \"از روی کاناپه به خواب رفت\"
[ترجمه گوگل]کن روی صورتش روی مبل نشسته بود

13. The corpse lay face down in a pool of blood.
[ترجمه ترگمان]جسد در یک استخر خون قرار داشت
[ترجمه گوگل]چرت زدن در یک خون آشام صورت گرفته است

14. She lay face down on the bed.
[ترجمه ترگمان]روی تخت دراز کشید
[ترجمه گوگل]او روی تخت روی صورت گذاشت

15. He put the cards face down on the table.
[ترجمه ترگمان]او سر میز را روی میز گذاشت
[ترجمه گوگل]او کارت ها رو روی میز گذاشت

پیشنهاد کاربران

به سمت پایین

دمر، صورت رو به پایین

در بازی پاسور وقتی کارت مان را برعکس روی میز بگذاریم که عکس روی کارت مشخص نیست و متضاد آن face up می باشد.


کلمات دیگر: