کلمه جو
صفحه اصلی

sadden


معنی : غمگین کردن، افسرده شدن، متاثر ساختن، غمگین ساختن یاشدن، متالم کردن
معانی دیگر : غمگین کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

غمگین کردن، افسرده شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: saddens, saddening, saddened
مشتقات: saddeningly (adv.)
• : تعریف: to make or become sad.
متضاد: elate, gladden
مشابه: gloom, grieve

• cause to be unhappy, cause to be despondent; become unhappy, become despondent
if something saddens you, it makes you feel sad.

مترادف و متضاد

غمگین کردن (فعل)
aggrieve, disgruntle, grieve, sadden, make sorry

افسرده شدن (فعل)
dampen, sadden, gloom, despond, languish

متاثر ساختن (فعل)
move, sadden

غمگین ساختن یاشدن (فعل)
sadden

متالم کردن (فعل)
sadden

upset, depress


Synonyms: break one’s heart, bring one down, bum out, cast down, dampen spirits, dash, deject, deplore, desolate, discourage, dishearten, dispirit, distress, down, drag down, grieve, make blue, oppress, press, put a damper on, put into a funk, throw cold water on, turn one off, weigh down


Antonyms: cheer, delight, gladden, make happy


جملات نمونه

1. It saddened me that I would never see them again.
[ترجمه ترگمان]مرا ناراحت می کرد که دیگر آن ها را نخواهم دید
[ترجمه گوگل]من ناراحت شدم که هرگز آنها را نخواهم دید

2. The cruelty in the world saddens me incredibly.
[ترجمه ترگمان]بی رحمی در جهان مرا به شدت ناراحت می کند
[ترجمه گوگل]ظلم و ستم در جهان من فوق العاده غم انگیز است

3. Those who knew him are saddened by his death.
[ترجمه ترگمان]کسانی که او را می شناختند، از مرگ او ناراحت بودند
[ترجمه گوگل]کسانی که او را می شناختند از مرگ او ناراحت می شوند

4. My little cat's death saddened me.
[ترجمه ترگمان]مرگ گربه کوچک من مرا ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل]مرگ گربه کوچک من مرا ناراحت کرد

5. Not pleased by external gains, not saddened by personal losses.
[ترجمه ترگمان]نه تنها از دست منافع خارجی راضی نیست، بلکه از ضرر شخصی ناراحت است
[ترجمه گوگل]از دستاوردهای خارجی خوشحال نیستید، و نه از دست دادن شخصی ناراحت نیستید

6. The bad news saddened me.
[ترجمه ترگمان] خبر بد من رو ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]خبر بد من را ناراحت کرد

7. He saddened at the memory of her death.
[ترجمه ترگمان]از خاطره مرگش ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او به خاطر مرگ او غمگین شد

8. Fans were saddened to see the former champion play so badly.
[ترجمه ترگمان]طرفداران از دیدن این که قهرمان سابق خیلی بد بازی می کند، ناراحت بودند
[ترجمه گوگل]طرفداران غمگین بودند که قهرمان سابق بازی را خیلی بد می کند

9. He was disappointed and saddened that legal argument had stopped the trial.
[ترجمه ترگمان]او نومید شد و غمگین شد که بحث قانونی دادگاه را متوقف کرده است
[ترجمه گوگل]او ناامید شد و متاسف شد که استدلال حقوقی محاکمه را متوقف کرده است

10. I saddened at the memory of his death.
[ترجمه ترگمان]از خاطره مرگش ناراحت بودم
[ترجمه گوگل]من به خاطر مرگ او غمگین شدم

11. Don't sadden your friends and gladden your enemies.
[ترجمه ترگمان]دوستانت را ناراحت نکن و enemies را شاد کن
[ترجمه گوگل]دوستان خود را ناراحت نکنید و از دشمنان خود راضی باشید

12. She was saddened by her son's ingratitude.
[ترجمه ترگمان]از حق ناشناسی پسرش ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او ناراحتی پسرش را ناراحت کرد

13. You can't begin to imagine how much that saddens me.
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی تصور کنی که چقدر منو ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید تصور کنید که چقدر این غم انگیز است

14. We were deeply saddened by the news of her death.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر مرگ او عمیقا ناراحت بودیم
[ترجمه گوگل]ما از اخبار مرگ او عمیقا ناراحت شدیم

15. I was deeply saddened by his death.
[ترجمه ترگمان]از مرگ او عمیقا ناراحت بودم
[ترجمه گوگل]من عمیقا از مرگ او ناراحت شدم

The sight of a graveyard saddens me.

منظره‌ی گورستان مرا غم‌زده می‌کند.


پیشنهاد کاربران

ترساندن

غمگینیدن.
غمگیناندن کسی/چیزی.


کلمات دیگر: