کلمه جو
صفحه اصلی

keel


معنی : صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن، وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن
معانی دیگر : (تیر چوبی یا فلزی که همچون ستون فقرات در امتداد ته کشتی قرار دارد و یک سر تخته های بدنه به آن وصل است) ته تیر، ستون فقرات کشتی، ته دیرک، (معمولا با over ـ کشتی) چپه شدن (به طوری که بخشی از ته نمایان شود)، کج شدن (به یک سو)، یک وری شدن، (با: over) فروافتادن (مثلا در اثر غش یا خستگی بسیار)، از حال رفتن، غش کردن، بی حال شدن، (شعر قدیم) کشتی، قایق، بلم، هرچیز ته تیر مانند، ته تیر بالون یا ناو هوایی، (زیست شناسی: اندام یا بخش برجسته و ستون فقرات مانند) ناوسانه، ته ساقه، پشت گیر، (به ویژه انگلیس) کشتی ته پهن، کشتی ته صاف، بارج، (محلی) آبگونه ی گرم را با هم زدن (و غیره) سرد کردن، جوهر سرخ (که با آن الوار و غیره را نشانه گذاری می کنند)، صفحات اهن ته کشتی، عوار­ بندری، باover واژگون شدن

انگلیسی به فارسی

تیر ته کشتی، حمال کشتی، صفحات اهن ته کشتی، وارونه کردن [کشتی]، وارونه شدن، کشتیزغال کش، عوارض بندری،خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، خنک شدن، دلسردشدن، (با over ) واژگون شدن، افتادن


زبان، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، دلسرد شدن، وارونه شدن، وارونه کردن، خنک شدن، خنک کردن، مانع سررفتن دیگ شدن، واژگون شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: on an even keel
(1) تعریف: a structural part extending lengthwise down the bottom center of the hull of a boat or ship, important for stability in water.

(2) تعریف: a structural part of any vessel, such as an aircraft, that resembles a keel.

(3) تعریف: in biology, a longitudinal structure on a bone, stem, leaf, or the like; ridge; carina.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: keels, keeling, keeled
مشتقات: keelless (adj.)
عبارات: keel over
• : تعریف: to turn over, bringing the lowest side to the top; upset; capsize.

• single beam of wood or steel that runs the length of a boat's bottom (nautical); boat, ship (archaic); keelboat, flat-bottomed boat (british); red stain used for marking sheep
fall over, capsize; cause to capsize
the keel of a boat is the long specially shaped piece of wood or metal that runs along the bottom. it forms part of the boat's structure and helps to strengthen it and keep it steady.
if something is on an even keel, it is working or proceeding smoothly and satisfactorily.
if something or someone keels over, they fall over sideways.

مترادف و متضاد

صفحات آهن ته کشتی (اسم)
keel

تیر ته کشتی (اسم)
keel

حمال کشتی (اسم)
keel

کشتی زغال کش (اسم)
keel

افتادن (اسم)
drop, fall, lie, keel, tumble, drop back

وارونه شدن (فعل)
keel

مانع سررفتن دیگ شدن (فعل)
keel

وارونه کردن (فعل)
turn, cant, reverse, turn out, keel, convert, turn over

واژگون شدن (فعل)
purl, keel, capsize

خنک کردن (فعل)
cool, fresh, keel, chill, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

خنک شدن (فعل)
keel, chill, freshen

دلسرد شدن (فعل)
keel, despond

fall


Synonyms: black out, capsize, collapse, drop, faint, founder, go down, overturn, pass out, pitch, plunge, slump, swoon, topple, tumble, upset


جملات نمونه

1. the keel scraped the river's rocky bottom
ته کشتی بر کف سنگلاخ رودخانه کشیده شد.

2. on an even keel
1- در مسیر ثابت و بدون تکان و تزلزل،پابرجا 2- ثابت،یکنواخت،باثبات،بی تغییر

3. the boat's ribs are attached to the keel
دنده های قایق به ته تیر وصل اند.

4. The side of a ship flares from the keel to the deck.
[ترجمه ترگمان]کناره یک کشتی از قایق به روی عرشه زبانه می کشد
[ترجمه گوگل]طرف یک عنصر کشتی از کف به عرشه است

5. Setting her life back on an even keel after their break-up had been incredibly difficult.
[ترجمه ترگمان]زندگی او بعد از قطع رابطه آن ها به طور باورنکردنی سخت بود
[ترجمه گوگل]قرار دادن زندگی خود را به عقب بر روی یک پارچه حتی پس از شکست آنها بود فوق العاده دشوار است

6. Women like her seldom stay on an even keel. Even the smallest things upset them.
[ترجمه ترگمان]زنانی مثل او به ندرت روی یک کشتی چوبی زندگی می کنند حتی کوچک ترین چیزها آن ها را ناراحت می کرد
[ترجمه گوگل]زنان مانند او را به ندرت باقی بمانند حتی کوچکترین چیز آنها را ناراحت کرد

7. Business is now back on an even keel after the postal strike.
[ترجمه ترگمان]کسب وکار در حال حاضر حتی پس از حمله پستی به یک قایق دیگر باز می گردد
[ترجمه گوگل]اکنون کسب و کار پس از اعتصاب پستی، حتی پس از اتمام برگزاری است

8. Programmable shallow depth alarm and adjustable keel depth.
[ترجمه ترگمان]برنامه اندازه گیری عمق میدان کم و عمق کف اتاق قابل تنظیم
[ترجمه گوگل]زنگ عمق قابل برنامه ریزی و عمق قابل تنظیم کف

9. The legislated-excellence movement seems preoccupied with keel ing all learning within the four walls of the school.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که جنبش legislated با keel تمام یادگیری در چهار دیوار مدرسه درگیر است
[ترجمه گوگل]جنبش تعالی قانونی به نظر می رسد که تمام آموزش ها را در چهار دیوار مدرسه مشغول به کار کرده است

10. Then maybe they are on an even keel.
[ترجمه ترگمان] پس شاید روی یه keel هم باشن
[ترجمه گوگل]سپس شاید آنها در یک کتک بلند باشند

11. That Nigel was on an even keel again was a double comfort.
[ترجمه ترگمان]این که نایجل باز هم تیر خورده بود، باز هم خیالش راحت شد
[ترجمه گوگل]که نایجل دوباره در یک کلام بود، آسایش دوگانه بود

12. Getting her life back on to an even keel after their break-up had been an incredibly difficult and exhausting battle.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن که از هم جدا شدند، زندگی خود را به یک کشتی even تبدیل کردند
[ترجمه گوگل]زندگی خود را پس از شکستنش به یک کتک بلند حتی یک جنگ فوق العاده دشوار و خسته کننده تبدیل کرده است

13. You sense the stresses in the hull each time the keel meets the ground.
[ترجمه ترگمان]فشار داخل بدنه را هر بار که تخته به زمین می رسد حس می کنید
[ترجمه گوگل]هر بار تناسب اندام در بدنه را احساس می کنید

14. It took him a long time to get back on an even keel after his wife died.
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ همسرش، مدت زیادی طول کشید تا دوباره سرپا شود
[ترجمه گوگل]او پس از همسرش درگذشت

The boat's ribs are attached to the keel.

دنده‌های قایق به ته تیر وصل‌اند.


The boat keeled over and sank.

قایق چپه و غرق شد.


He was painting the outside of a boat that was keeled on the sands of the beach.

او داشت قسمت بیرون یک زورق یک‌وری‌شده روی شن‌های ساحل را رنگ می‌زد.


I was so tired that I keeled over onto the sofa.

آن قدر خسته بودم که روی کاناپه از حال رفتم.


He keeled over after two or three drinks.

پس از دو سه تا مشروب از حال رفت.


اصطلاحات

on an even keel

1- در مسیر ثابت و بدون تکان و تزلزل، پابرجا 2- ثابت، یکنواخت، باثبات، بی‌تغییر


پیشنهاد کاربران

:on an even keel
regular�and�well - balanced�and not�likely� to� change �suddenly:



[پرنده شناسی]: تیغه جناغ سینه که در پرندگان پروازگر وجود دارد.

غش کردن ، از حال رفتن ، مجازاً مردن

مثال :
I had this vision of me keeling over at my desk one day , halfway through a story , my editors snatching the copy even as the medics carried my body away

keel ( حمل ونقل دریایی )
واژه مصوب: مازه
تعریف: سازه ای فولادی یا چوبی در امتداد طولی، از سینه تا پاشنه، در زیرین ترین سطح شناور، متشکل از چندین تیر و صفحه که، به عنوان ستون فقرات شناور، دیگر اجزای بدنه به آن متصل می شوند


کلمات دیگر: