1. put one's oar in
فضولی کردن،در کار دیگران دخالت کردن
2. he grasped the oar firmly and did not loosen his grip
او پارو را محکم گرفت و آن را رها نکرد.
3. to plunge an oar into the water
پارو را در آب فرو بردن
4. the blade of an oar
پهنه ی پارو
5. she leaped into the boat and grabbed the oar
او جست توی قایق و پارو را گرفت.
6. i hit the shark on the nose with an oar
با پارو زدم به پوز کوسه ماهی.
7. The blade of the oar had entangled itself with something in the water.
[ترجمه ترگمان]تیغه پارو با چیزی در آب گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]تیغ جارو با چیزی در آب گرفتار شد
8. An oar often acts as rudder.
[ترجمه ترگمان]پاروب غالبا مانند سکان عمل می کند
[ترجمه گوگل]یورو اغلب به عنوان فرمان عمل می کند
9. The oar broke with a snap.
[ترجمه ترگمان]پارویی شکسته شد
[ترجمه گوگل]جارو با ضربه محکم و ناگهانی شکست
10. The oar struck against something hard.
[ترجمه ترگمان]پارویی به چیزی سخت برخورد کرد
[ترجمه گوگل]جارو در برابر چیزی سخت ایستاد
11. The Oxford oar presented as a momento, will help bail him out of any troubled waters he's yet to encounter.
[ترجمه ترگمان]پارویی اکسفورد به عنوان یک لحظه حاضر می شود و کمکش می کند تا او را از هر آب های پر دردسر نجات دهد
[ترجمه گوگل]جوجه آکسفورد به عنوان یک لحظه ارائه شده است، کمک خواهد کرد که او را از هر گونه آب و هوای مشکل او هنوز هم مواجه است
12. A piece of the boat or an oar or a white tennis shoe: Did tennis shoes float?
[ترجمه ترگمان]یک تکه از قایق یا پارویی یا کفش تنیس: کفش های تنیس روی آب شناور بودند؟
[ترجمه گوگل]قطعه ای از قایق یا دوار یا کفش تنیس سفید: آیا تنیس شناور شناور بود؟
13. I am in Sam's oar boat, enjoying the luxury of safety straps to hang on to.
[ترجمه ترگمان]من در قایق پارویی سم هستم و از داشتن تسمه امنیتی که به آن آویزان است لذت می برم
[ترجمه گوگل]من در قایق بادبانی سام هستم، لذت بردن از لوکس تسمه های ایمنی برای آویزان شدن به
14. I desperately attempted to draw my oar nearer to me, but in doing so created an immediate and irretrievable imbalance.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی سعی کردم تعادلم را به خودم نزدیک تر کنم، اما با انجام این کار، عدم تعادل ناگهانی و irretrievable ایجاد کردم
[ترجمه گوگل]من به شدت سعی کردم تا گردوی من را نزدیکتر کنم، اما در انجام این کار، یک عدم تعادل فوری و غیر قابل برگشت ایجاد شد
15. The occasional dip of an oar rippled the lake's glassy surface.
[ترجمه ترگمان]گاه گاهی شناور در سطح آب دریاچه شنا می کرد
[ترجمه گوگل]شیب گهگاه یک جو، سطح شیشه ای دریاچه را به هم ریخت