کلمه جو
صفحه اصلی

sabotage


معنی : خرابکاری، خرابکاری عمدی، کارشکنی و خرابکاری، خرابکاری کردن
معانی دیگر : کارشکنی، شر به پا کردن، کارشکنی کردن، خرابکارانه، کارشکنانه

انگلیسی به فارسی

خرابکاری عمدی، کارشکنی وخراب کاری، خرابکاری کردن


خرابکاری، خرابکاری عمدی، کارشکنی و خرابکاری، خرابکاری کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a secret operation or act, esp. one carried out by an insider, to damage property, obstruct operations, undermine negotiations, or the like.
مترادف: subversion, undermining
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sabotages, sabotaging, sabotaged
• : تعریف: to attack or damage by sabotage.
مترادف: subvert, undermine
مشابه: cripple, disable, disrupt, foul up, hamstring, harm, impair, incapacitate, obstruct, queer, sap, throw a monkey wrench into, vandalize

• malicious damage or disruption (usually caused by a person within the organization)
maliciously destroy, intentionally damage or disrupt
if something is sabotaged, it is deliberately damaged or destroyed. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...widespread sabotage and the disruption of rail communications. ...several failed attempts to carry out sabotage attacks.
if you sabotage a plan or activity, you deliberately prevent it from being successful.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] خرابکاری، کارشکنی، آسیب وارد کردن به تولیدات و ماشین آلات توسط کارگران در جریان اختلافات کارگری

مترادف و متضاد

خرابکاری (اسم)
obliteration, desolation, subversion, sabotage

خرابکاری عمدی (اسم)
sabotage

کارشکنی و خرابکاری (اسم)
sabotage

خرابکاری کردن (فعل)
sabotage, subvert

damage


Synonyms: demolition, destruction, disruption, impairment, injury, mischief, overthrow, subversion, subversiveness, treachery, treason, undermining, vandalism, wreckage, wrecking


Antonyms: aiding, assistance, fix, help


incapacitate, damage


Synonyms: attack, block, bollix, break up, cripple, deep six, destroy, disable, disrupt, do, do in, foul up, frustrate, hamper, hinder, louse up, mess up, obstruct, put out of action, put out of commission, screw up, subvert, take out, throw a monkey wrench into, torpedo, undermine, vandalize, wreck


Antonyms: abet, aid, fix, help


جملات نمونه

1. the secret burning down of factories was one of the many acts of sabotage by german agents
آتش زدن مخفیانه ی کارخانه ها یکی از چندین نوع خرابکاری عوامل آلمانی بود.

2. The rebels had tried to sabotage the oil pipeline.
[ترجمه سعید یار] شورشیان تلاش کردند به خط لوله انتقال نفت آسیب برسانند.
[ترجمه ترگمان]شورشیان کوشیده اند تا خط لوله نفت را خراب کنند
[ترجمه گوگل]شورشیان تلاش کردند خط لوله نفت را خراب کنند

3. Was the fire an accident or sabotage?
[ترجمه صداقت] آیا آتش سوزی خرابکاری بود یا اتفاقی؟
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی بوده یا خرابکاری؟
[ترجمه گوگل]آیا آتش سوزی یا خرابکاری بود؟

4. They conducted a campaign of economic sabotage.
[ترجمه ترگمان]آن ها کمپین خرابکاری اقتصادی را انجام دادند
[ترجمه گوگل]آنها یک کمپین خرابکاری اقتصادی انجام دادند

5. The fire at the factory was caused by sabotage.
[ترجمه ترگمان]آتش سوزی در کارخانه براثر خرابکاری ایجاد شد
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در کارخانه توسط خرابکاری ایجاد شد

6. They underwent courses in radio communication, demolition, and sabotage.
[ترجمه ترگمان]آن ها تحت دوره های ارتباطی رادیویی، تخریب و خرابکاری قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها در دوره های ارتباطات رادیویی، تخریب و خرابکاری شرکت کردند

7. They had tried to sabotage our plans.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کرده بودند نقشه ما را خراب کنند
[ترجمه گوگل]آنها سعی داشتند طرح های ما را خراب کنند

8. They began a campaign of industrial and economic sabotage.
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به مبارزه با خرابکاری اقتصادی و اقتصادی کردند
[ترجمه گوگل]آنها کمپین خرابکاری صنعتی و اقتصادی را آغاز کردند

9. This was a deliberate attempt to sabotage the ceasefire.
[ترجمه ترگمان]این یک تلاش عمدی برای کارشکنی در آتش بس بود
[ترجمه گوگل]این یک اقدام عمدی بود برای تخریب آتش بس

10. The terrorists were planning acts of sabotage to destabilize the country.
[ترجمه ترگمان]تروریست ها در حال برنامه ریزی برای کارشکنی در بی ثبات کردن کشور بودند
[ترجمه گوگل]تروریست ها برنامه های خرابکاری را برای بی ثبات کردن کشور برنامه ریزی کردند

11. They tried to sabotage my birthday party.
[ترجمه ترگمان]اونا سعی کردن جشن تولدم رو خراب کنن
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند روز تولد من را خراب کنند

12. The bombing was a spectacular act of sabotage.
[ترجمه ترگمان]بمب گذاری یک اقدام نمایشی تماشایی بود
[ترجمه گوگل]بمب گذاری یک عمل چشمگیر خرابکاری بود

13. They tried to sabotage my party by getting drunk.
[ترجمه ترگمان]اونا سعی کردن با مست کردن مهمونی من رو خراب کنن
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند حزب من را از طریق مست شدن خرابکاری کنند

14. Protesters failed to sabotage the peace talks.
[ترجمه ترگمان]معترضان نتوانستند مذاکرات صلح را خراب کنند
[ترجمه گوگل]معترضان موفق به خرابکاری مذاکرات صلح نشدند

15. One of the journalists queried whether sabotage could have been involved.
[ترجمه ترگمان]یکی از روزنامه نگاران پرسید که آیا خرابکاری عمدی بوده است یا خیر
[ترجمه گوگل]یکی از روزنامه نگاران پرسید که آیا خرابکاری ممکن است درگیر باشد یا خیر

The secret burning down of factories was one of the many acts of sabotage by German agents.

آتش‌زدن مخفیانه‌ی کارخانه‌ها یکی از چندین نوع خرابکاری عوامل آلمانی بود.


They sabotaged the railways by blowing up bridges.

آن‌ها با منفجر‌کردن ‌پل‌هادر راه‌آهن خرابکاری می‌کردند.


He constantly sabotaged the activities of the office.

او دائماً در امور اداره کار‌شکنی می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

اخلال کردن در، ضایع کردن

هو
خرابکاری.

Sabotage : خرابکاری کردن - کرم ریختن - کرم ریزی - برهم زدن نظم - آسیب زدن و یا قطع کردن و شکستن چیزی از روی عمد و بدجنسی ( خصوصا توسط فردی در یک سازمان ) - کارشکنی
همون کرم ریختن خیلی باحال معنا میکنه این واژه رو
Do not Sabotage : جوون نَکَن - کرم نریز - کارشکنی نکن و نظمو بهم نزن

تلفظشم میشه : سَبِ تاژ

Malicious هم میشه :: مخرب - آسیب رسان - کینه توزانه - از روی بدجنسی

خرابکاری . کارشکنی . ضایع کردن کسی

Screw up

چوب لای چرخ گذاشتن

sabotage ( علوم نظامی )
واژه مصوب: خرابکاری
تعریف: اقداماتی با هدف آسیب رساندن به توان دفاع ملی یک کشور


کلمات دیگر: