1. in keeping with
برطبق،به متابعت از،به پیروی از،بنابر
2. he is keeping quite well, thank you
حال او خیلی خوب است،متشکرم.
3. he succeeded in keeping his stamp collection entire and even to augment it
او موفق شد که مجموعه ی تمبر خود را بی کم و کاست حفظ کند و حتی بر آن بیافزاید.
4. the grandmother is keeping the children
مادربزرگ از بچه ها نگهداری می کند.
5. the police are keeping a close watch on the criminal's movements
پلیس رفت و آمدهای آن جنایتکار را دقیقا تحت نظر دارد.
6. making friends is hard, keeping them is a fine art
دوست شدن سخت است،دوست نگه داشتن هنری ظریف است.
7. the police have been keeping tabs on him
پلیس او را تحت نظر قرار داده است.
8. he took the responsibility for keeping order
مسئولیت حفظ نظم را به عهده گرفت.
9. to dispense a friend from keeping a promise
دوست خود را از اجرای قول خودش معاف کردن
10. this old bicycle is not worth keeping
این دوچرخه ی قراضه ارزش نگهداشتن را ندارد.
11. Cooking, sewing, and house keeping are household arts.
[ترجمه ترگمان]آشپزی، خیاطی و نگهداری خانه هنرهای خانگی هستند
[ترجمه گوگل]آشپزی، دوختن و خانه سازی هنرهای خانگی است
12. I wasn't very successful at keeping the news secret.
[ترجمه ترگمان]من خیلی موفق نبودم که این خبر رو مخفی نگه دارم
[ترجمه گوگل]من در نگه داشتن راز خبر موفق نبودم
13. Keeping noise levels low is the bane of airport administration.
[ترجمه ترگمان]سر نگه داشتن سطوح صدا، بلای مدیریت فرودگاه است
[ترجمه گوگل]نگه داشتن سطح سر و صدای کم، نگرانی از مدیریت فرودگاه است
14. The noise was keeping everyone awake.
[ترجمه ترگمان]سر و صدا همه را بیدار نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]سر و صدا همه را بیدار نگه داشت
15. He's usually very adept at keeping his private life out of the media.
[ترجمه ترگمان]او معمولا در حفظ زندگی خصوصی اش از رسانه ها بسیار ماهر است
[ترجمه گوگل]او معمولا در حفظ حریم خصوصی خود از رسانه ها بسیار متخصص است