کلمه جو
صفحه اصلی

factitive


معنی : مصنوعی، ساختگی، صوری، دروغی، وانمود کننده، بهانه کننده، غیر طبیعی
معانی دیگر : (دستور زبان ـ وابسته به فعلی که متمم مفعول بی واسطه ی آن اسم یا ضمیر یا صفت بوده و حاکی از انجام کار یا دستور است) فعل کنش نمود (مثلا در این جمله : پیراهن زنانه را کوتاه بکن ! !make the dress short و یا: او را به سمت شهردار انتخاب کن ! elect him !mayor)

انگلیسی به فارسی

(دستور زبان ـ وابسته به فعلی که متمم مفعول بی‌واسطه‌ی آن اسم یا ضمیر یا صفت بوده و حاکی از انجام کار یا دستور است) فعل کنش نمود (برای مثال در این جمله : پیراهن زنانه را کوتاه بکن! !make the dress short و یا: او را به سمت شهردار انتخاب کن! elect him !mayor)


انگلیسی به انگلیسی

• causing, bringing about; active as a cause, effective in producing an outcome

مترادف و متضاد

مصنوعی (صفت)
accrete, artificial, false, sophisticated, dummy, feigned, artful, forged, made-up, factitious, factitive, postiche, nonrepresentational

ساختگی (صفت)
artificial, false, dummy, bogus, make-believe, fictitious, apocryphal, fictional, phony, phoney, made-up, fictive, factitious, factitive

صوری (صفت)
exterior, formal, simulated, superficial, ostensible, nominal, simulative, factitious, factitive

دروغی (صفت)
sham, factitious, factitive

وانمود کننده (صفت)
factitious, factitive

بهانه کننده (صفت)
factitious, factitive

غیر طبیعی (صفت)
preposterous, sophisticated, uncanny, supernatural, factitious, factitive, unnatural, subnormal, preternatural

جملات نمونه

1. The article introduces the common uses of adjectives in writings in classical Chinese and emphatically analyzes the special uses like flexible, factitive and desiderative uses.
[ترجمه ترگمان]این مقاله کاربرد متداول صفات در نوشته های چینی کلاسیک را معرفی می کند و با تاکید بر استفاده خاص از صفات خاص مانند انعطاف پذیر، factitive و desiderative استفاده می کند
[ترجمه گوگل]در این مقاله، استفاده مشترک از صفت ها در نوشته ها در چینی های کلاسیک به کار می رود و به طور خاص با استفاده های خاص از جمله کاربردهای انعطاف پذیر، سازنده و کاربردی مورد استفاده قرار می گیرد

2. This paper focuses on the grammar character of the special words in factitive sentence, and points out that the developing of the causative words form a continuum.
[ترجمه ترگمان]این مقاله بر روی شخصیت گرامر کلمات ویژه در جمله factitive تمرکز می کند و اشاره می کند که توسعه کلمات سببی یک زنجیره را شکل می دهد
[ترجمه گوگل]این مقاله بر کاراکتر گرامری کلمات خاصی در جملات فکری تمرکز دارد و اشاره می کند که توسعه کلمات احتمالی یک پیوستگی را تشکیل می دهد

3. Because its are located, the Party member leads a cadre positional characteristic, firm establish somewhat factitive career outlook is very fundamental.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که محل استقرار آن ها مشخص است، عضو حزب یک ویژگی موقعیت مکانی را رهبری می کند، شرکت تا حدودی دیدگاه شغلی نسبتا fundamental را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]از آنجا که این مکان در آن قرار دارد، عضو حزب منجر به ویژگی های موقعیتی کارگری می شود، شرکت تا حدودی چشم انداز حرفه ای را پایه گذاری می کند، بسیار اساسی است

4. The 2nd, the government is in economic growth somewhat factitive, can raise long-term economic increase rate through governmental intervention.
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، دولت تا حدودی با رشد اقتصادی مواجه است، می تواند نرخ رشد اقتصادی بلند مدت از طریق مداخله دولتی را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]دوم، دولت در حال رشد اقتصادی است که تا حدودی سازنده است، می تواند نرخ رشد اقتصادی بلندمدت را از طریق دخالت دولت افزایش دهد

5. Unemployed problem is a domain that the market is out of order, also be finance ought to somewhat factitive a domain.
[ترجمه ترگمان]مشکل بیکاری، حوزه ای است که بازار خارج از نظم است، همچنین باید در حوزه مالی تا حدی factitive باشد
[ترجمه گوگل]مشکل بیکار دامنه ای است که بازار خارج از نظم است، همچنین باید مالی باشد تا به حدی تا حدی زمینه ای داشته باشد


کلمات دیگر: