کلمه جو
صفحه اصلی

jag


معنی : خار، نوک، دندانه، کنگره، بریدگی، برامدگی تیز، سیخونک، کنگره دار کردن، چاک زدن، ناهموار بریدن، دندانه دار کردن
معانی دیگر : مخفف: قاضی عسکر کل، (به طور ناصاف یا گوشه دار بریدن مثلا پارچه یا چوب را) ناصاف بریدن، کج و کوله بریدن، مضرس کردن، گوشه دار بریدن، (هر برآمدگی تیز و دندان مانند) تیزی، تیز گوشه، (قدیمی) بریدگی اره مانند (مثلا بریدگی گوشه دار پارچه)، دوران فعالیت شدید، عمل شدید و بلا اراده، (محلی - به ویژه در مورد هیزم یا کاه و غیره) بار کوچک، بارچه، مقدار کم، (خودمانی) مستی، کیفوری، نشئه، مشروبخوری مفرط، سیخ‹ک

انگلیسی به فارسی

دندانه، کنگره، نوک، برآمدگی تیز، بریدگی، خار،سیخونک، سیخک، دندانه دار کردن، کنگره دار کردن، چاک زدن، ناهموار بریدن


تقسیم، دندانه، کنگره، نوک، برامدگی تیز، بریدگی، خار، سیخونک، دندانه دار کردن، کنگره دار کردن، چاک زدن، ناهموار بریدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a sharply pointed projection; barb or tooth.
مشابه: angle, snag

- I cut myself on a jag sticking out of that old fence.
[ترجمه جوبرک] من با برآمدگی تیز بیرون زده از حصار قدیمی زخمی شدم
[ترجمه ترگمان] خودم را از آن نرده قدیمی جدا کردم
[ترجمه گوگل] من خودم را بر روی یک چاقو از آن حصار قدیمی قطع کردم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jags, jagging, jagged
(1) تعریف: to cut raggedly or unevenly.

(2) تعریف: to cut in teeth, notches, or jags.
اسم ( noun )
• : تعریف: a period of excessive indulgence; binge.
مشابه: binge

- He and his friends went off on a drinking jag last night.
[ترجمه ترگمان] اون و دوستاش دیشب رفته بودن
[ترجمه گوگل] او و دوستانش شب گذشته به یک نوشیدنی نوشیدند

• sharp protruding part on an edge or surface; binge, spree; intoxicated state
make jagged or uneven, form sharp protruding parts

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دندانه دار کردن، دندانه، بریدگی

مترادف و متضاد

خار (اسم)
fluke, prickle, acicula, thorn, bur, thistle, bramble, quill, goad, prick, sting, barb, jag, teasel, teazle

نوک (اسم)
end, bill, point, top, head, tip, peak, summit, horn, apex, beak, vertex, barb, ascender, neb, knap, jag, fastigium, ridge, nib

دندانه (اسم)
tine, peg, leaf, dent, cog, nick, cam, tooth, indentation, serration, jag, denticle

کنگره (اسم)
congress, indentation, jag, knurl

بریدگی (اسم)
cut, rift, gash, notch, slit, jag, kerf, scission

برامدگی تیز (اسم)
jag

سیخونک (اسم)
prick, poker, jag

کنگره دار کردن (فعل)
mill, jag, knurl

چاک زدن (فعل)
jag, rend

ناهموار بریدن (فعل)
jag

دندانه دار کردن (فعل)
rack, indenture, cog, tooth, chine, indent, jag

an intoxicated condition


Synonyms: inebriety, intoxication, buzz, glow, drunkenness


a spree


Synonyms: binge, bout, bender, indulgence


جملات نمونه

1. a crying jag
(مدت) گریه ی بی اختیار

2. blunt scissors jag the material
قیچی کند پارچه را بریده بریده می کند.

3. They are on a jag, buying everything that they like in the store.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حال خرید و فروش هر چیزی هستند که دوست دارند
[ترجمه گوگل]آنها در یک کت و شلوار قرار دارند و همه چیز را که دوست دارند در فروشگاه خریداری می کنند

4. For my bank balance, the Jag gets the vote.
[ترجمه ترگمان]برای حساب بانکی ام، Jag رای می دهد
[ترجمه گوگل]برای تعادل بانک من، جگ رای می گیرد

5. Peter's red Jag was parked by the kerb across the street from the boarding house.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل قرمز پیتر در خیابان کنار خیابان که از پانسیون رها شده بود پارک شده بود
[ترجمه گوگل]جگ قرمز پیتر در کنار خیابانی از خانه شبانه روزی پارک شد

6. He clutched a jag of the rock.
[ترجمه ترگمان]تکه سنگ را چنگ زد
[ترجمه گوگل]او یک قطعه سنگ را چسبانده بود

7. A neighbor of mine went on an eating jag and gained twenty pounds in two weeks.
[ترجمه ترگمان]یکی از همسایگان من مشغول خوردن بود و در دو هفته بیست پوند به دست آورد
[ترجمه گوگل]یکی از همسایگان من به خوردن غذا خوردن و دو هفته بعد بیست پوند دریافت کرد

8. Tip money for the guy who washes my Jag.
[ترجمه ترگمان]برای کسی که Jag را می شوید پول توصیه کنید
[ترجمه گوگل]پول نکته برای مردی که جگر من را شستشو می دهد

9. This stuff has no jag at all.
[ترجمه ترگمان] این خرت و پرت ها بدرد نمیخوره
[ترجمه گوگل]این چیزها هیچوقت نمیشناسند

10. I wasn't in the mood to go on a real crying jag.
[ترجمه ترگمان]من اصلا حوصله ندارم گریه کنم
[ترجمه گوگل]من در خلق و خوی قرار نگرفتم که بر روی یک گریه گریه کنم

11. You know, Scarlett, I think you're on the verge of a crying jag.
[ترجمه ترگمان]می دونی اسکار لت، من فکر می کنم تو در شرف of
[ترجمه گوگل]می دانید، اسکارلت، من فکر می کنم شما در آستانه گریه گریه هستید

12. Last month Cole told Mobile News that he hoped Get Connected would be the biggest independent retailer in the UK by the end of the year, surpassing JAG.
[ترجمه ترگمان]ماه گذشته کول به نیوز همراه گفت امیدوار است این کار بزرگ ترین خرده فروش مستقل در بریتانیا تا پایان سال باشد که از jag پیشی گرفت
[ترجمه گوگل]در ماه گذشته، کول به خبرگزاری موبایلی گفت که امیدوار است تا پایان سال بزرگترین خرده فروشی مستقل در بریتانیا باشد که در سال جاری به بیش از JAG برسد

Blunt scissors jag the material.

قیچی کند پارچه را بریده‌بریده می‌کند.


a crying jag

(مدت) گریه‌ی بی‌اختیار



کلمات دیگر: