کلمه جو
صفحه اصلی

racial


معنی : نژادی
معانی دیگر : وابسته به نژاد

انگلیسی به فارسی

نژادی


نژاد، نژادی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: racially (adv.)
(1) تعریف: characteristic of a single race or of particular races of people.

- Skin color is considered a racial characteristic.
[ترجمه ترگمان] رنگ پوست یک مشخصه نژادی محسوب می شود
[ترجمه گوگل] رنگ پوست به عنوان یک ویژگی نژادی در نظر گرفته شده است

(2) تعریف: pertaining to relations between races of people, esp. those living in the same country, city, or neighborhood.

- Racial discrimination persists.
[ترجمه ترگمان] تبعیض نژادی ادامه دارد
[ترجمه گوگل] تبعیض نژادی همچنان ادامه دارد
- Racial harmony is the goal in the region.
[ترجمه ترگمان] سازگاری بین نژادی هدف منطقه است
[ترجمه گوگل] هماهنگی نژادی هدف منطقه است

• relating to race or descent; based on race or descent
racial describes things relating to people's race.

مترادف و متضاد

نژادی (صفت)
ethnic, racial

ethnic


Synonyms: ancestral, ethnological, folk, genealogical, genetic, hereditary, lineal, national, phyletic, phylogenetic, tribal


جملات نمونه

1. racial barrier
موانع (جداسازهای) نژادی

2. racial descrimination
تبعیض نژادی

3. racial integration
هم آمیزی نژادی

4. racial prejudice
تعصب نژادی

5. racial slurs
ناسزا گویی های نژادی

6. racial tensions reached a high point
کشمکش های نژادی به اوج رسید.

7. to assimilate racial minorities through marriage
جذب کردن اقلیت های نژادی از راه ازدواج

8. in multiracial societies, racial concord is a must
در جوامع چند نژادی سازگاری نژادی از واجبات است.

9. most religious and racial discrimination is based on ignorance
بیشتر تبعیضات مذهبی و نژادی به علت جهل است.

10. the myth of racial superiority
افسانه ی برتری نژادی

11. a comprehensive student of racial affairs
یک پژوهشگر دانا در امور نژادی

12. their scandalous treatment of racial and religious minorities
رفتار شرم آور آنها با اقلیت های نژادی و مذهبی

13. a nation of such diverse racial origins
ملتی دارای ریشه های نژادی چنان متفاوت

14. he is an exponent of the idea of racial equality
او مروج عقیده ی تساوی نژادی است.

15. Police described it as a sickening racial attack.
[ترجمه ترگمان]پلیس آن را یک حمله نژادی تهوع آور توصیف کرد
[ترجمه گوگل]پلیس آن را به عنوان یک حمله نژادی مضطرب توصیف کرد

16. They have pledged to end racial discrimination in areas such as employment.
[ترجمه ترگمان]آن ها قول داده اند که تبعیض نژادی را در زمینه هایی مانند اشتغال به پایان برسانند
[ترجمه گوگل]آنها متعهد به پایان دادن به تبعیض نژادی در زمینه هایی نظیر اشتغال هستند

17. She incited racial hatred by distributing anti-Semitic leaflets.
[ترجمه ترگمان]وی با توزیع اعلامیه های ضد سامی، نفرت نژادی را برانگیخت
[ترجمه گوگل]او با توزیع جزوات ضد یهودی، نژاد نژادی را تحریک کرد

18. Such jokes tend to reinforce racial stereotypes.
[ترجمه ترگمان]این شوخی ها تمایل دارند که رفتارهای کلیشه ای را تقویت کنند
[ترجمه گوگل]این جوک ها تمایل دارند کلیشه های نژادی را تقویت کنند

19. Laws against racial prejudice must be strictly enforced.
[ترجمه ترگمان]قوانین علیه تعصب نژادی باید به شدت اجرا شود
[ترجمه گوگل]قوانین علیه تعصبات نژادی باید به شدت اجرا شود

20. They were charged with inciting racial hatred.
[ترجمه ترگمان]آن ها به تحریک تنفر نژادی متهم شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها متهم به تحریک نفرت نژادی شدند

21. There are fears that the march will heighten racial tension.
[ترجمه ترگمان]ترس هایی وجود دارند مبنی بر این که این راهپیمایی موجب تشدید تنش های نژادی خواهد شد
[ترجمه گوگل]ترس وجود دارد که راهپیمایی تنش نژادی را افزایش دهد

22. The case became symbolic of US racial tension.
[ترجمه ترگمان]این پرونده سمبلی از تنش نژادی ایالات متحده شد
[ترجمه گوگل]این پرونده به نماد تنش نژادی ایالات متحده تبدیل شد

23. Racial discrimination still exists in modern society.
[ترجمه ترگمان]تبعیض نژادی هنوز در جامعه مدرن وجود دارد
[ترجمه گوگل]تبعیض نژادی هنوز در جامعه مدرن وجود دارد

24. He was a martyr to the cause of racial harmony.
[ترجمه ترگمان]او شهید به علت هماهنگی نژادی بود
[ترجمه گوگل]او شهید به علت هماهنگی نژادی بود

racial descrimination

تبعیض نژادی


پیشنهاد کاربران

قومی_ قبیله ای

نژاد پرستانه

Racial نژادی
Ethnic قومی

racial ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: نژادی
تعریف: مربوط به نژاد


کلمات دیگر: