فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: keeps, keeping, kept
• (1) تعریف: to hold or retain possession of.
• مترادف: have, hold, possess, retain
• متضاد: abandon, discard, jettison, lose, reject, relinquish, return, scrap, throw away
- You should keep a copy of this document for your records.
[ترجمه mohammadesiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii] شما باید یک نسخه کپی از این سند را برای سوابق خود نگه دارید
[ترجمه mehrab] شما باید یک کپی از این سند را برای سوابق خود نگه دارید
[ترجمه ترگمان] شما باید یک نسخه از این سند را برای سوابق شما نگه دارید
[ترجمه گوگل] شما باید یک کپی از این سند را برای سوابق خود نگه دارید
- I'd like you to keep the necklace because it looks beautiful on you.
[ترجمه A.A] دوست دارم گردنبند را نگهش داری چون برازنده توست
[ترجمه 😉] چون گردنبند برازنده شماست دوس دارم که نگهش دارید
[ترجمه ترگمان] ازت خوشم میاد که گردن بند رو نگه داری چون خیلی بهت میاد
[ترجمه گوگل] من می خواهم که گردنبند خود را نگه دارید زیرا به نظر شما زیبا است
• (2) تعریف: to put or store.
• مترادف: store
• مشابه: bank, cache, collect, hoard, pigeonhole, place, put
- She keeps her notes in a locked drawer.
[ترجمه ترگمان] یادداشت های او را در کشوی قفل نگه می دارد
[ترجمه گوگل] او یادداشت های خود را در یک کشو قفل نگه می دارد
• (3) تعریف: to manage, maintain, attend to, or take care of.
• مترادف: attend, maintain, take care of
• مشابه: guard, manage, mind, preserve, protect, supervise, sustain, tend, watch
- He keeps tropical fish.
[ترجمه ترگمان] ماهی های استوایی را نگه می دارد
[ترجمه گوگل] او ماهی گرمسیری را نگه می دارد
• (4) تعریف: to cause (someone or something) to remain in a certain state or position.
• مشابه: check, control, curb, detain, hold, leave, limit, maintain, stay
- Please keep the baby quiet.
[ترجمه A.A] لطفا بچه رابه همین حالت نگهش دار
[ترجمه ترگمان] لطفا بچه رو ساکت نگه دارید
[ترجمه گوگل] لطفا عزیزم آرام باش
- Keep the dog outside for a few minutes.
[ترجمه Farhood] سگه رو چند دقیقه بیرون نگه دارید
[ترجمه ترگمان] تا چند دقیقه دیگه سگ رو بیرون نگه دار
[ترجمه گوگل] سگ را در خارج برای چند دقیقه نگه دارید
• (5) تعریف: to stay in, at, or on.
• مشابه: hold, retain, stay
- Keep your seats, please.
[ترجمه A.A] لطفا سرجای خودتون باشید
[ترجمه sara] لطفا سر جای خود بنشینید.
[ترجمه نسرین] لطفا شان خودتون رو حفظ کنید. ( احترام خودت رو نگهدار )
[ترجمه ترگمان] لطفا بشینین
[ترجمه گوگل] کرسی های خود را نگه دارید، لطفا
• (6) تعریف: to have on hand or in supply.
• مترادف: carry, have, hold, stock, store
• مشابه: accumulate, furnish, hoard, provide, reserve, supply
- I always keep extra batteries in the house.
[ترجمه ترگمان] من همیشه باتری های اضافی توی خونه نگه می دارم
[ترجمه گوگل] من همیشه باتری های اضافی در خانه نگهداری می کنم
• (7) تعریف: to maintain responsibility for; be faithful to.
• مترادف: abide by, comply with, obey, observe
• متضاد: break, neglect
• مشابه: conform to, mind
- He kept his promise to me.
[ترجمه امین جهانگرد] او قولش به من را نگهداشت.
[ترجمه Farhood] اون سر قولی که به من داده بود موند.
[ترجمه ترگمان] اون بهم قول داده بود
[ترجمه گوگل] او وعده خود را به من داد
• (8) تعریف: prevent.
- His long illness kept him from finishing school.
[ترجمه Farhood] بیماری طولانی مدتش اونو از رفتن به ( کلاس ) مدرسه ماهیگیری باز داشت ( مانع حضورش سر آموزش ماهیگیری شد )
[ترجمه ترگمان] بیماری طولانی او را از اتمام مدرسه منع می کرد
[ترجمه گوگل] بیماری طولانی او او را از اتمام مدرسه محروم کرد
• (9) تعریف: to delay.
- He's so late. I wonder what's keeping him.
[ترجمه Farhood] خیلی دیر کرد. متعجم که چه چیزی اونو معطل کرده
[ترجمه ترگمان] اون خیلی دیر کرده نمی دانم چه چیزی او را نگه می دارد
[ترجمه گوگل] او خیلی دیر است من تعجب می کنم که او چه چیزی را نگه می دارد
• (10) تعریف: to cause (someone or something) to continue doing something.
- The police officer kept the suspect talking while the phone call was being traced.
[ترجمه Farhood] افسر پلیس باعث شد که مظنون به حرف زدنش ادامه بده در حالی که تماس تلفنی داشت ردیابی میشد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس مظنون را نگه داشت و در حالی که تلفن قطع می شد، مظنون صحبت می کرد
[ترجمه گوگل] افسر پلیس مظنون را در هنگام صحبت کردن با تلفن صحبت کرد
- The paint keeps the furniture looking nice.
[ترجمه ترگمان] رنگ، اثاثیه را مرتب می کند
[ترجمه گوگل] رنگ مبلمان را به دنبال خوبی نگه می دارد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to continue; persist in.
• مشابه: continue, hold, persevere
- The dog kept barking all night.
[ترجمه ترگمان] سگ تمام شب پارس می کرد
[ترجمه گوگل] سگ تمام شب لرزید
- I keep trying to lose weight, but it's hard.
[ترجمه ترگمان] سعی می کنم وزن کم کنم، اما خیلی سخته
[ترجمه گوگل] من سعی می کنم وزن کم کنم، اما سخت است
- Why do you keep asking the same question?
[ترجمه ترگمان] چرا این سوال رو از من می پرسی؟
[ترجمه گوگل] چرا شما همین سوال را ادامه می دهید؟
- I told him to stop scratching, but he keeps doing it.
[ترجمه ترگمان] بهش گفتم دست از scratching برداره اما همش این کارو میکنه
[ترجمه گوگل] من به او گفتم که متوقف کردن خارش، اما او آن را انجام می دهد
• (2) تعریف: to refrain.
• مترادف: cease, desist, forbear, refrain, stop
• مشابه: abstain
- He can't keep from lying.
[ترجمه Behzad] او نمیتواند از دروغ گفتن دست بردارد
[ترجمه ترگمان] او نمی تواند از دروغ گفتن خودداری کند
[ترجمه گوگل] او نمی تواند دروغ بگوید
• (3) تعریف: to remain in good condition.
• متضاد: spoil
• مشابه: remain, stay, store
- The meat will keep until tomorrow.
[ترجمه ترگمان] گوشت تا فردا ادامه خواهد داشت
[ترجمه گوگل] گوشت تا فردا حفظ خواهد شد
اسم ( noun )
مشتقات: kept (adj.)
• : تعریف: means of support; living.
• مترادف: livelihood, living, maintenance, subsistence
• مشابه: support, sustenance, upkeep
- How do you earn your keep?
[ترجمه Behzad] چگونه میتوانی درامد کسب کنی
[ترجمه ترگمان] چطور میتونی ادامه بدی؟
[ترجمه گوگل] چگونه می توانم درآمد کسب کنم؟