کلمه جو
صفحه اصلی

factionalism


معنی : نفاق، فرقه بازی
معانی دیگر : وابستگی به دسته ی خاص (در حزب یا پارلمان و غیره)، دسته گرایی

انگلیسی به فارسی

فرقه‌بازی، نفاق


فساد اداری، نفاق، فرقه بازی


انگلیسی به انگلیسی

• dissention within a group, partisanism
factionalism is the state of having one or more factions within a group.

مترادف و متضاد

نفاق (اسم)
faction, discord, split, dissension, factionalism, disunion

فرقه بازی (اسم)
factionalism

جملات نمونه

1. Factionalism was tearing the party and the country apart.
[ترجمه ترگمان]factionalism داشت مهمانی و روستا را از هم جدا می کرد
[ترجمه گوگل]فساد اداری حزب و کشور را از هم پاشید

2. There has been a substantial amount of factionalism within the movement.
[ترجمه ترگمان]مقدار زیادی از factionalism در این جنبش وجود داشته است
[ترجمه گوگل]در این جنبش میزان قابل توجهی از جنبش های جناحی وجود داشته است

3. The committee's demise was generally attributed to factionalism and a lack of interest among other Contact users.
[ترجمه ترگمان]مرگ این کمیته به طور کلی به دسته بندی و عدم علاقه میان دیگر کاربران آشنا نسبت داده می شود
[ترجمه گوگل]سقوط کمیته به طور کلی به جناح تقسیم بندی و عدم علاقه در میان دیگر کاربران تماس بود

4. The attack on factionalism nevertheless was concentrated on the Democratic Platform.
[ترجمه ترگمان]با این حال، حمله به فرقه factionalism بر روی سکوی دموکراتیک متمرکز بود
[ترجمه گوگل]با این وجود حمله به جناح چپ گرایی بر بستر دموکراتیک متمرکز بود

5. Factionalism between user subgroups can cause friction which in turn neutralises the democratic process.
[ترجمه ترگمان]ناسازگاری بین گروه های کاربری می تواند باعث اصطکاک شود که به نوبه خود فرآیند دموکراتیک را تضعیف می کند
[ترجمه گوگل]فساد اداری میان زیرگروه های کاربر می تواند اصطکاک ایجاد کند که به نوبه خود روند فرآیند دموکراتیک را خنثی می کند

6. Because of user non-participation, factionalism and the failure of user committees, periodic group meetings were organised by staff.
[ترجمه ترگمان]به دلیل عدم مشارکت کاربری، دسته بندی و شکست کمیته های کاربری، جلسات گروهی دوره ای توسط کارکنان سازمان دهی شد
[ترجمه گوگل]با توجه به عدم مشارکت کاربر، فساد اداری و شکست کمیته های کاربر، جلسات گروه های دوره ای توسط کارکنان سازماندهی شد

7. Among them, combating sectarianism -- that is, factionalism and enhancing Party spirit -- is very important.
[ترجمه ترگمان]در بین آن ها، مبارزه با فرقه گرایی - - یعنی فرقه بندی و تقویت روحیه حزب - - بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]در میان آنها مبارزه با فرقه گرایی - یعنی جبرگرایی و تقویت روح حزبی - بسیار مهم است

8. Even while moving to the Left, trade-union activists remained hostile to Lenin's fierce factionalism.
[ترجمه ترگمان]حتی در حالی که به سمت چپ حرکت می کردند، فعالان اتحادیه های کارگری با factionalism تند لنین مخالف بودند
[ترجمه گوگل]حتی در حالی که به سمت چپ حرکت می کرد، فعالان اتحادیه های کارگری با جنبش فزاینده شدید لنین مخالفت می کردند

9. The other side of the coin has also persisted in the form of factionalism and intergroup conflict.
[ترجمه ترگمان]طرف دیگر سکه نیز به شکل نفاق و درگیری intergroup باقی مانده است
[ترجمه گوگل]طرف دیگر سکه همچنان در قالب تقسیم بندی و درگیری بین گروهی ادامه داشته است

10. Indeed, the inter-war years saw the continued decline of the Liberal Party and the persistence of factionalism.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، سال ها جنگ داخلی شاهد افول مداوم حزب لیبرال و تداوم of بود
[ترجمه گوگل]در واقع، سال های جنگ بین سالهای گذشته، کاهش حزب لیبرال و تداوم فساد اداری را شاهد بودیم

11. A similar scholarly consensus exists over the Nationalists' vastly greater success in dealing with internal factionalism.
[ترجمه ترگمان]یک اجماع علمی مشابه بر روی ملی گرایان با موفقیت بسیار بیشتر در ارتباط با دسته بندی داخلی وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک توافق علمی مشابه در مورد موفقیت ملی گرایان در برخورد با جناح های داخلی وجود دارد

12. Yet many of those policies remain unimplemented, and one important reason is factionalism.
[ترجمه ترگمان]با این حال، بسیاری از این سیاست ها unimplemented باقی مانده اند و یک دلیل مهم، دسته بندی کردن است
[ترجمه گوگل]با این حال بسیاری از این سیاست ها باقی مانده نیست و یکی از دلایل مهم فساد است

13. The South Korean ruling Grand National Party is driven by factionalism and acts like a minority party despite having nearly two-thirds control of the unicameral National Assembly.
[ترجمه ترگمان]حزب ملی کشور کره جنوبی با دسته بندی و اعمال مانند یک حزب اقلیت، علی رغم اینکه تقریبا دو سوم کنترل مجلس ملی را به خود اختصاص داده است، فعالیت می کند
[ترجمه گوگل]پارلمان بزرگ حزب حاکم کره جنوبی بر اساس جناح چپ و راست عمل می کند و بعنوان یک حزب اقلیت عمل می کند، با وجود داشتن کنترل تقریبا دو سوم از مجلس ملی

14. Some Party members don't act in accordance with Party spirit but persist in factionalism.
[ترجمه ترگمان]برخی از اعضای حزب مطابق با روح حزب عمل نمی کنند اما در factionalism پافشاری می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از اعضای حزب بر خلاف روح حزبی عمل نمی کنند، بلکه در جناح های گوناگون باقی می مانند

پیشنهاد کاربران

جناح گرایی

چندپارچگی


کلمات دیگر: