کلمه جو
صفحه اصلی

rabbi


معنی : خاخام، عالم یهودی
معانی دیگر : (یهودیت) دانشمند و آموزگار شرعیات، ربی، رابی

انگلیسی به فارسی

خاخام، عالم یهودی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: rabbis
(1) تعریف: in Judaism, a cleric having the responsibilities of leading a local congregation, teaching, and supervising rituals such as weddings.

(2) تعریف: a scholar well-versed in or qualified to interpret Jewish law or doctrine.

(3) تعریف: a title of respect for a Jewish teacher or scholar.

• jewish teacher or scholar, jewish religious leader
a rabbi is a jewish religious leader.

مترادف و متضاد

خاخام (اسم)
rabbi

عالم یهودی (اسم)
rabbi

جملات نمونه

1. The rabbi makes pastoral visits every Tuesday.
[ترجمه ترگمان]خاخام از هر سه شنبه بازدید pastoral می کند
[ترجمه گوگل]هر روز سه شنبه روبی بازدید می کند

2. Medina had also asked to see a rabbi.
[ترجمه ترگمان]همچنین از مدینه خواسته شده بود تا یک خاخام را ملاقات کند
[ترجمه گوگل]مدینه نیز خواسته بود که یک روبی را ببیند

3. That same year the rabbinical diploma was conferred on him by Rabbi Weiss, lector in Vienna.
[ترجمه ترگمان]در همان سال، در وین، Rabbi ویس، lector در وین، به او اهدا شد
[ترجمه گوگل]همان سال دیپلم ربیبی به او توسط ورابنی وایس، سخنگوی وین، به او اعطا شد

4. Rabbi Wise called for nationwide protests.
[ترجمه ترگمان]ربی خردمند خواستار اعتراضات سراسری شد
[ترجمه گوگل]رقیب عاقل برای اعتراضات در سراسر کشور خواستار شد

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

6. In rabbinic canon law, the rabbi explained, human life does not simply begin at conception.
[ترجمه ترگمان]خاخام توضیح داد که در قانون شرع اسلام، زندگی انسانی به سادگی از مفهوم آغاز نمی شود
[ترجمه گوگل]در قانون قاعده rabbinic، روبی توضیح داد، زندگی انسان به سادگی در مفهوم آغاز نمی شود

7. In others, the rabbi is frightened and repulsed by the power he has unleashed.
[ترجمه ترگمان]در برخی دیگر، خاخام از قدرتی که رها کرده ترسید و دفع شد
[ترجمه گوگل]در دیگران، خرگوش از طریق قدرتی که او راه اندازی کرده است، ترسو و از کار افتاده است

8. Laszlo once wanted to be a rabbi.
[ترجمه ترگمان] یه بار می خواستم خاخام بشم
[ترجمه گوگل]یک بار لازلو یک روبی بود

9. The rabbi sat turning the pages of a book and sighing.
[ترجمه ترگمان]خاخام روی صفحات کتاب نشسته بود و آه می کشید
[ترجمه گوگل]خرگوش سعی کرد صفحات یک کتاب را با صدای بلند بخواند

10. A few days later, Rabbi Loewy returned to Baton Rouge to testify before the state senate.
[ترجمه ترگمان]چند روز بعد، ربی Loewy به Baton Rouge بازگشت تا در محضر سنای ایالتی شهادت دهد
[ترجمه گوگل]چند روز بعد، خرگوش Loewy بازگشت به باتون روژ برای شهادت قبل از سنای ایالت

11. Your zeide is a rabbi, a holy man.
[ترجمه ترگمان] zeide یه خاخام، یه مرد مقدس
[ترجمه گوگل]رویای شما یک خرگوش، یک مرد مقدس است

12. He befriends Rabbi Hirsch, a sad-eyed widower from Prague, becoming his Shabbos goy.
[ترجمه ترگمان]او یک زن Rabbi با چشمانی غمگین از پراگ است و مردی است با چشمانی غمگین از پراگ که در حال تبدیل شدن به \"Hirsch goy\" است
[ترجمه گوگل]او دوست Rabbi Hirsch، یک بیوه غم انگیز از پراگ، تبدیل شدن به او Shabbos Goy

13. The rabbi at the little synagogue in La Meinau no longer dares to go out.
[ترجمه ترگمان]خاخام در کنیسه کوچک در La Meinau دیگر جرات بیرون رفتن ندارد
[ترجمه گوگل]روبی در کنیسه کوچکی در لاین مینوا دیگر جرأت نمی کند بیرون بیاید

14. Uncle Gabriel was made rabbi, so there was no place for Father.
[ترجمه ترگمان]عمو گابریل یک خاخام بود بنابراین جایی برای پدر وجود نداشت
[ترجمه گوگل]عمو گابریل روبی شد، بنابراین برای پدر نبود

15. The rabbi told Minna that she would have to wait ninety days before she could be married again.
[ترجمه ترگمان]خاخام به مینا گفته بود که باید نود روز صبر کند تا او بتواند دوباره ازدواج کند
[ترجمه گوگل]ربی به میندا گفت که باید 90 روز صبر کند تا دوباره ازدواج کند


کلمات دیگر: