کلمه جو
صفحه اصلی

backbone


معنی : پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت
معانی دیگر : ستون اصلی، محکم ترین بخش، پشتیبان اصلی، اراده، غیرت، حمیت، دل، (جانورشناسی - کالبد شناسی) ستون فقرات، مهره های پشت، تیره ی پشت، مازن، رشته ی اصلی کوه، دندانه ی اصلی کوه، کوه اصلی در یک رشته کوه یا (سلسله جبال)، کمر

انگلیسی به فارسی

تیره پشت، ستون فقرات، (مجازاً) پشت، استقامت، استواری، استحکام


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the series of bones that run along the center of the back; spinal column; vertebrae.
مترادف: back, rachis, spinal column, spine
مشابه: chine, vertebrae

(2) تعریف: anything similar to a backbone in location, function, support, or appearance.
مترادف: mainstay
مشابه: anchor, basis, cornerstone, foundation, keystone, pillar, prop, spine, strength

- She was the backbone of our project.
[ترجمه ترگمان] او ستون فقرات پروژه ما بود
[ترجمه گوگل] او ستون فقرات پروژه ما بود

(3) تعریف: strength or firmness of character.
مترادف: character, fortitude, grit, guts, spunk
مشابه: courage, determination, mettle, nerve, resolve, spine, strength

- She showed real backbone in standing up to the government.
[ترجمه ترگمان] او ستون فقرات واقعی را در برابر دولت نشان داد
[ترجمه گوگل] او ستون فقرات را در ایستادن به دولت نشان داد

• spine; bone marrow; strength of character, determination; physical infrastructure of the internet (computers)
the backbone of a person or animal is the column of small linked bones down the middle of their back.
the backbone of an organization or system is the part that gives it its main strength or unity.
if someone has backbone, they have the courage to do things despite the danger or risk involved.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ستون فقرات - مسیر ارتباطاتی اصلی در یک شبکه گسترده دبیلیو ای ان مجموعه کابلها یا اتصالاتی که بیشتر بار ترافیک مخابراتی را حمل می کند. سایر مسیرهای داده از این مسیر منشعب می شوند
[برق و الکترونیک] ستون فقرات - ستون فقرات زیر ساخت اساسی شبکه ی اینترنت .
[پلیمر] پیکره، استخوان بندی

مترادف و متضاد

strength of character


پشت (اسم)
back, rear, support, continuation, sequel, backbone, backside, reverse, dorsum, back part, generation, flesh side, wrong side

استقامت (اسم)
perseverance, assiduity, stamina, backbone

ستون فقرات (اسم)
vertebra, backbone, spine, spinal column, vertebral column, rachis

استحکام (اسم)
resistance, strength, substance, backbone, rigidity, stability, fortification, solidity, stableness, consistency, solidification, consistence, formidability, grit, granite, staying power

استواری (اسم)
constancy, backbone, stability, solidity, stableness, stabilization, fixity, formidability, fastness, immovability, impregnability

تیرهء پشت (اسم)
backbone

Synonyms: courage, determination, firmness, fortitude, grit, guts, hardihood, heart, intestinal fortitude, mettle, moral fiber, nerve, pluck, resolution, resolve, spunk, stamina, steadfastness, tenacity, toughness, will, willpower


Antonyms: ineptness, powerlessness, spinelessness, weakness


spinal column of vertebrate


Synonyms: base, basis, foundation, spine, support, vertebrae, vertebral column


جملات نمونه

1. a man of backbone
مرد پر غیرت

2. banking is the backbone of every country's economy
بانکداری ستون اصلی اقتصاد هر کشور است.

3. he doesn't have the backbone to do it
جرات انجام آن را ندارد.

4. he lacked the necessary backbone for this job
او پشتکار لازم برای این شغل را نداشت.

5. the small people who are the backbone of this country
مردم معمولی که ستون فقرات این کشور را تشکیل می دهند

6. Agriculture used to be the economic backbone of this country.
[ترجمه ترگمان]کشاورزی به عنوان ستون اقتصادی این کشور مورد استفاده قرار می گرفت
[ترجمه گوگل]کشاورزی به عنوان ستون فقرات اقتصادی این کشور مورد استفاده قرار گرفت

7. She stood with her backbone rigid.
[ترجمه ترگمان]او با استقامت و استقامت خود ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او با ستون فقرات سخت خود ایستاده بود

8. Farmers are the backbone of this community.
[ترجمه رها] کشاورزان پشتوانه های اصلی جامعه هستند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان ستون فقرات این جامعه هستند
[ترجمه گوگل]کشاورزان ستون فقرات این جامعه هستند

9. Farming and cattle-raising are the backbone of the country's economy.
[ترجمه ترگمان]کشاورزی و پرورش احشام، ستون فقرات اقتصاد کشور هستند
[ترجمه گوگل]کشاورزی و دامداری ستون فقرات اقتصاد کشور است

10. Agriculture forms the backbone of the rural economy.
[ترجمه ترگمان]کشاورزی ستون فقرات اقتصاد روستایی را شکل می دهد
[ترجمه گوگل]کشاورزی ستون فقرات اقتصاد روستایی را تشکیل می دهد

11. Stuart doesn't have the backbone to be a good manager.
[ترجمه ترگمان]استوارت ستون فقرات رو نداره که مدیر خوبی باشه
[ترجمه گوگل]استوارت ستون فقرات را مدیریت خوبی نمی کند

12. The wounded soldiers showed much backbone before the enemy.
[ترجمه ترگمان]سربازان مجروح ستون فقرات دشمن را در برابر دشمن نشان می دادند
[ترجمه گوگل]سربازان زخمی قبل از دشمن ستون فقرات زیادی را نشان دادند

13. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

14. The older employees are the backbone of the industry.
[ترجمه ترگمان]کارمندان مسن تر ستون فقرات صنعت هستند
[ترجمه گوگل]کارکنان قدیمی تر ستون فقرات این صنعت هستند

15. Standing up to bullies takes plenty of backbone.
[ترجمه ترگمان]ایستادن در برابر افراد قلدر، ستون فقرات بسیاری به خود می گیرد
[ترجمه گوگل]ایستادن به قلدرها، مقدار زیادی از ستون فقرات را انجام می دهد

16. Agriculture was the backbone of the economy.
[ترجمه ترگمان]کشاورزی ستون فقرات اقتصاد بود
[ترجمه گوگل]کشاورزی ستون فقرات اقتصاد بود

17. As criticism is the backbone of the scientific method, this accounts for the indentations permanently sunk into my chest.
[ترجمه ترگمان]چون انتقاد ستون فقرات روش علمی است، این حساب ها به طور دائم روی سینه من جاری می شوند
[ترجمه گوگل]همانطور که انتقاد ستون فقرات روش علمی است، این امر منجر به انحرافات دائمی در سینه من می شود

Banking is the backbone of every country's economy.

بانکداری ستون اصلی اقتصاد هر کشور است.


He doesn't have the backbone to do it.

جرئت انجام آن را ندارد.


He lacked the necessary backbone for this job.

او پشتکار لازم برای این شغل را نداشت.


a man of backbone

مرد پرغیرت


پیشنهاد کاربران

ستون مهره ها

پایه ، بستر ، زیرساختار

شاکله ، اساس ، بنیان

بنیادی ترین بخش

پشتوانه

رشته اصلی، شاخه اصلی

نقطه قوت چیزی بودن

اساس و بنیان - بخش اصلی - هسته - مرکز - شاکله

ستون فقرات

به نقل از هزاره:
1. ( کالبدشناسی ) ستون فقرات، تیره ی پشت؛ ( مجازی ) ستون ( فقرات ) ، استخوان بندی، مایه ی استواری
2. ( مجازی ) بنیه، توان، استواری، استقامت

بعضی وقتا به معنی جرات و جربزه به کار میره

رکن رکین

زنجیره اصلی


کلمات دیگر: