کلمه جو
صفحه اصلی

gag


معنی : دهان باز کن، شیرین کاری، قصه یا عمل خندهاور، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای
معانی دیگر : دهان بند زدن به، (برای جلوگیری از داد زدن و غیره) دهان کسی را بستن، (با تهدید و غیره) جلو زبان کسی را گرفتن، آزادی بیان را گرفتن، خاموش کردن، بذله، شوخی، جوک، عق زدن، حالت تهوع پیدا کردن، رای کفایت مذاکرات دادن، (پارلمان) مذاکرات را محدود یا منع کردن، (مکانیک) مسدود کردن (دریچه یا سیلندر)، محدودیت (در آزادی بیان)، اختناق، (دندانسازی) آرواره گیر، شوخی کردن، جوک گفتن، خوشمزگی کردن، طب دهان باز کن

انگلیسی به فارسی

دهان بند بستن، پوزه بند بستن، محدود کردن، مانع فراهم کردن برای، شیرین کاری، قصه یا عمل خنده آور، (پزشکی) دهان باز کن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gags, gagging, gagged
(1) تعریف: to prevent (someone) from speaking or crying out by securing something across or inside the mouth.
مشابه: hush, muffle, silence

- They gagged the prisoners.
[ترجمه ترگمان] اونا زندانی ها رو جابجا کردن
[ترجمه گوگل] آنها زندانیان را گرفتند

(2) تعریف: to prevent from exercising free expression by using force or authority.
مترادف: censor, muzzle, suppress, throttle
مشابه: burke, silence, stifle

- The rebels came to power and immediately gagged the press.
[ترجمه ترگمان] شورشیان به قدرت رسیدند و فورا دست مطبوعات را بستند
[ترجمه گوگل] شورشیان به قدرت رسیدند و بلافاصله مطبوعات را خفه کردند

(3) تعریف: to cause to choke or retch.
مشابه: choke, strangle, throttle

- The bitter taste nearly gagged me.
[ترجمه ترگمان] مزه تلخ تقریبا مرا خفه کرده بود
[ترجمه گوگل] طعم تلخ تقریبا به من چسبیده بود

(4) تعریف: to hold open the jaws of, as for a surgical procedure.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to choke or retch.
مترادف: choke, retch

- The customer was gagging on a chicken bone.
[ترجمه ترگمان] مشتری داشت روی استخون مرغ استفراغ می کرد
[ترجمه گوگل] مشتری بر روی یک استخوان مرغ گرفتار شد
- The child coughed so hard that she gagged.
[ترجمه ترگمان] بچه آنقدر سرفه کرد که دهانش را بسته بود
[ترجمه گوگل] کودک به سختی سرخ کرد و او را عقب کشید
اسم ( noun )
(1) تعریف: something put across or into a person's mouth to prevent speaking or other sound.

- After the men left, she tried to remove the gag from her mouth.
[ترجمه javad] پس از اینکه آن مردها رفتند، او سعی کرد پارچه ای را که در دهان او فرو کرده بودند در بیاورد
[ترجمه ترگمان] بعد از رفتن مردها، سعی کرد دهانش را از دهانش بیرون بکشد
[ترجمه گوگل] پس از اینکه مردان به سمت چپ رفتند، سعی میکرد از دهانش بیرون برود

(2) تعریف: a restriction of free expression.
مترادف: muzzle
مشابه: curb, fetters, injunction, restraint, restriction, shackle, suppression

(3) تعریف: a device used to hold the jaws open, as for a surgical procedure.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gags, gagging, gagged
• : تعریف: (informal) to tell jokes; make funny remarks.
مترادف: jest, joke
مشابه: kid, quip, wisecrack
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a joke, prank, or the like.
مترادف: jest, joke
مشابه: carouse, josh, monkeyshine, play, practical joke, prank, quip, shenanigan, sport, trick, wisecrack

• something which is placed in or over the mouth in order to prevent speech or other noise; joke
place something in or over the mouth in order to prevent speech or other sounds; begin to vomit; choke; cause to vomit; cause choking; make jokes
a gag is a piece of cloth that is tied round or put inside someone's mouth to stop them from speaking.
if someone gags you, they tie a piece of cloth round your mouth to stop you from speaking.
if a person in authority or the government gags someone, they prevent them from expressing their opinion or from publishing certain information.
a gag is also a joke told by a comedian; an informal use.

دیکشنری تخصصی

[سینما] شوخی - لطیفه - تکه های مستقل - مضمون کمیک

مترادف و متضاد

Synonyms: crack, drollery, hoax, jest, quip, ruse, trick, wile, wisecrack, witticism


دهان باز کن (اسم)
gag

شیرین کاری (اسم)
jig, gag, stunt

قصه یا عمل خندهاور (اسم)
gag

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

دهان بند بستن (فعل)
gag

پوزه بند بستن (فعل)
gag

مانع فراهم کردن برای (فعل)
gag

practical joke


silence, stop up


Synonyms: balk, bottle up, choke, constrain, cork, cork up, curb, deaden, demur, garrote, keep the lid on, muffle, muzzle, obstruct, put the lid on, quiet, repress, restrain, shut down, shy, squash, squelch, stifle, still, stumble, suppress, tape up, throttle, tongue-tie


vomit, choke


Synonyms: be nauseated, disgorge, gasp, heave, nauseate, pant, puke, retch, sicken, spew, strain, struggle, throw up


جملات نمونه

1. the government was trying to gag the press
دولت سعی می کرد رسانه ها را زیر مهار خود بیاورد.

2. His captors had put a gag of thick leather in his mouth.
[ترجمه ترگمان]captors یک مشت چرم ضخیم در دهانش گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]اسیران او یک چنگال ضخیم در دهان خود گذاشته بودند

3. The foul smell made her gag.
[ترجمه ایمان] بوی متعفن باعث شد حالت تهوع بهش دست بده
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن دهانش را به هم فشرد
[ترجمه گوگل]بوی ناخوشایند او را تکان داد

4. They tied him up and put a gag on him.
[ترجمه ترگمان]او را بستند و به او کلک زدند
[ترجمه گوگل]آنها او را گره زده و به او زدند

5. Her hands and feet were tied and a gag placed over her mouth.
[ترجمه ایلیا] دست و پاش بسته شده بود و دهنش را با یک چسب پهن بسته بودند.
[ترجمه ترگمان]دست ها و پاهایش بسته بود و یک گوشه دهانش را روی دهانش گذاشته بود
[ترجمه گوگل]دستان و پاهای او گره خورده بود و دهانش را روی زمین گذاشت

6. The stench of rotting meat made him gag.
[ترجمه ترگمان]بوی زننده گوشت فاسد شده بود
[ترجمه گوگل]گرسنگی گوشت پوسیدگی او را گرفت

7. There was this running gag about a penguin ( = they kept telling penguin jokes ).
[ترجمه ترگمان]این یک شوخی در مورد یک پنگوین پیشخدمت است (= آن ها مدام به penguin می گویند)
[ترجمه گوگل]این پنگوئن در حال اجرا بود که در مورد یک پنگوئن وجود داشت (آنها جوک های پنگوئن را نوشتند)

8. It was a bit of a running gag in the show.
[ترجمه ترگمان]یه خورده کلک زدن تو برنامه بود
[ترجمه گوگل]این کمی در حال اجرا بود در نشان می دهد

9. The robbers rammed the gag in her mouth.
[ترجمه ترگمان]دزدا کلک رو تو دهنش فرو کردن
[ترجمه گوگل]دزدان دریایی را در دهانش می کشیدند

10. The new censorship laws are an attempt to gag the press.
[ترجمه ترگمان]قوانین سانسور جدید تلاشی برای خفه کردن مطبوعات هستند
[ترجمه گوگل]قوانین سانسور جدید تلاش برای تحریک مطبوعات است

11. The clown panicked the audience with a gag.
[ترجمه ترگمان]دلقک با یک شوخی جمعیت را وحشت زده کرد
[ترجمه گوگل]دلقک تماشاگران را با صدای بلند تکان داد

12. Just the smell of liver cooking makes me gag.
[ترجمه ترگمان]فقط بوی آشپزی کبد دهنم رو سرویس میکنه
[ترجمه گوگل]بوی کبد پخت و پز من را متلاشی می کند

13. There was this running gag about a penguin.
[ترجمه ترگمان] یه شوخی احمقانه ای در مورد یه پنگوئن بود
[ترجمه گوگل]این پنگوئن در حال اجرا در مورد پنگوئن بود

14. Cattelan's work is a see-once-then-forget-it gag.
[ترجمه ترگمان]کار s یک زمانی است که یک بار - پس - آن را فراموش کنید
[ترجمه گوگل]کار Cattelan دیدن یک بار پس از آن فراموش می شود آن گنگ

The thieves gagged and robbed him.

دزدان دهانش را بستند و مالش را دزدیدند.


The government was trying to gag the press.

دولت سعی می‌کرد رسانه‌ها را زیر مهار خود بیاورد.


Bob Hope's gags made people laugh.

لطیفه‌های باب‌هوپ مردم را به خنده آورد.


پیشنهاد کاربران

دهان کسی رایگان
the theives gagged the owner

اگر فعل باشه به معنی عق زدن هست
حالت تهوع داشتن
خود تهوع و استفراغ میشه vomit
( justfriends. ir )
اگر اسم باشه به معنی لطیفه و جوک و کار خنده آور هست اگر دقت کنید حالت دهان در هنگام خندیدن به جوک مثل حالت دهان در هنگام عق زدن هست.

چیزی که توی دهان میگذارند تا دهان را ببندند. برای جلوگیری از خنده و صحبت و داد زدن و . . .

دامپزشکی و علوم دامی
۱. دهان باز کن ( گاو، گوسفند و . . . )
۲. مخفف گلیکوزامینوگلیکان

دو معنی عمده: 1 - چیزی که توی دهان میگذارند تا دهان را ببندند. 2 - کار یا رویداد خنده آور ( مثلا در یک فیلم، این واژه به معنی همه رویدادهای خنده دار یا رخدادهای خنده آور فیلم میتونه باشه.

شیرین کاری
حقه یا شوخی بامزه

اوق زدن
له له زدن برای کاری، له زدن دل برای انجام کاری

چرب زبانی کردن

اسکل کردن


کلمات دیگر: