کلمه جو
صفحه اصلی

jailer


معنی : زندانیان
معانی دیگر : jailor زندانیان

انگلیسی به فارسی

( jailor ) زندانیان


زندانی، زندانیان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one responsible for the maintenance and security of a jail.

• jail keeper, one who is in charge of a jail or a section of a jail; one who imprisons another (also jailor)
a jailer is a person in charge of a jail; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

زندانیان (اسم)
jailer, jailor

prison warden


Synonyms: correctional officer, corrections officer, guard, prison guard, turnkey


جملات نمونه

1. The jailer did violence to prisoners.
[ترجمه ترگمان]پاسبان به زندانیان خشونت و خشونت داده بود
[ترجمه گوگل]زندانی به زندانیان خشونت آمیز داد

2. Tradition is a guide and not a jailer. W. Somerset Maugham
[ترجمه ترگمان]سنت یک راهنما است و نه زندانبان دبلیو سامرست Maugham
[ترجمه گوگل]سنت راهنمای و نه زندانی است W Somerset Maugham

3. The provodnik, my jailer, showed a young bearded man into my compartment.
[ترجمه ترگمان]زندانبان گفت: پاسبان، زندانبان من، یک مرد ریشو را به کوپه من نشان داد
[ترجمه گوگل]پروندنیک، زندانی من، مرد جوان ریشو را به محوطه من نشان داد

4. The jailer caned the man.
[ترجمه ترگمان]پاسبان مرد را کتک زد
[ترجمه گوگل]زندانی این مرد را می کشاند

5. Conformity is the jailer of freedom and the enemy of growth. John F. Kennedy
[ترجمه ترگمان]Conformity، زندانبان آزادی و دشمن رشد است جان اف کندی
[ترجمه گوگل]انطباق زندانی آزادی و دشمن رشد است جان اف کندی

6. A lonely jailer places desperate advertisements for a wife.
[ترجمه ترگمان]یک زندانبان تنها کسی بود که آگهی های تبلیغاتی برای همسرش آگهی داده بود
[ترجمه گوگل]یک محل زندان یکجانبه، تبلیغات ناگهانی برای همسر است

7. And there is Master Brackett, the old jailer, nodding and smiling at me.
[ترجمه ترگمان]پاسبان در حالی که سرش را تکان می داد و به من لبخند می زد گفت: ارباب \"Brackett\" اونجاست
[ترجمه گوگل]و استاد برکت، زندانی قدیمی است، نوازش می کند و به من لبخند می زند

8. The jailer shrugged his shoulders and left the chamber.
[ترجمه ترگمان]پاسبان شانه ها را بالا انداخت و اتاق را ترک کرد
[ترجمه گوگل]زندانی شانه هایش را شانه کرد و اتاق را ترک کرد

9. The jailer came in the evening. Dant è s was on his bed.
[ترجمه ترگمان]شب زندانبان آمد دانته روی تختش بود
[ترجمه گوگل]زندانی بعد از ظهر آمد دنت è در رختخوابش بود

10. The jailer connived at the escape from prison.
[ترجمه ترگمان]پاسبان از زندان فرار کرد
[ترجمه گوگل]زندانی در فرار از زندان پیوست

11. The Khmer Rouge's chief jailer, Kaing Guek Eav, known as Duch, was sentenced to serve 35 years in prison after being convicted of war crimes and crimes against humanity, according to AP.
[ترجمه ترگمان]به گزارش AP، jailer Guek Eav، رئیس Khmer Rouge، معروف به Duch، پس از محکوم شدن به جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت به ۳۵ سال زندان محکوم شد
[ترجمه گوگل]به گفته AP، قاضی ارشد قاهره، قائم گک اوا، که به نام 'دوخ' شناخته می شود، پس از محکوم شدن به جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت، به 35 سال زندان محکوم شد

12. It was time, for the jailer was coming.
[ترجمه ترگمان]دیگر وقتش بود که زندانبان بیاید
[ترجمه گوگل]وقت آن بود که زندانی بیاید

13. Edmond was intensely interested. Suddenly the jailer entered.
[ترجمه ترگمان]ادموند خیلی علاقه مند شده بود ناگهان زندانبان داخل شد
[ترجمه گوگل]ادموند شدیدا علاقه مند بود ناگهان زندانی وارد شد

14. I went to the prison, the jailer would not admit me.
[ترجمه ترگمان]من به زندان رفتم، زندانبان حاضر نبود به من اعتراف کند
[ترجمه گوگل]من به زندان رفتم، زندانی من را قبول نمی کند

پیشنهاد کاربران

زندان بان
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Longman :
someone who is in charge of guarding a prison or prisoners

زندان بان، مسئول زندان، افسر زندان


کلمات دیگر: