کلمه جو
صفحه اصلی

abandoned


معنی : متروکه، متروک
معانی دیگر : ترک شده، رها شده، ول شده، هرزه، دارای فساد اخلاقی، واگذارده، مهجور، فاسد، تسلیم هوی وهوس شده

انگلیسی به فارسی

متروکه، ترک‌شده، رها‌شده، ول‌شده


هرزه، دارای فساد اخلاقی


بیبند و بار، بیپروا


رها شده، متروکه، متروک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: left forever; deserted.
مترادف: deserted, forsaken
مشابه: derelict, desolate, dropped, leave

- The suspect was hiding in an abandoned building near the docks.
[ترجمه ترگمان] مظنون تو یه ساختمون متروکه نزدیک اسکله مخفی شده بو
[ترجمه گوگل] مشکوک در یک ساختمان محروم در نزدیکی اسکله پنهان شد
- The abandoned animals were rescued and brought to a shelter.
[ترجمه آیدا] حیوانات رها شده نجات یافتند و به پناهگاه آوردند
[ترجمه ترگمان] حیوانات رها شده نجات یافتند و به پناه گاه وارد شدند
[ترجمه گوگل] حیوانات رها شده نجات یافتند و به پناهگاه آوردند

(2) تعریف: lacking restraint.
مترادف: free, intemperate, spontaneous, uninhibited, unrestrained, wanton
مشابه: enthusiastic, impetuous, loose, unchaste

• forsaken, left behind, deserted; rejected, given up; unrestrained, uninhibited

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] متروکه، ترک شده، رهاشده

مترادف و متضاد

متروکه (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn

متروک (صفت)
abandoned, obsolete, left, forlorn, desolate, derelict, lonely, antiquated, lorn

left alone, deserted


Synonyms: alone, cast aside, cast away, deserted, discarded, dissipated, dropped, dumped, eighty-sixed, eliminated, empty, forgotten, forsaken, given up, godforsaken, jilted, left, left in the cold, left in the lurch, neglected, on the rocks, outcast, passed up, pigeon-holed, rejected, relinquished, shunned, sidelined, side-tracked, unoccupied, vacant, vacated


Antonyms: adopted, cherished, defended, maintained, supported


free from moral restraint; uninhibited


Synonyms: corrupt, depraved, dissolute, immoral, incontinent, incorrigible, licentious, profligate, shameless, sinful, uncontrolled, unprincipled, unrestrained, wanton, wicked, wild


Antonyms: chaste, innocent, moral, pure, restrained, virtuous


جملات نمونه

1. an abandoned child
کودکی که والدینش او را رها کرده اند،بچه سر راهی

2. an abandoned farmhouse
خانه روستایی متروکه

3. he abandoned himself to lechery
او خود را تسلیم شهوت کرد.

4. he abandoned his companion in the middle of the journey
در وسط سفر دوست خود را ترک کرد.

5. the abandoned child was found in a state of undress
کودک رها شده را لخت و پتی پیدا کردند.

6. they abandoned their attempt to escape
از کوشش برای فرار دست کشیدند.

7. they were abandoned naked of comfort
آنها را بدون وسایل رفاه رها کرده بودند.

8. a dreary scene of abandoned farm houses
صحنه ی اندوهبار خانه های روستایی متروکه

9. He abandoned his daughter to her fate.
[ترجمه ترگمان]دخترش را به سرنوشت خود رها کرد
[ترجمه گوگل]او دخترش را به سرنوشت خود رها کرد

10. The company have abandoned their takeover bid.
[ترجمه ترگمان]این شرکت پیشنهاد تصاحب آن ها را رها کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت پیشنهاد خرید خود را رها کرده است

11. A fraud trial involving two homosexual lawyers was abandoned.
[ترجمه ترگمان]یه محاکمه کلاه برداری که شامل دوتا وکیل همجنس باز هم میشه
[ترجمه گوگل]محاکمه تقلب در رابطه با دو وکیل همجنسگرا رها شد

12. He claimed that his parents had abandoned him.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که پدر و مادرش او را ترک کرده اند
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که والدینش او را رها کرده اند

13. The plan had to be abandoned on grounds of cost.
[ترجمه ترگمان]این برنامه باید در زمینه هزینه رها شود
[ترجمه گوگل]این طرح باید بر اساس هزینه ها رها شود

14. The project had to be abandoned due to a lack of government funding.
[ترجمه ترگمان]این پروژه به دلیل نبود بودجه دولتی رها شده بود
[ترجمه گوگل]به دلیل فقدان بودجه دولتی، این پروژه باید رها شود

15. The baby had been abandoned by its mother.
[ترجمه ترگمان]بچه از مادرش طرد شده بود
[ترجمه گوگل]کودک توسط مادرش رها شده بود

16. She never abandoned her attempts to plumb my innermost emotions.
[ترجمه ترگمان]او هرگز تلاش های خود برای plumb احساسات درونی خود را رها نکرد
[ترجمه گوگل]او هرگز از تلاش هایش برای از بین بردن احساسات درونی خود رها نشد

17. By the end of the evening she had abandoned all pretence of being interested.
[ترجمه ترگمان]در پایان شب همه به بهانه جلب توجه همه چیز را ترک گفته بود
[ترجمه گوگل]تا انتهای شب او تمام اتهام علاقه داشتن را رها کرده بود

18. Mr Warnock resigned as the company abandoned a plan to recapitalize.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شرکت یک برنامه را به recapitalize واگذار کرد، آقای وارناک استعفا داد
[ترجمه گوگل]آقای Warnock استعفا داد، به عنوان شرکت رها برنامه برای recapitalize

19. He abandoned his wife and went away with all their money.
[ترجمه ترگمان]زنش را رها کرد و با همه پول از خانه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او همسرش را ترک کرد و تمام پول خود را از دست داد

an abandoned farmhouse

خانه روستایی متروکه


an abandoned child

کودکی که والدینش او را رها کرده‌اند، بچه سر راهی


پیشنهاد کاربران

فاسد، بیشرم

بی رونق

خرابه . هرزه . در علوم دینی وابسته به مادیات

در فوتبال معلق


ترک شدن، رها شدن

رها شدن، ول شدن

طرد شدن

رهاشده ، متروکه ، بی رونق

نسخ
در حقوق

متروکه
کنار گذاشته


کلمات دیگر: