کلمه جو
صفحه اصلی

sacrificial


معنی : فداکارانه، مستلزم فداکاری، وابسته به قربانی
معانی دیگر : وابسته به قربانی یا فداکاری، جانفشانانه

انگلیسی به فارسی

مستلزم فداکاری، فداکارانه، وابسته به قربانی


فداکارانه، مستلزم فداکاری، وابسته به قربانی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: sacrificially (adv.)
• : تعریف: of, concerning, or given up as a sacrifice.

• pertaining to sacrifice, of sacrifice
sacrificial means connected with or used in a religious sacrifice.

مترادف و متضاد

فداکارانه (صفت)
devotional, sacrificial

مستلزم فداکاری (صفت)
sacrificial

وابسته به قربانی (صفت)
sacrificial

جملات نمونه

1. He was a sacrificial lamb to a system that destroyed him.
[ترجمه ترگمان]او یک بره قربانی به سیستمی بود که او را نابود کرد
[ترجمه گوگل]او یک بره قربانی بود به یک سیستم که او را نابود کرد

2. I am not going to be a sacrificial lamb on the altar of political correctness.
[ترجمه ترگمان]من نباید بره قربانی در محراب اصلاحات سیاسی باشم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم یک بره قربانی بر روی محراب صحت سیاسی بگذارم

3. The victim was tied to a sacrificial altar.
[ترجمه ترگمان]قربانی به یه محراب قربانی بسته شده
[ترجمه گوگل]قربانی به یک محراب قربانی تقدیم شد

4. The priest held up the head of the sacrificial goat.
[ترجمه ترگمان]کشیش سر بز قربانی را بالا گرفت
[ترجمه گوگل]کشیش سر فرماندهی بز بزرگی را بر زمین گذاشت

5. They made sacrificial offerings to the gods.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای خدایان قربانی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها قربانی ها را به خدایان پیشنهاد دادند

6. We knew the department would be a sacrificial lamb when the time came to cut staff.
[ترجمه ترگمان]ما می دانستیم که وقتی زمانش برسد، اداره یک بره قربانی خواهد بود
[ترجمه گوگل]ما می دانستیم که بخش زمانی خواهد بود که یک بره قربانی بخورد که وقت آن رسیده است که کارمندان را قطع کند

7. Our department became the sacrificial lamb when the company decided to downsize .
[ترجمه ترگمان]وقتی این شرکت تصمیم به کاهش اندازه آن ها گرفت، بخش ما قربانی قربانی شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که شرکت تصمیم گرفت که کمپانی خود را کاهش دهد، بخش مافوق قربانی شد

8. And at their feet, a white-clad sacrificial victim, was the body.
[ترجمه ترگمان]و در پای آن ها قربانی یک قربانی سفید پوش، جسد بود
[ترجمه گوگل]و در پاهای خود، یک قربانی قربانی قربانی سفید پوش بود، بدن بود

9. He cast Alvin as a sacrificial fowl-carrier instead, but Alvin pulled out altogether when he became sick with mononucleosis.
[ترجمه ترگمان]به جای او آلوین را به عنوان یک پرنده شکاری قربانی کرد، اما به جای آن که با mononucleosis مریض شود به کلی از آنجا دور شد
[ترجمه گوگل]او آلوین را به عنوان یک پرنده مرغ مقدس هدایت می کرد، اما آلوین در حالی که با مونونوکلئوز مریض شد، به طور کامل از بین رفت

10. And the sacrificial victim is yourself.
[ترجمه ترگمان]و قربانی قربانی هم خودت هستی
[ترجمه گوگل]و قربانی قربانی خودتان است

11. He had to shift the blame, find a sacrificial victim.
[ترجمه ترگمان]باید مقصر رو عوض می کرد و قربانی قربانی رو پیدا می کرد
[ترجمه گوگل]او مجبور بود که سرزنش کند، قربانی قربانی پیدا کند

12. There were probably also sacrificial tables and statues of deities, like the clay goddess found at the sacred enclosure of Sachturia.
[ترجمه ترگمان]احتمالا جداول و مجسمه خدایان، مانند ربه النوع گلی که در محوطه مقدس of پیدا شده بود، وجود داشت
[ترجمه گوگل]احتمالا نیز جداول قربانی و مجسمه های خدایان مانند الهه ی رس که در محوطه مقدس ساکتوریا یافت می شد، وجود داشتند

13. Would she take pleasure in sacrificial murder?
[ترجمه ترگمان]آیا او از قتل قربانی لذت می برد؟
[ترجمه گوگل]آیا او از قتل فداکار لذت می برد؟

14. Is she perhaps a sacrificial victim?
[ترجمه ترگمان]آیا او قربانی قربانی است؟
[ترجمه گوگل]آیا او شاید قربانی قربانی باشد؟

پیشنهاد کاربران

لایه قربانی ( ( در ساخت قطعات الکترونیکی ) )



کلمات دیگر: