کلمه جو
صفحه اصلی

quadrant


معنی : ربع، چهار گوش، ربع دایره، یک چهارم، ربع کره
معانی دیگر : چارک پرهون، ربع پیرامون، زاویه ی 90 درجه، گوشه ی راست، هر چیز به شکل یک چهارم دایره، قاچ، ربع صفحه

انگلیسی به فارسی

ربع دایره، ربع کره، یک چهارم، چهار گوش


ربع، یک چهارم


ربع، ربع دایره، چهار گوش، یک چهارم، ربع کره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: quadrantal (adj.)
(1) تعریف: one quarter of the arc of a circle.

(2) تعریف: the area of a circle that is enclosed by such an arc and by the radii at either end of it.

(3) تعریف: in the standard Cartesian coordinate system, one of the four regions into which the vertical and horizontal axes divide the plane.

(4) تعریف: any of the four parts that result when an area is divided by two lines, real or imaginary, that intersect each other at right angles.

- There is a police precinct in each of the city's four quadrants.
[ترجمه ترگمان] در هر یک از چهار دایره شهر یک حوزه پلیسی وجود دارد
[ترجمه گوگل] در هر چهار محوطه شهر، یک حوزه پلیس وجود دارد

(5) تعریف: an apparatus formerly used to measure the altitude of celestial objects, esp. for navigation.

• quarter; quarter of a circle; device for measuring altitude (astronomy, nautical)

دیکشنری تخصصی

[دندانپزشکی] یک چهارم، ربع، فکین به چهار بخش تقسیم می شوند که به هر ربع فک quadrant گویند
[برق و الکترونیک] ربع 1. قطع 90 درجه از دایره . 2. یکی از چهار قسمت ،مانند یک ربع از برد رادیویی چهار مسیره . - ربع ( دایره )
[زمین شناسی] ربع محیط دایره ،یک چهارم ،چهار گوش ،منطقه جستجو در درونیابی - برش 90 درجهای دایرهای که مرکزش درونیابی شده است.
[نساجی] صفحه یا چرخ دنده ربع دایره ای - صفحه تنظیم
[ریاضیات] چارک، ربعی، ربع، ربع دایره، چهار یک، ربع صفحه

مترادف و متضاد

ربع (اسم)
quarter, camp, quadrant, fourth, quadrature

چهار گوش (اسم)
square, quad, quadrant, quadrangle, foursquare, quadrate

ربع دایره (اسم)
quadrant

یک چهارم (اسم)
quarter, quadrant, quadrature

ربع کره (اسم)
quadrant

جملات نمونه

1. elevation quadrant
(توپخانه) تراز تیر،تراز ربعی

2. A symbol appears in an upper quadrant of the screen.
[ترجمه سها سروری] یک نماد در یک چهارم بالا و سمت راست صفحه نمایان می شود.
[ترجمه ترگمان]یک نشانه در یک ربع فوقانی صفحه نمایان می شود
[ترجمه گوگل]یک نماد در ربع بالا روی صفحه نمایش ظاهر می شود

3. The river runs through the southwest quadrant of the city.
[ترجمه سها سروری] رودخانه از ضلع جنوب غربی شهر عبور می کند
[ترجمه ترگمان]این رودخانه از ربع جنوب غربی شهر می گذرد
[ترجمه گوگل]رودخانه از طریق مساحت جنوب غربی شهر عبور می کند

4. Directly below the avionics is the power quadrant with its pairs of throttles, pitch and mixture levers.
[ترجمه ترگمان]در زیر the هوایی، اسطرلاب نیروی برق با pairs، pitch و levers مخلوط قرار دارد
[ترجمه گوگل]مستقیما در زیر آئونیک، رگولاتور قدرت با جفت جرقه های آن، زمین و مخزن مخزن است

5. He tried dividing the lake into quadrants, carefully inspecting each quadrant.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد که دریاچه را با دقت قسمت کند و با دقت هر ربع را بازرسی کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که دریاچه را به دو بخش تقسیم کند، با دقت بررسی هر ربع

6. But you must be in the correct quadrant.
[ترجمه ترگمان] ولی تو باید توی یه ربع راست باشی
[ترجمه گوگل]اما شما باید در ربع درست باشد

7. Quadrant 2 contains those activities where goals and outputs are more clearly defined but the means to achieve them are not.
[ترجمه ترگمان]ربع ۲ شامل فعالیت هایی است که در آن اهداف و خروجی های به وضوح تعریف شده اند اما وسیله ای برای رسیدن به آن ها نیستند
[ترجمه گوگل]Quadrant 2 حاوی فعالیت هایی است که اهداف و خروجی ها به روشنی تعریف شده اند اما ابزار دستیابی به آنها نمی باشد

8. But this quadrant of Chelsea, more compact and closer to midtown, seems likely to develop more quickly.
[ترجمه ترگمان]اما این ربع چلسی، که بیشتر فشرده و نزدیک تر به midtown است، به نظر می رسد سریع تر توسعه یابد
[ترجمه گوگل]اما این قطب از چلسی، بیشتر فشرده و نزدیک به مرکز شهر، به نظر می رسد به سرعت بیشتر شود

9. Each quadrant of the labyrinth comprises four main meanders.
[ترجمه ترگمان]هر ربع از این مارپیچ چهار سیر اصلی را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]هر ربع از دخمه پرپیچ و خم شامل چهار عدد اصلی است

10. Quadrant 2 is an area in which innovative projects frequently end up, and it is risky.
[ترجمه ترگمان]ربع ۲ ناحیه ای است که در آن پروژه های نوآوری اغلب به پایان می رسند، و این کار ریسک دار است
[ترجمه گوگل]Quadrant 2 منطقه ای است که در آن پروژه های نوآورانه غالبا به پایان رسیده و خطرناک است

11. The quadrant is a constant reminder of his limitations.
[ترجمه ترگمان]اسطرلاب یادآور محدودیت های او است
[ترجمه گوگل]مربع یک یادآوری ثابت از محدودیت هایش است

12. In the first grid fill in each quadrant with the appropriate work activities in your present position.
[ترجمه ترگمان]در اولین شبکه، هر ربع را با فعالیت های کاری مناسب در موقعیت فعلی خود پر کنید
[ترجمه گوگل]در اولین شبکه، در هر ربع با فعالیت های کاری مناسب در موقعیت فعلی خود وارد شوید

13. The Sony Walkman would fit into this quadrant.
[ترجمه ترگمان]واکمن سونی به این ربع جا می گرفت
[ترجمه گوگل]واکمن سونی به این ربع می آید

14. In the damaged quadrant three men raked stones from the freshly rolled loam.
[ترجمه ترگمان]در یک چهارم آسیب دیده، سه مرد سنگ فرش شده رو جمع کردن
[ترجمه گوگل]در سه ماهه سوم آسیب دیده سه مرد از سنگ آهک تازه ریخته گری کردند

15. Sharp enduring right upper quadrant pain often after fatty meal.
[ترجمه ترگمان]اغلب بعد از خوردن غذاهای چرب، شارپ بالایی پایدار را تحمل می کند
[ترجمه گوگل]درد شدید راست بالا، اغلب پس از غذا چرب

پیشنهاد کاربران

ربع دایره
یک چهارم دایره
۲۵ درصد

ربع دایره. یک دایره شامل ۴ ربع هست.
First quadrant ربع اول
Second quadrant ربع دوم
Third quadrant ربع سوم
Fourth quadrant ربع چهارم

Positive direction جهت مثبت
Negative direction جهت منفی
Y - axis محور ایگرگ ها
X - axis محور ایکس ها
Positive direction of y - axis جهت مثبت محور y ها
Negative direction of x - axis جهت منفی محور x ها




گونیا

quadrant ( پزشکی - دندان پزشکی )
واژه مصوب: چارَک
تعریف: هریک از چهار قسمت حاصل از تقسیم قوس های دندانی بالا و پایین به وسیلۀ خط میانی


کلمات دیگر: