کلمه جو
صفحه اصلی

cab


معنی : تاکسی، جای راننده کامیون، جای لوکوموتیوران
معانی دیگر : مخفف : (امریکا) اداره ی هواپیمایی کشوری، تاکسی ( taxicab هم می گویند)، رانندگی تاکسی کردن، تاکسیرانی کردن، درشکه، کالسکه ی کرایه ای، (کامیون و تراکتور و لوکوموتیو و غیره) اتاقک راننده، (عامیانه) تاکسی گرفتن، با تاکسی رفتن، (واحد وزن یهودیان کهن) کب (تقریبا معادل دو کوارتز)

انگلیسی به فارسی

تاکسی، جای راننده کامیون، جای لوکوموتیوران


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a taxicab.
مترادف: hack, taxi, taxicab
مشابه: coach, conveyance, hackney, limousine, vehicle

(2) تعریف: the enclosed compartment of a heavy piece of machinery or vehicle where the driver or operator sits.
مشابه: compartment

(3) تعریف: a horse-drawn carriage used for public transportation; brougham.
مترادف: barouche, brougham, cabriolet, carriage, coach
مشابه: droshky, hansom
اسم ( noun )
• : تعریف: a Hebrew unit of measure equal to roughly two quarts.

• extension in dos 8.3 for compressed files that are used by windows installation programs (computers)
taxi; carriage; driver's compartment
a cab is a taxi.
the cab of a lorry is the part in which the driver sits.
c.a.b. is an abbreviation for `citizens advice bureau'.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اتاقک - تاکسی
[کامپیوتر] پسوند فایلهای کابینت

مترادف و متضاد

car for hire


Synonyms: carriage, hack, hackney, jitney, taxi, taxicab, tourist car


تاکسی (اسم)
cab, taxi, taxicab

جای راننده کامیون (اسم)
cab

جای لوکوموتیوران (اسم)
cab

جملات نمونه

He called a cab.

او تاکسی صدا زد.


1. cab drivers often get stiffed
رانندگان تاکسی اغلب مغبون می شوند.

2. he called a cab
او تاکسی صدا زد.

3. i saw to my confusion that i did not have money for the cab
با دستپاچگی ملتفت شدم که پول تاکسی را ندارم.

4. The cab pulled up and the driver jumped out.
[ترجمه ترگمان]تاکسی بیرون آمد و راننده از جا پرید
[ترجمه گوگل]کابین بلند شد و راننده پرید

5. The cab driver left the meter running while he waited for us.
[ترجمه ترگمان]راننده تاکسی وقتی منتظر ما بود متر متر در حال دویدن بود
[ترجمه گوگل]راننده کابین در حالی که برای ما منتظر بود، ماشین را در حال اجرا می گذاشت

6. There were calls for cab radios to link train drivers and signal boxes.
[ترجمه ترگمان]درخواست هایی برای رادیوی تاکسی برای لینک دادن رانندگان قطار و جعبه های سیگنال وجود داشت
[ترجمه گوگل]برای ردیابی درایورهای قطار و جعبه های سیگنال، برای رادیوهای کابین تماس گرفته شد

7. We cab to the railway station.
[ترجمه ترگمان]ما با تاکسی به ایستگاه راه آهن رفتیم
[ترجمه گوگل]ما به ایستگاه راه آهن کابین

8. The cab was decked out with multi-coloured lights.
[ترجمه ترگمان]تاکسی با چراغ های رنگارنگ تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]کابین با چراغ های چند رنگی پوشانده شد

9. I had to fork out for a cab home.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه تاکسی بگیرم
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم برای یک خانه کابین بپوشم

10. The cab was waiting outside, the engine ticking over.
[ترجمه ترگمان]تاکسی بیرون منتظر بود و موتور به صدا در آمد
[ترجمه گوگل]کابین منتظرش بود در حالی که موتور در حال حرکت بود

11. I had to fork out $30 for a cab home.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم ۳۰ دلار برای یه تاکسی بگیرم
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم 30 دلار برای خانه کابین بپوشم

12. It'll save time if we go by cab.
[ترجمه ترگمان]اگر با تاکسی برویم، وقت صرفه جویی می شود
[ترجمه گوگل]اگر با کابین برویم وقت صرفه جویی می کنیم

13. We couldn't find a cab anywhere near.
[ترجمه Mahsa] ما نتوانستیم تاکسی پیدا کنیم در این نزدیکی ها � هر جای نزدیک� .
[ترجمه ترگمان]نزدیک بود تاکسی پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما یک کابین را در هر کجا پیدا کردیم

14. She's too cheap to take a cab.
[ترجمه ترگمان]برای گرفتن تاکسی خیلی ارزان است
[ترجمه گوگل]او یک کابین بسیار ارزان است

15. With time to kill, he took a cab to the centre.
[ترجمه ترگمان]با گذشت زمان برای کشتن، او یک تاکسی گرفت و به مرکز شهر رسید
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان برای کشتن، او یک کابین را به مرکز برد

He cabs for a living.

او برای امرار معاش تاکسی‌رانی می‌کند.


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Cabinet
موضوع: کامپیوتر
قالب های بایگانی و فشرده شده محصولات مایکروسافت

پیشنهاد کاربران

کابین. کابین کامیون و تراکتور و. . .

آژانس, تاکسی تلفنی

cab یک کلمه ی آمریکایی است وکه به معنی ماشین پلیس می باشد

تاکسی

1 - تاکسی
تعریف = another word for taxi
2 - اتاقک راننده
تعریف = the part of a lorry, train or bus where the driver sits

کالسکه

کابین یا اتاقک ماشین

در حوزه پزشکی به بررسی وضعیت بیمار برای کسب اطلاعات در زمان پذیرش او در بیمارستان گفته میشود.



کلمات دیگر: