اسم ( noun )
• (1) تعریف: the surrender of something valuable or beloved as an act of devotion or in exchange for some perceived higher good.
• مشابه: expense, offering, renunciation
- They never complained about the sacrifices they made for their children.
[ترجمه سمانه] آنها هرگز از فداکاری هایی که برای فرزندانشان کردند، شکایتی نداشتند.
[ترجمه ترگمان] آن ها هرگز از قربانی کردن آن ها برای کودکانشان شکایت نکردند
[ترجمه گوگل] آنها هیچوقت از فداکاری که برای فرزندانشان ساخته بودند شکایت نمیکردند
- He made the ultimate sacrifice of giving up his life for what he believed.
[ترجمه ترگمان] او فدا کردن زندگیش را به خاطر چیزی که باور داشت، فدا کرد
[ترجمه گوگل] او فداکاری نهایی را برای آنچه که به آن اعتقاد داشت، از دست داد
- Giving up her spare room was a sacrifice, but she wanted to help her nephew.
[ترجمه ترگمان] دادن اتاق اضافی، فداکاری بود، اما می خواست به برادرزاده اش کمک کند
[ترجمه گوگل] ازدست دادن اتاق گناه او قربانی بود، اما او می خواست به برادرزاده اش کمک کند
• (2) تعریف: the offering of some living thing or material possession to a deity as an act of worship, atonement for sin, or propitiation.
• مشابه: hecatomb, libation, love, oblation, offering, victim
- They worshiped their god with the sacrifice of animals.
[ترجمه ترگمان] آن ها خدای خود را با قربانی کردن حیوانات در آغوش گرفته بودند
[ترجمه گوگل] آنها خدای خود را با قربانی کردن حیوانات پرستش کردند
• (3) تعریف: something or someone offered or given up as a sacrifice.
• مشابه: cost, expense, holocaust, libation, martyr, oblation, offering, toll
- He laid the sacrifice on the altar.
[ترجمه ترگمان] او قربانی را روی محراب گذاشت
[ترجمه گوگل] او قربانی را بر روی محراب گذاشت
• (4) تعریف: the loss incurred when something is sold below cost or value, or the thing so relinquished.
• مشابه: loss
- They sold the remaining merchandise at a sacrifice.
[ترجمه ترگمان] آن ها کالاهای باقیمانده را به یک قربانی فروختند
[ترجمه گوگل] آنها کالاهای باقیمانده را به صورت قربانی فروختند
• (5) تعریف: in baseball, a hit that allows someone already on base to advance, though the hitter is put out.
- Thanks to Garcia's sacrifice, the runner on third was able to score.
[ترجمه ترگمان] از قربانی کردن گارسیا، نفر سوم توانست امتیاز کسب کند
[ترجمه گوگل] با تشکر از قربانی گارسیا، دونده سوم توانست امتیاز بگیرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sacrifices, sacrificing, sacrificed
• (1) تعریف: to allow to be taken away, damaged, or destroyed for the sake of some perceived higher good.
• مشابه: forfeit, forgo, give, relinquish, renounce
- He is sacrificing his time to help others.
[ترجمه ترگمان] او دارد وقت خود را فدا می کند تا به دیگران کمک کند
[ترجمه گوگل] او زمان خود را برای کمک به دیگران قربانی می کند
- She sacrificed her vacation to tend to her grandmother.
[ترجمه علی جادری] او از تعطیلاتش گذشت تا از مادربزرگش پرستاری کند .
[ترجمه ترگمان] او تعطیلات خود را فدای تمایل به مادربزرگش کرد
[ترجمه گوگل] او تعطیلات خود را به تمسخر مادربزرگش فدا کرد
- They sacrificed their lives for their country.
[ترجمه ترگمان] آن ها جان خود را فدای کشور کردند
[ترجمه گوگل] آنها زندگی خود را برای کشور خود فدا کردند
• (2) تعریف: to make an offering of; give up out of devotion, as atonement or propitiation; surrender.
• مشابه: immolate, martyr, renounce, surrender
- They sacrificed the lamb to their god.
[ترجمه ترگمان] اونا بره رو به خدا قربانی کردن
[ترجمه گوگل] آنها بره به خدای خود را قربانی کردند
• (3) تعریف: to allow to be sold or destroyed regardless of losses that might be incurred.
• مشابه: forfeit, relinquish
- The store is sacrificing its inventory to make room for renovations.
[ترجمه ترگمان] فروشگاه اجناس خود را فدا می کند تا برای renovations اتاق بسازد
[ترجمه گوگل] فروشگاه فضای موجودی خود را فدا می کند تا اتاق را برای بازسازی فراهم کند
• (4) تعریف: in baseball, to enable (a base runner) to advance by hitting a sacrifice bunt or fly.
- He bunted in an attempt to sacrifice the runner on second.
[ترجمه ترگمان] او در تلاشی برای قربانی کردن دونده دوم تلاش کرد
[ترجمه گوگل] او در تلاش برای قربانی کردن دونده دوم بود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sacrificeable (adj.), sacrificer (n.)
• (1) تعریف: to make an offering or suffer a loss out of devotion or desire for some higher good, or as atonement or propitiation.
- We all sacrificed during the war.
[ترجمه ترگمان] همه ما در طول جنگ قربانی شدیم
[ترجمه گوگل] همه ما در طول جنگ فداکاری کردیم
• (2) تعریف: in baseball, to make a hit that allows a teammate already on base to advance, though the hitter is put out.
- He got a hit in the first inning and sacrificed in the third.
[ترجمه ترگمان] در the اول یک ضربه زد و قربانی سوم شد
[ترجمه گوگل] او در اولین انینگ ضربه زد و در سومین بار قربانی شد