کلمه جو
صفحه اصلی

obligate


معنی : متعهد و ملتزم کردن، در محظور قرار دادن، ضامن سپردن، تکلیف کردن
معانی دیگر : ملزم کردن، موظف کردن، متعهد کردن، ناگزیر کردن، ناچار کردن، وا داشتن، بایاندن، (زیست شناسی) اجباری، لازم، واداشته، زیر بار منت، مدیون، ضروری

انگلیسی به فارسی

در محظور قرار دادن، متعهد و ملتزم کردن، ضامنسپردن، ضروری


وظیفه، متعهد و ملتزم کردن، در محظور قرار دادن، ضامن سپردن، تکلیف کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: obligates, obligating, obligated
(1) تعریف: to bind legally or morally; constrain.
مترادف: bind, constrain, oblige, require
مشابه: command, compel, demand, exact, impel, necessitate

- The law obligates us to pay taxes.
[ترجمه ترگمان] قانون، ما را ملزم به پرداخت مالیات می کند
[ترجمه گوگل] این قانون ما را مجبور به پرداخت مالیات می کند
- His sense of duty obligated him to return to his wife.
[ترجمه Sareh] احساس دین او را مجبور می کرد نزد همسرش برگردد.
[ترجمه ترگمان] احساس وظیفه او را موظف می دانست که به همسرش بازگردد
[ترجمه گوگل] حس او از وظیفه او را مجبور کرد تا به همسرش بازگردد

(2) تعریف: to commit (assets) to meet an obligation.
مترادف: pledge
مشابه: commit, guarantee, plight
صفت ( adjective )
مشتقات: obligable (adj.)
• : تعریف: indispensable; necessary.
مترادف: essential, indispensable, necessary
مشابه: required, requisite

- What are the obligate conditions for the success of the treatment?
[ترجمه ترگمان] شرایط obligate برای موفقیت درمان چیست؟
[ترجمه گوگل] شرایط لازم برای موفقیت درمان چیست؟

• commit; oblige, compel

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ملزم کردن، متعهد کردن، مکلف کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: astrict, bind, constrain, force, indebt, make indebted, oblige, restrain, restrict


Antonyms: let off


متعهد و ملتزم کردن (فعل)
obligate

در محظور قرار دادن (فعل)
obligate

ضامن سپردن (فعل)
obligate

تکلیف کردن (فعل)
obligate

require


جملات نمونه

1. an obligate parasite
انگل ناگزیر

2. the presence of these bacteria is obligate to the growth of certain plants
وجود این ترکیزه ها برای رشد برخی گیاهان لازم است.

3. Does his confession obligate his wife to be reconciled to him?
[ترجمه ترگمان]اعتراف می خواهد که همسرش با او آشتی کند؟
[ترجمه گوگل]آیا اعتراف او همسرش را با او آشتی می دهد؟

4. It is an obligate parasite with a complex life cycle.
[ترجمه ترگمان]این یک انگل متعهد با چرخه حیات پیچیده است
[ترجمه گوگل]این یک انگل موثر با چرخه زندگی پیچیده است

5. Only particles that can not cross cell membranes obligate net water flow across such membranes.
[ترجمه ترگمان]تنها ذرات که نمی توانند از غشا سلولی عبور کنند جریان آب خالص را در سراسر غشا دنبال می کنند
[ترجمه گوگل]فقط ذراتی که نمی توانند از غشاء سلول عبور کنند، جریان آب خالص را از طریق غشاهای غشایی متصل می کنند

6. An obligate anaerobe can survive only in the absence of oxygen.
[ترجمه ترگمان]An متعهد تنها می توانند در غیاب اکسیژن زنده بمانند
[ترجمه گوگل]Anaerobe مضر می تواند تنها در شرایط عدم وجود اکسیژن زنده بماند

7. Nitrifying bacteria have the properties of obligate autotrophy and slow growth. And it's the rate limiting component in circulation of Nitrogen.
[ترجمه ترگمان]باکتری های Nitrifying دارای خواص of و رشد آهسته هستند و این یک مولفه محدود کننده در گردش نیتروژن است
[ترجمه گوگل]باکتری های نیتروژن دارای ویژگی های اتوترروفی اجباری و رشد آهسته می باشند و این جزء محدود کننده سرعت در گردش نیتروژن است

8. Rural obligate education drop behind, and becomes the bottleneck of Chinese compulsory universal education's goal.
[ترجمه ترگمان]پرورش دهندگان روستایی پشت سر می گذارند و به تنگنای هدف آموزش عمومی اجباری چین تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش اجباری روستایی پایین می آید و تنگنائی از اهداف آموزشی جهانی آموزشی اجباری چین می شود

9. Anaplasma ovis is an arthropod-borne rickettsial obligate parasite of sheep and goat. The disease caused by A.
[ترجمه ترگمان]هدف ovis _ anim an is است که rickettsial گوسفند و بز می شود بیماری ناشی از ای
[ترجمه گوگل]Anaplasma ovis یک انگل مضطرب از نژاد پرستی نژاد گوسفند و بز است بیماری ناشی از A

10. Obligate heterozygote --- An individual who may be clinically unaffected but on the basis of pedigree analysis must carry a specific mutant allele.
[ترجمه ترگمان]obligate heterozygote - - فردی که ممکن است از لحاظ بالینی تحت تاثیر قرار نگیرد اما براساس آنالیز pedigree باید یک آلل خاص را حمل کند
[ترجمه گوگل]هتروزیگوت دائمی --- فردی که ممکن است از نظر بالینی نباشند اما بر اساس تجزیه و تحلیل شجره ای باید یک آلل جهش یافته خاص داشته باشد

11. Microsporidia are obligate intracellular parasited eukaryotes. The range of hosts included invertebrate and vertebrate. The microsporidian species parasited mainly fishes and insects.
[ترجمه ترگمان]Microsporidia به یوکاریوت ها درون سلولی در نظر گرفته می شوند دامنه میزبان شامل invertebrate و مهره داران بود گونه های microsporidian عمدتا ماهی و حشرات هستند
[ترجمه گوگل]میکروسپوریدیا عضوی از اپی نفرین درونی سلولی است طیف وسیعی از میزبان شامل مهره داران و مهره داران بود گونه های میکروسپوریدیون عمدتا ماهی و حشرات را به وجود آوردند

12. Anaplasma ovis is an arthropod - borne rickettsial obligate parasite of sheep and goat.
[ترجمه ترگمان]هدف ovis _ anim an is است که parasite گوسفند و بز می شود
[ترجمه گوگل]Anaplasma ovis یک انگل متحرک موش صحرایی از نژاد گوسفند و بز است

13. Being in this section does not obligate you to use a micro - controller in your 007 machine.
[ترجمه ترگمان]موجود بودن در این بخش شما را وادار نمی کند از یک کنترل کننده کوچک در دستگاه ۰۰۷ استفاده کنید
[ترجمه گوگل]بودن در این قسمت شما را مجبور نمی کند از میکرو کنترلر خود در دستگاه 007 خود استفاده کند

14. The nature of the nutritional requirements for obligate parasites in nature is unknown.
[ترجمه ترگمان]ماهیت الزامات غذایی برای این انگل ها در طبیعت ناشناخته است
[ترجمه گوگل]ماهیت الزامات تغذیه ای برای انگل های واجد شرایط در طبیعت ناشناخته است

He felt obligated to help.

او خود را موظف دانست که کمک کند.


obligated to pay alimony

ملزم به پرداخت نفقه


Community life obligates us to follow certain rules and traditions.

زندگی اجتماعی ما را ناچار به رعایت برخی مقررات و سنت‌ها می‌کند.


an obligate parasite

انگل ناگزیر


The presence of these bacteria is obligate to the growth of certain plants.

وجود این ترکیزه‌ها برای رشد برخی گیاهان لازم است.


اصطلاحات

be obligated to someone

زیر بار منت کسی بودن، مدیون کسی بودن، نسبت به کسی موظف بودن


پیشنهاد کاربران

وادار کردن، ملزم کردن

Obligate parasiteدر انگل شناسی معنی انگل اجباری می دهد

اجباری

verb
[ obj] : to make ( a person or organization ) do something because the law requires it or because it is the right thing to do
The contract obligates the firm to complete the work in six weeks
— usually used as ( be ) obligated
◀️
You are legally obligated to repay the loan. = You are obligated by law to repay the loan
◀️I feel obligated to return his call


کلمات دیگر: