obdurate

معنی : بی عاطفه، سنگ دل، لجوج، سخت دل، سرخت

معانی دیگر : ناپشیمان، غیر نادم، یکدنده، لجباز، سرسخت، سمج، انعطاف ناپذیر، دل سخت، بی رحم، بی مروت

انگلیسی به فارسی

سخت دل، بی عاطفه، سرسخت، لجوج، سنگدل

ترسناک، بی عاطفه، لجوج، سخت دل، سنگ دل، سرخت

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: obdurately (adv.), obduracy (n.), obdurateness (n.)

• (1) تعریف: unpersuadable through logic, pity, or sentiment; unyielding.
• مترادف: inflexible, obstinate, rigid, stubborn, unyielding
• متضاد: malleable, pliable, pliant, tractable
• مشابه: adamant, balky, bullheaded, immovable, intractable, mulish, pigheaded, set, willful

- The obdurate leaders refused to negotiate and war became inevitable.

[ترجمه ترگمان] رهبران سرسخت از مذاکره خودداری کردند و جنگ اجتناب ناپذیر شد
[ترجمه گوگل] رهبران مبهم حاضر به مذاکره نشدند و جنگ اجتناب ناپذیر بود

• (2) تعریف: hardhearted or without remorse.
• مترادف: hardhearted, pitiless, remorseless
• مشابه: callous, cruel, grim, merciless, ruthless, stony, unfeeling, unsparing

- The prisoner might have been granted parole if he had not appeared obdurate.

[ترجمه ترگمان] ممکن بود متهم به شرط عفو مشروط به عفو مشروط پذیرفته شود
[ترجمه گوگل] زندانی ممکن است مجازات شده است اگر او ظاهرا مبهم بود

• stubborn; stiff-necked
if someone is obdurate, they are stubborn and determined not to change their mind about something; a formal word, used showing disapproval.

مترادف و متضاد

بی عاطفه (صفت)

soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

سنگ دل (صفت)

unholy, callous, unfeeling, implacable, obdurate, ungodly, fell, inexorable, stony, hard-hearted, stony-hearted

لجوج (صفت)

persistent, opinionated, dogged, obstinate, set, stubborn, stuffy, intractable, obstreperous, pertinacious, mulish, obdurate, dour, irrefragable, waspish

سخت دل (صفت)

obdurate

سرخت (صفت)

obdurate

pigheaded, stubborn

Synonyms: adamant, bullhead, callous, cold fish, dogged, firm, fixed, hanging tough, hard, hard-boiled, hard-hearted, hard-nosed, harsh, heartless, immovable, implacable, indurate, inexorable, inflexible, iron, mean, mulish, obstinate, perverse, relentless, rigid, set in stone, stiff-necked, thick-skinned, tough, tough nut to crack, unbending, uncompassionate, uncompromising, uncooperative, unemotional, unfeeling, unimpressible, unrelenting, unshakable, unsympathetic, unyielding

Antonyms: amenable, gentle, submissive, susceptible, yielding

جملات نمونه

1. that obdurate old sinner!

آن کهنه گنهکار ناپشیمان !

2. he remained obdurate in his determination

او سر تصمیم خود سرسختانه ایستاد.

3. The President remains obdurate on the question of tax cuts.

[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور بر مساله کاهش مالیات پافشاری می کند
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور همچنان در مورد کاهش مالیات ها مبهم است

4. Several obdurate facts/differences remain, preventing a compromise solution.

[ترجمه ترگمان]چند واقعیت \/ تفاوت های سرسخت باقی می مانند و از یک راه حل مصالحه جلوگیری می کنند
[ترجمه گوگل]چندین واقعیت / اختلافنظر پر از ابهام باقی مانده است، که مانع راه حل سازش است

5. The union remains obdurate that any redundancies must be voluntary.

[ترجمه ترگمان]این اتحادیه اصرار دارد که هر گونه redundancies باید داوطلبانه باشد
[ترجمه گوگل]این اتحادیه همچنان مبهم است که هر گونه انفصال باید داوطلبانه باشد

6. They argued, but he remained obdurate.

[ترجمه ترگمان]آن ها بحث کردند، اما او سرسخت باقی ماند
[ترجمه گوگل]آنها استدلال کردند، اما او مبهم مانده است

7. He remained obdurate, refusing to alter his decision.

[ترجمه ترگمان]او سرسخت باقی ماند و نمی خواست تصمیم خود را تغییر دهد
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی باقی ماند و تصمیم خود را تغییر داد

8. Remain obdurate and you will hang for your presumption, and many others with you.

[ترجمه ترگمان]سرسختی خود را حفظ کنید و به خاطر خودت و خیلی های دیگر به دار خواهی ماند
[ترجمه گوگل]باقی مانده مبهم و شما را برای فرض خود و بسیاری دیگر با شما آویزان است

9. But then Bath, equally obdurate, struck back.

[ترجمه ترگمان]اما بث، که به همان اندازه سخت دل بود، به پشتش ضربه زد
[ترجمه گوگل]اما پس از آن حمام، به همان اندازه مبهم، به عقب برگشت

10. A third group were obdurate and still wanted to wait and see.

[ترجمه ترگمان]گروه سوم سرسختی بودند و هنوز می خواستند صبر کنند و ببینند
[ترجمه گوگل]گروه سوم مبهم بود و هنوز می خواست منتظر بماند و ببیند

11. Even obdurate India has begun to look less of an outlier.

[ترجمه ترگمان]حتی هند سرسخت به کم تر از یک برون هشته ظاهر شده است
[ترجمه گوگل]حتی هندوخوانی هندوستان شروع به نگاه کردن به کمتر از آن کرده است

12. It can be used to treat obdurate cerebrovascular disease, centrically retinitis, arteriosclerosis, coronary heart disease, pre-block syndrome, thrombophlebitis, etc.

[ترجمه ترگمان]آلوئه ورا می تواند برای درمان بیماری های قلبی مقاوم، centrically retinitis، arteriosclerosis، بیماری های قلبی عروقی، سندرم پیش -، thrombophlebitis و غیره به کار رود
[ترجمه گوگل]این می تواند مورد استفاده برای درمان بیماری های مغزی عروق خونی، رتینیت مرکزی، بیماری قلبی، بیماری های قلبی عروقی، سندرم پیش بلوک، ترومبوفلبیت و غیره باشد

13. Entrenched prejudices, obdurate opinions are as sterile as no opinionsall.

[ترجمه ترگمان]پیش داوری ها، پیش داوری ها، عقاید افراطی، به اندازه هیچ opinionsall عقیم نیست
[ترجمه گوگل]پیش فرض های پیشنهادی، عقاید مبهم، به گونه ای استوار است که هیچ نظری ندارند

14. If Iran is obdurate, each set of leads to the next.

[ترجمه ترگمان]اگر ایران سرسخت است، هر مجموعه از آن ها به مرحله بعدی می رسد
[ترجمه گوگل]اگر ایران مبهم باشد، هر مجموعه ای به آینده می رود

15. Paul Skinner an obdurate opponent of BHP's advances, had recently stood down as chairman of Rio.

[ترجمه ترگمان]پل اسکینر یک رقیب سرسخت بی اچ پی بی که اخیرا به عنوان رئیس ریو پایین آمده بود
[ترجمه گوگل]پل اسکینر، مخالف مبهم پیشرفت های BHP، اخیرا به عنوان رئیس ریو ایستاد

that obdurate old sinner!

آن کهنه گنهکار ناپشیمان!

He remained obdurate in his determination.

او سر تصمیم خود سرسختانه ایستاد.

He obdurately rejected all of our proposals.

او با یک‌دندگی همه‌ی پیشنهادهای ما را رد کرد.

پیشنهاد کاربران

لجباز. سنگدل
They argued, but he remained obdurate.

کلمات دیگر: