کلمه جو
صفحه اصلی

facilitate


معنی : کمک کردن، تسهیل کردن، اسان کردن
معانی دیگر : آسان کردن، گره گشایی کردن، بشولیدن، گشایش دادن

انگلیسی به فارسی

آسان کردن، تسهیل کردن، کمک کردن، گره‌گشایی کردن، گشایش دادن


تسهیل کردن، کمک کردن، اسان کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: facilitates, facilitating, facilitated
مشتقات: facilitative (adj.), facilitation (n.), facilitator (n.)
• : تعریف: to make less difficult; help in progress.
متضاد: frustrate, hamper, hinder, impede, thwart
مشابه: aid, assist, ease, enable, expedite, forward, further, help, simplify, smooth

- Her guidance counselor's advice facilitated her college application process.
[ترجمه ترگمان] مشاور راهنمایی او فرآیند درخواست دانشگاه را تسهیل کرد
[ترجمه گوگل] راهنمایی مشاورین راهنمایی او پروسه ثبت نام کالج را تسهیل کرد
- His business connections facilitated his finding a new job.
[ترجمه ترگمان] ارتباطات تجاری او یافتن شغل جدیدی را تسهیل کردند
[ترجمه گوگل] ارتباطات تجاری او، یافتن شغل جدید خود را تسهیل کرد
- The ramp facilitates entry for people who use wheelchairs.
[ترجمه پوریا] رمپ ورود افرادی که از ویلچر استفاده میکنند را تسهیل کرد .
[ترجمه ترگمان] این مسیر ورود افرادی که از ویلچر استفاده می کنند را تسهیل می کند
[ترجمه گوگل] رمپ تسهیل ورود برای افرادی که از صندلی چرخدار استفاده می کنند

• make easy, assist forward, promote, expedite
to facilitate a process means to make it easier; a formal word.

مترادف و متضاد

assist the progress of


کمک کردن (فعل)
relieve, assist, hand, aid, help, boost, facilitate, bestead, bested, redound

تسهیل کردن (فعل)
simplify, facilitate, comfort

اسان کردن (فعل)
facilitate

Synonyms: aid, ease, expedite, forward, further, grease the wheels, hand-carry, help, make easy, open doors, promote, run interference for, simplify, smooth, speed, speed up, walk through


Antonyms: block, check, delay, detain, hinder, prohibit, stop


جملات نمونه

in order to facilitate customs formalities.

به منظور آسان کردن تشریفات گمرکی.


measures intended to facilitate economic development.

اقداماتی که برای تسهیل پیشرفت اقتصادی صورت گرفته است.


1. to facilitate a lively traffic in ideas
تبادل پوینده ی عقاید را تسهیل کردن

2. in order to facilitate customs formalities
به منظور آسان کردن تشریفات گمرکی

3. measures intended to facilitate economic development
اقداماتی که برای تسهیل پیشرفت اقتصادی صورت گرفته است

4. The new ramp will facilitate the entry of wheelchairs.
[ترجمه ترگمان]این مسیر جدید ورود ویلچر را تسهیل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]رمپ جدید ورود صندلی چرخدار را تسهیل می کند

5. Friendly contacts between different peoples facilitate the cultural and economic interchange.
[ترجمه ترگمان]تماس دوستانه بین مردم مختلف، تبادل فرهنگی و اقتصادی را تسهیل می کند
[ترجمه گوگل]تماس های دوستانه میان مردم مختلف، تبادل فرهنگی و اقتصادی را تسهیل می کنند

6. It would facilitate matters if they were more co-operative.
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها هم کاری بیشتری داشته باشند، این کار ممکن است باعث تسهیل امور شود
[ترجمه گوگل]اگر آنها همکاری بیشتری داشته باشند، مسائل را تسهیل خواهند کرد

7. The new airport will facilitate the development of tourism.
[ترجمه ترگمان]این فرودگاه جدید توسعه گردشگری را تسهیل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]فرودگاه جدید توسعه گردشگری را تسهیل می کند

8. The new underground railway will facilitate the journey to all parts of the city.
[ترجمه ترگمان]خط آهن زیرزمینی جدید سفر به تمام بخش های شهر را تسهیل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]راه آهن جدید زیرزمینی سفر به تمام قسمت های شهر را تسهیل می کند

9. Computers can be used to facilitate language learning.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها می توانند برای تسهیل یادگیری زبان به کار روند
[ترجمه گوگل]کامپیوترها می توانند برای تسهیل یادگیری زبان استفاده شوند

10. It would facilitate matters if you were more co-operative.
[ترجمه ترگمان]اگر شما هم کاری بیشتری داشتید، این کار ممکن است باعث تسهیل امور شود
[ترجمه گوگل]اگر شما همکاری بیشتری داشتید، مسائل را تسهیل می کردید

11. The current structure does not facilitate efficient work flow.
[ترجمه ترگمان]ساختار فعلی جریان کار موثر را تسهیل نمی کند
[ترجمه گوگل]ساختار فعلی کار کارآمد را آسان نمی کند

12. The new trade agreement should facilitate more rapid economic growth.
[ترجمه ترگمان]توافقنامه تجاری جدید باید رشد اقتصادی سریع تر را تسهیل کند
[ترجمه گوگل]توافقنامه تجارت جدید باید سریعتر رشد اقتصادی را تسهیل کند

13. It would not facilitate matters if you were uncooperative.
[ترجمه ترگمان]اگر هم کاری نکرده بودید، این کار آسان نخواهد بود
[ترجمه گوگل]در صورت عدم همکاری، مسائل را تسهیل نخواهید کرد

14. This unexpected situation will not facilitate the first steps of the single currency.
[ترجمه ترگمان]این موقعیت غیرمنتظره اولین گام های واحد پول واحد را تسهیل نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]این وضعیت غیرمنتظره اولین گام های واحد پول را تسهیل نمی کند

15. They want me to facilitate their efforts; to help them execute their marketing plans and personal growth objectives.
[ترجمه ترگمان]آن ها از من می خواهند تا تلاش هایشان را تسهیل کنم؛ تا به آن ها در اجرای طرح های بازاریابی و اهداف رشد شخصی کمک کنم
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند که من تلاش خود را تسهیل کنند؛ برای کمک به آنها برنامه های بازاریابی و اهداف رشد شخصی خود را اجرا کنند

پیشنهاد کاربران

کمک کردن

تسهیل

مساعدت کردن

راه را هموار کردن

میسر ساختن

برگزار کردن

آرام کردن

تسهیل کردن.
Living in a modern country facilitates our lives in many ways.

برطرف کردن

به جریان افتادن ( - ِ کاری ) ، انجام شدن ( - ِ کاری ) ، تسهیل شدن ( کاری ) ، آسان شدن ( کاری )


کلمات دیگر: