کلمه جو
صفحه اصلی

paddle


معنی : پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن
معانی دیگر : پارو (برای قایقرانی - به پاروی برف روبی می گویند: snow shovel) پاروی کوتاه (به پاروی معمولی قایق رانی می گویند: oar)، تخته ای که (برای تنبیه) به ما تحت بچه می کوفتند، (با تخته) کتک زدن، (با پارو) پیش راندن، (هر چیز پارو مانند) پاروچه برای هم زدن آهن مذاب یا گل و غیره، چمبه، چوب رنگرزی، چوب سر پهن (که هنگام شستشو بر پارچه و فرش و غیره می کوبند)، پهن چوب، چوبدستی گازری، کوتنگ، کدنگ، (پینگ پنگ) راکت، (چرخ کشتی رودخانه پیما یا چرخ آسیاب یا بادزن برقی) پره، رجوع شود به: paddle wheel، (با پهنچوب) همزدن، چلاندن، کوفتن، (در آب) شلپ شلوپ کردن، (پا برهنه) در آب دویدن، شلنگ تخته انداختن، (مثل کودک) راه رفتن، تاتی کردن، با چوب پهن کتک زدن
paddle(wheel)
چر پره دار

انگلیسی به فارسی

بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، پارو زدن، با باله شناحرکت کردن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، وررفتن، با چوب پهن کتک زدن


دست و پا زدن، پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، پارو زدن، با دست نوازش کردن، ور رفتن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a wide-bladed oar with a long handle, used with both arms for moving a small boat, esp. a canoe, through the water.

- The person sitting at the back uses the paddle to steer as well as to propel the canoe.
[ترجمه ترگمان] کسی که در پشتی نشسته از پارو برای هدایت قایق استفاده می کند
[ترجمه گوگل] شخصی که در پشت نشسته است با استفاده از دست و پا زدن برای هدایت و همچنین حرکت قایقرانی

(2) تعریف: in table tennis and other sports, a similar, smaller device with a short handle used to hit the ball.

- You need to angle your paddle more carefully as you hit the ball.
[ترجمه ترگمان] وقتی به توپ ضربه می زنی باید با احتیاط پارو بزنی
[ترجمه گوگل] شما باید توپ را با دقت بیشتری زاویه داشته باشید

(3) تعریف: a blade of a water wheel.

- He watched the water falling over the paddles as the wheel turned.
[ترجمه ترگمان] همان طور که چرخ می چرخید، آب را تماشا می کرد
[ترجمه گوگل] او به عنوان چرخ چرخان، آب را سقوط کرد

(4) تعریف: a usu. wooden implement with a handle and a wide blade, used for serving food or, especially in the past, for spanking.

- Using her paddle, she filled each bowl with rice.
[ترجمه ترگمان] با استفاده از پارو، هر کاسه را با برنج پر می کرد
[ترجمه گوگل] با استفاده از دست و پا زدن او، هر کاسه را با برنج پر کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: paddles, paddling, paddled
(1) تعریف: to use a paddle, esp. to propel a canoe or the like.
مشابه: row

- We paddled back up the river to our camp.
[ترجمه ترگمان] با پارو به طرف قرارگاه خود برگشتیم
[ترجمه گوگل] ما به رودخانه اردن رفتیم

(2) تعریف: to swim through water with short forward strokes in a manner similar to crawling, or to make similar motions in water without moving forward.

- The dog paddled toward the floating stick.
[ترجمه ترگمان] سگ به شاخه درختی که در هوا شناور بود پارو می زد
[ترجمه گوگل] سگ به سوی چوب شناور چسبیده است
- He hadn't been taught how to swim, but luckily he was able to paddle until the boat could pick him up.
[ترجمه ترگمان] او آموخته بود که چطور شنا کند، اما خوشبختانه می توانست تا زمانی که قایق بتواند او را بلند کند پارو بزند
[ترجمه گوگل] او تا به حال شنا کرده بود که چگونه شنا کند، اما خوشبختانه او قادر به دست انداختن بود تا قایق بتواند او را انتخاب کند
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to propel (a canoe or the like) by using a paddle.
مشابه: row

- My father taught me how to paddle a canoe.
[ترجمه ترگمان] پدرم بهم یاد داد چطوری پارو بزنم
[ترجمه گوگل] پدرم به من آموخت که چگونه قایق موتوری را بچرخاند

(2) تعریف: to spank with or as if with a paddle.

- In past times, it was common to paddle a child who misbehaved.
[ترجمه ترگمان] در روزگار گذشته، این عادت بود که یک بچه را که از دست داده بود پارو بزند
[ترجمه گوگل] در گذشته، برای کودکانی که بدبختی می کردند، شلوغ بود

• oar; ping-pong racquet; any elongated flat-ended implement used for various actions (i.e. stirring, swatting, spanking); act of rowing
row, push a vessel through the water by paddling; splash and play in shallow water; spank (slang); swat with a paddle (i.e. a ping-pong ball)
a paddle is a short pole with a wide, flat part at one end or at both ends, which you use as an oar to move a small boat through water.
when people paddle, they walk or stand in shallow water at the edge of the sea, for pleasure.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] دسته فرمان
[نساجی] ماشین پدل - راهنمای فتیله
[پلیمر] پارو

مترادف و متضاد

پارو (اسم)
paddle, shovel, oar, snow shovel

پره (اسم)
blade, wing, septum, vane, paddle, fimbria

بیلچه (اسم)
paddle, dibber, dibble, shovel, spade, shim

پاروی پهن قایقرانی (اسم)
paddle

ور رفتن (فعل)
twiddle, toy, niggle, scamp, meddle, paddle, jauk, fribble, hang around, putter

پارو زدن (فعل)
row, paddle, oar, scull

دست و پا زدن (فعل)
paddle

با دست نوازش کردن (فعل)
paddle

با باله شنا حرکت کردن (فعل)
paddle

با چوب پهن کتک زدن (فعل)
paddle, thwack

item used for propelling object


Synonyms: oar, paddlewheel, pole, propeller, pull, scull, sweep


propel with arms or tool


Synonyms: boat, cruise, cut water, drift, drive, navigate, oar, pull, row, run rapids, scull, sky an oar, slop, splash, stir, sweep, thrash, wade


جملات نمونه

1. paddle boat
قایق پارویی

2. paddle one's own canoe
بخود متکی بودن

3. Paddle your own canoe.
[ترجمه ترگمان]پارو بزنید پارو بزنید
[ترجمه گوگل]قایق رانی خود را بچرخانید

4. He would himself paddle me off to the ship.
[ترجمه ترگمان]او خود مرا به سوی کشتی می راند
[ترجمه گوگل]او خودش را به کشتی می برد

5. Since her parents died early, she had to paddle her own canoe even in her teens.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که پدر و مادرش زود مردند، او مجبور شد قایق خود را حتی در سنین نوجوانی پارو بزند
[ترجمه گوگل]از آنجا که پدر و مادر او در ابتدا درگذشت، او مجبور شد تا قایقرانی خود را حتی در نوجوانان خود نیز بپوشاند

6. Each man had a paddle for an hour and then a rest.
[ترجمه ترگمان]هر مردی یک ساعت پارو داشت و بعد استراحت می کرد
[ترجمه گوگل]هر مرد یک ساعت دست و پا زدن داشت و سپس بقیه

7. With our first paddle strokes, the canoe started moving rapidly down the river.
[ترجمه ترگمان]قایق به سرعت حرکت می کرد و قایق به سرعت از رودخانه سرازیر می شد
[ترجمه گوگل]با اولین سقوط دست و پا زدن، قایق رانی شروع به حرکت به سرعت در رودخانه

8. The paddle is used to make a bid.
[ترجمه ترگمان]پارو زدن برای ساختن یک پیشنهاد استفاده می شود
[ترجمه گوگل]دست و پا زدن مورد استفاده قرار می گیرد

9. Like the map, the taught sweep paddle stroke is unlike the real sweep stroke but still very useful.
[ترجمه ترگمان]مثل نقشه، طرز برخورد با ضربه زدن شبیه یک سکته واقعی است، اما هنوز خیلی به درد می خورد
[ترجمه گوگل]مانند نقشه، سکته دست و پا زدن تدریجی آموخته شده است بر خلاف سکته مغزی واقعی، اما هنوز هم بسیار مفید است

10. People paddle kayaks and outriggers along the shore, and catamarans whizz by, leaning precariously on one hull.
[ترجمه ترگمان]مردمی که در کنار ساحل شنا می کنند و زوزه کشان کشان کشان از کنار ساحل دور می شوند و به تنه یک تنه تکیه می دهند
[ترجمه گوگل]مردم در کنار ساحل قایق های تفریحی و قایقرانی ها را در کنار ساحل می کشند، و درهم و برهم می گذارند، بر روی یک بدنه فرود می آیند

11. Inside a stunning 30-inch-diameter glass globe, shrimp paddle between fronds of algae.
[ترجمه ترگمان]در داخل یک کره شیشه ای ۳۰ اینچی به قطر ۳۰ اینچ، پارو زدن میگو بین برگ های جلبک دریایی
[ترجمه گوگل]داخل یک گلدان شیشه ای با قطر 30 اینچ خیره کننده، دست و پا زدن میگو بین میله های جلبک

12. You could paddle out from the right alongside a rock jetty, or you could go from the left.
[ترجمه ترگمان]شما می توانستید از سمت راست در کنار یک اسکله سنگی پارو بزنید یا از سمت چپ بروید
[ترجمه گوگل]شما می توانید از سمت راست در کنار یک اسکله سنگ، یا شما می توانید از سمت چپ بروید

13. Ruth enjoyed her paddle.
[ترجمه ترگمان]روت از پارو زدن لذت می برد
[ترجمه گوگل]روت از دست و پا زدنش لذت برد

14. I elbowed Karen unceremoniously aside and grabbed the paddle.
[ترجمه ترگمان]با آرنج به کارن سقلمه زدم و پاروها را برداشتم
[ترجمه گوگل]من کارن را بدون هیچ قید و شرطی کنار گذاشتم و دست و پا زدن را گرفتم

paddle boat

قایق پارویی


Her mother paddled her for being naughty.

چون شیطانی کرده بود مادرش با یک تخته او را زد.


The two of us paddled the boat to the other side of the river.

دو نفری قایق را با پارو زدن به آن‌سوی رودخانه بردیم.


In the shallow water the children were paddling with their hands.

بچه‌ها در آب کم‌عمق دستانشان را پارووار تکان می‌دادند.


She sat on the pool's edge and paddled with her feet.

او بر کنار استخر نشست و با پاهایش شلپ‌شلوپ کرد.


His little daughter paddled up to him and kissed him.

دختر خردسالش به طرف او تاتی کرد و او را بوسید.


اصطلاحات

paddle one's own canoe

به‌خود متکی‌بودن


پیشنهاد کاربران

پارو. پارو زدن.

Paddle : پارو - پارو زدن - کفگیر های چوبی شبیه پارو ( معادل دقیقشونو نمیدونم ببخشید دوستان ) مثل pizza paddle
دست و پازدن و تاتی تاتی کردن بچه هم معنا میده
با pedal اشتباه نگیرید
Pedal : همون پدال چرخ که پامونو میزاریم روش و با حرکت دادنش چرخو به حرکت درمیاریم - رکاب - پا زدن

کفشک ، صفحه رابط

راکت پینگ پنگ

در الکترونیک نام یه جور کلید هم هست شبیه کلید راکر هست منتها فرق هایی در ظاهرش داره و هم اینکه این سوئیچ با برق ac کار میکنه بیشتر

پاروییدن.
م. ث
بعد از ساعت ها پاروییدن و عرقیدن توی هوای گرم، سرانجام به مقصد رسیدیم.


کلمات دیگر: