1. baby food
خوراک کودک
2. baby jesus was placed in a manger
عیسای نوزاد را در آخور قرار دادند.
3. baby powder helps to avoid chafing
پودر بچه جلوی پوست رفتگی را می گیرد.
4. baby teeth
دندان های شیری
5. baby boom
افزایش زاد و ولد
6. a baby drinks milk
بچه شیر می خورد.
7. a baby drinks milk from the mother's breast
نوزاد از پستان مادر شیر می خورد.
8. my baby brother
کوچکترین (کم سال ترین) برادر من
9. our baby has a cough and a fever
بچه ی ما سرفه می کند و تب دارد.
10. the baby arrived last night
بچه دیشب به دنیا آمد.
11. the baby breathes with difficulty
بچه به سختی نفس می کشد.
12. the baby creeps
کودک چهار دست و پا می رود.
13. the baby drank his milk and belched
بچه شیر خود را خورد و آروق زد.
14. the baby fussed all night
بچه تمام شب بی قراری می کرد.
15. the baby had rosy cheeks
کودک لپ های گلگونی داشت.
16. the baby has a temperature
بچه تب دارد.
17. the baby has fat cheeks
بچه گونه های گوشتالو دارد.
18. the baby has started to crawl
کودک شروع به سینه خیز رفتن کرده است.
19. the baby is bawling
کودک دارد گریه و فریاد می کند.
20. the baby is cutting teeth
بچه دارد دندان در می آورد.
21. the baby is still wide awake
نوزاد هنوز کاملا بیدار است.
22. the baby nurses several times a day
بچه روزی چندین بار از پستان (مادر) شیر می خورد.
23. the baby quickened in her womb
کودک در شکم او (مادر) تکان می خورد.
24. the baby slobbered on his mother's shoulder
آب دهان کودک روی شانه ی مادرش جاری شد.
25. the baby smiled at her mother
نوزاد به مادرش لبخند زد.
26. the baby sobbed himself to sleep
کودک آنقدر زاری کرد که خوابش برد.
27. the baby spat his food out onto my lap
کودک خوراک خود را روی دامن من بالا آورد.
28. the baby sucked the bottle
نوزاد به بطری مک می زد.
29. the baby sucks his mothers breast
کودک پستان مادر را می مکد.
30. the baby suffers from a diarrhetic condition
کودک دچار حالت اسهالی شده است.
31. the baby vomited
کودک قی کرد.
32. the baby wants milk
کودک شیر می خواهد.
33. the baby was babbling away in his crib all morning
کودک تمام صبح در گهواره ی خود غان و غون می کرد.
34. the baby was lullabied to sleep
بچه با لالایی خوابش برد.
35. the baby was playing in her crib
بچه در تخت خود بازی می کرد.
36. the baby was wrapped in a blanket and couched on the sofa
کودک را در پتو پیچیده و روی نیمکت خوابانده بودند.
37. the baby wept herself to sleep
کودک آن قدر گریه کرد که خوابش برد.
38. the baby wriggles its toes
کودک انگشتان پای خود را تکان می دهد.
39. their baby is quite a charmer
بچه ی آنها خیلی مامانی است.
40. to baby a cat
از گربه ای مواظبت کردن
41. your baby is such a delight!
کودک شما واقعا دوست داشتنی است ؟
42. a chubby baby
نوزاد چاق و سالم
43. a newborn baby
نوزاد،کودک تازه به دنیا آمده
44. a sleeping baby
بچه ی خواب
45. a test-tube baby
بچه ی بارور شده توسط لقاح مصنوعی
46. a tiny baby
نوزاد کوچولو
47. a whiny baby
کودکی که زود بی تابی و زاری می کند
48. an adorable baby
کودک تو دل برو
49. hush! the baby is sleeping
هیس ! بچه خواب است.
50. is the baby still asleep?
بچه هنوز خواب است ؟
51. leave the baby alone, you fiend!
سر به سر بچه نذار،شیطون !
52. mind the baby while i am cooking
تا دارم آشپزی می کنم از بچه مواظبت کن.
53. pick the baby up gently
بچه را با ملاحظه و یواش بردار.
54. rock the baby in he cradle
بچه را در گهواره اش بجنبان.
55. the flea-bitten baby cried all night
کودک کک گزیده تمام شب گریه کرد.
56. when our baby becomes ill, she gets very fussy
بچه ی ما وقتی بیمار می شود خیلی بی قراری می کند.
57. change a baby
کهنه ی بچه را عوض کردن
58. rock a baby to sleep
با تکان دادن بچه را خواب کردن
59. a cunning little baby
بچه ی ریزه میزه و جذاب
60. he lifted the baby up so that they could all see it
او بچه را سر دست بلند کرد تا همه او را ببینند.
61. i held the baby in my arms
بچه را بغل گرفتم.
62. i lifted the baby and hustled through the crowd
بچه را بلند کردم و با فشار از میان مردم رد شدم.
63. i patted the baby on the head
سرکودک را نوازش کردم.
64. i placed the baby in the cradle
بچه را در گهواره قرار دادم.
65. i undressed the baby
من لباس بچه را در آوردم.
66. mehri gave the baby a bath
مهری بچه را آبتنی کرد.
67. mehri kisses the baby
مهری بچه را می بوسد.
68. she clutched her baby tightly in her arms
او بچه اش را محکم در بغل نگهداشت.
69. she cradled her baby carefully
او طفل خود را با دقت در گهواره گذاشت.
70. she hummed the baby to sleep
زیر لبی (لالایی) خواند تا بچه به خواب رفت.