کلمه جو
صفحه اصلی

racing


معنی : رقابت، مسابقه، مسابقه دهنده، مربوط بمسابقه
معانی دیگر : مج

انگلیسی به فارسی

(مجازا) مسابقه، رقابت، مربوط بمسابقه، مسابقه دهنده


مسابقه، رقابت، مربوط بمسابقه، مسابقه دهنده


انگلیسی به انگلیسی

• participation in contests of speed; running, jogging
racing refers to races between animals, especially horses, or vehicles.

مترادف و متضاد

رقابت (اسم)
contest, competition, rivalry, contestation, racing

مسابقه (اسم)
match, game, contest, race, competition, emulation, tourney, racing, tournament

مسابقه دهنده (صفت)
racing

مربوط به مسابقه (صفت)
racing

جملات نمونه

1. stock-car racing
مسابقه ی اتومبیل رانی توسط اتومبیل های معمولی (نه کورسی)

2. that racing car was really shifting
آن اتومبیل کورسی واقعا تند می رفت.

3. formula 1 racing cars
اتومبیل های کورسی رده ی اول

4. we are racing (against) the clock
داریم با سرعت هر چه تمام تر کار می کنیم.

5. the kentucky derby is a racing classic
مسابقه ی اسبدوانی کنتاکی دربی در نوع خود معروف است.

6. She agreed to buy the car, but stipulated racing tyres and a turbo-powered engine.
[ترجمه ترگمان]او با خرید خودرو موافقت کرد، اما تصریح کرد که لاستیک ماشین و موتور توربو جت
[ترجمه گوگل]او موافقت کرد که ماشین را بخرد، اما رینگ های مسابقه ای و موتور توربو را تنظیم کرد

7. The general standard of racing was abysmal.
[ترجمه ترگمان]معیار عمومی مسابقه افتضاح بود
[ترجمه گوگل]استاندارد عمومی مسابقه بدبینانه بود

8. The racing season starts in June.
[ترجمه ترگمان]فصل مسابقه در ماه ژوئن آغاز می شود
[ترجمه گوگل]فصل مسابقه در ماه ژوئن آغاز می شود

9. The farmers were racing against the rainy season, trying to gather in the summer crops.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان در حال مسابقه در برابر فصل بارانی بودند و تلاش می کردند تا در محصولات تابستانی گرد هم آیند
[ترجمه گوگل]کشاورزان در برابر فصل بارانی مسابقه می دادند، تلاش می کردند تا در محصولات تابستانی جمع شوند

10. The runners and riders appear in Friday's Racing Post.
[ترجمه ترگمان]دوندگان و سوارکاران در مسابقه مسابقه روز جمعه پست ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]دونده ها و سواران در مسابقه پست جمعه حضور دارند

11. Racing was halted for an hour while the track was repaired.
[ترجمه ترگمان]تا یک ساعت دیگر مسابقه قطع شد و مسابقه به پایان رسید
[ترجمه گوگل]مسابقه برای یک ساعت در حالی که آهنگ تعمیر شده بود متوقف شد

12. Ludo is a version of an ancient Indian racing game.
[ترجمه ترگمان]لو دو نسخه ای از یک بازی مسابقه اسب دوانی در هند باستان است
[ترجمه گوگل]Ludo یک نسخه از بازی مسابقات هند باستانی است

13. She was hot and sweaty and had a racing heart.
[ترجمه ترگمان]داغ بود و عرق کرده بود و ضربان قلب داشت
[ترجمه گوگل]او گرم و عرق بود و قلب مسابقه ای داشت

14. She was suddenly aware of her racing heartbeat.
[ترجمه ترگمان]او ناگهان متوجه ضربان قلبش شد
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی از ضربان قلب مسابقه خود آگاه بود

15. She felt the blood racing through her veins as they kissed.
[ترجمه ترگمان]وقتی همدیگر را بوسیدند خون در رگ هایش جریان پیدا کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها بوسیدند، احساس خونریزی می کرد

16. Mahoney's pulse was racing, and he felt confused.
[ترجمه ترگمان]نبضش در حال مسابقه بود و احساس گیجی می کرد
[ترجمه گوگل]پالس ماهونی مسابقه داشت، و او احساس سردرگمی کرد

پیشنهاد کاربران

اتومبیل رانی ( به طور معمول )

مشغول شدن
there gose my mind racing
افکار ذهنم رو مشغول کرده

تپیدن ( قلب )

Street racer میشه در خیابان ویراژ دادن

سر و کله زدن ( در گیر شدن )


کلمات دیگر: