کلمه جو
صفحه اصلی

macrophage


معنی : یاخته بیگانه خوار درشت
معانی دیگر : (زیست شناسی) درشت خوار، طب یاخته بیگانه خوار درشت، کلان خوار

انگلیسی به فارسی

(پزشکی) یاخته بیگانه خوار درشت، کلان خوار


ماکروفاژ، یاخته بیگانه خوار درشت


انگلیسی به انگلیسی

• large white blood cell which destroys foreign and potential harmful particles (biology)

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] فاگوسیت هایی تک هسته ای ( گلبول های بزرگ سفید) هستند که در خون حرکت می کنند و می توانند جریان خون را ترک کرده و با ورود به بافت ها از بدن محافظت کنند.

مترادف و متضاد

یاخته بیگانه خوار درشت (اسم)
macrophage

جملات نمونه

1. These results confirm increased macrophage activation in inflammatory bowel disease and suggest functional heterogeneity within the intestinal macrophage population.
[ترجمه ترگمان]این نتایج فعالیت macrophage افزایش یافته در بیماری روده ملتهب را تایید می کنند و ناهمگونی کارکردی درون جمعیت macrophage روده را پیشنهاد می کنند
[ترجمه گوگل]این نتایج باعث افزایش فعال شدن ماکروفاژ در بیماری التهابی روده می شود و نشان دهنده ناهمگونی عملکردی در جمعیت ماکروفاژ روده است

2. In addition to those with macrophage morphology, a population of smaller and more densely stained cells, could be identified.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر آن هایی که مورفولوژی macrophage دارند، جمعیتی از سلول های کوچک تر و more را می توان شناسایی کرد
[ترجمه گوگل]علاوه بر کسانی که دارای مورفولوژی ماکروفاژ هستند، جمعیت سلول های کوچکتر و پر تراکم تر نیز می تواند شناسایی شود

3. Macrophage: a large scavenger cell present in connective tissue and in many major organs and tissues.
[ترجمه ترگمان]macrophage: یک سلول بزرگ scavenger در بافت پیوندی و در بسیاری از اندام ها و بافت های مهم وجود دارد
[ترجمه گوگل]ماکروفاژ: یک توده بزرگ کننده که در بافت همبند و در بسیاری از اندام ها و بافت های مهم وجود دارد

4. It is quite possible that co-operation between various macrophage subsets takes place in Peyer's patches.
[ترجمه ترگمان]این کاملا امکان پذیر است که هم کاری بین زیرمجموعه های مختلف macrophage در وصله های نور رخ می دهد
[ترجمه گوگل]کاملا ممکن است که همکاری بین زیر مجموعه های مختلف ماکروفاژ اتفاق می افتد در تکه های پایر

5. Mobile forms of macrophage circulate in the blood, ready to be recruited into inflamed tissue to reinforce the cells already there.
[ترجمه ترگمان]شکله ای سیار of در خون توزیع می شوند و آماده به عضویت در بافت های ملتهب برای تقویت سلول ها در حال حاضر هستند
[ترجمه گوگل]اشکال موبایل ماکروفاژ در خون جریان دارد و آماده است تا بافت التهابی را جذب کند تا سلولهای موجود در آنجا را تقویت کند

6. Macrophage appeared at stage while myoid cells and thymic APUD cells located in thymic medulla at stage 15 and their numbers slightly increased at stage
[ترجمه ترگمان]macrophage در سن ۱۵ سالگی ظاهر شدند در حالی که سلول های myoid و thymic apud در مغز thymic در سن ۱۵ سالگی ظاهر شدند و تعداد آن ها کمی در مرحله افزایش یافت
[ترجمه گوگل]در مرحله مکروفاژ ظاهر شد، در حالی که سلول های میوئید و سلول های APUD thymic واقع در تیمیک مدولا در مرحله 15 و تعداد آنها در مرحله ای کوچک افزایش یافت

7. Phagocytosis of mononuclear macrophage was determined by cleaning carbon particle method.
[ترجمه ترگمان]phagocytosis of با تمیز کردن روش ذره کربن مشخص شد
[ترجمه گوگل]فاگوسیتوز ماکروفاژهای تک هسته ای با استفاده از روش ذرات کربنی اندازه گیری شد

8. Although NO, a macrophage product that inhibits respiration, and hypoxia are likely triggers in vivo, additional cues could activate the dormancy regulon during infection.
[ترجمه ترگمان]اگرچه نه، یک محصول macrophage که مانع تنفس می شود و hypoxia احتمالا در شرایط ازمایشگاهی تحریک می شوند، نشانه های اضافی می توانند نهفتگی را در طول عفونت فعال کنند
[ترجمه گوگل]اگر چه NO، یک محصول ماکروفاژ است که مهار تنفس و هیپوکسی را به احتمال زیاد باعث in vivo می شود، نشانه های اضافی می تواند رگولون خوابیدن را در طول عفونت فعال کند

9. To investigate the potential role of macrophage migration inhibitory factor (MIF) in promoting angiogenic gene expression in human umbilical vascular endothelial cells (HVECs).
[ترجمه ترگمان]برای بررسی نقش بالقوه عامل بازدارنده مهاجرت macrophage (MIF)در ترویج بیان ژن angiogenic در سلول های اندوتلیال عروق انسان (HVECs)
[ترجمه گوگل]برای بررسی نقش بالقوه عامل مهارکننده مهاجرت ماکروفاژها (MIF) در ترویج بیان ژن آنژیوژنیک در سلولهای اندوتلیال عروق مغزی انسان (HVECs)

10. Recent studies suggest that GM-CSF correlate with alveolar macrophage function, lung host defense reaction and pulmonary surfactant homeostasis.
[ترجمه ترگمان]مطالعات اخیر نشان می دهند که GM - CSF با عملکرد alveolar alveolar، واکنش دفاعی میزبان، و homeostasis surfactant ریوی ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]مطالعات اخیر نشان می دهد که GM-CSF با عملکرد ماکروفاژ آلوئولار، واکنش دفاعی میزبان ریه و هوموستازیاس ریوی واکنش ارتباط دارد

11. Macrophage migration inhibitory factor(MIF)is an important pro-inflammatory cytokine, which plays an important role in the genesis of immune diseases.
[ترجمه ترگمان]عامل بازدارنده مهاجرت macrophage (MIF)، یکی از عوامل مهم pro است که در پیدایش بیماری های دستگاه ایمنی نقش مهمی ایفا می کند
[ترجمه گوگل]عامل مهارکننده مهاجرت ماکروفاژ (MIF) یک سیتوکین پروتئین التهابی مهمی است که نقش مهمی در پیدایش بیماری های ایمنی دارد

12. LPS - induced signal transduction in macrophage, and then inhibit the cytokine release of the activated cells.
[ترجمه ترگمان]انتقال سیگنال منتقل شده توسط LPS در macrophage، و سپس مهار ترشح سایتوکاین ناشی از سلول های فعال شده را متوقف می کند
[ترجمه گوگل]LPS - تحریک سیگنال القا شده در ماکروفاژها، و سپس آزاد سازی سیتوکین سلولهای فعال شده را مهار می کند

13. The alveolar macrophage is derived largely from the bone marrow.
[ترجمه ترگمان]The alveolar عمدتا از مغز استخوان مشتق شده است
[ترجمه گوگل]ماکروفاژ آلوئولار عمدتا از مغز استخوان است

14. Objective:To investigate the renal expression of macrophage migration inhibitory factor(MIF)in lupus nephritis and its correlation with renal injuries.
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی تجلی کلیه عوامل بازدارنده مهاجرت macrophage (MIF)در lupus nephritis و ارتباط آن با آسیب های کلیه
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی بیان کلیه عامل مهارکننده مهاجرت ماکروفاژ (MIF) در نفریت لوپوس و ارتباط آن با آسیب های کلیوی

پیشنهاد کاربران

ویژه خوار

macrophage ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: درشت‏خوار
تعریف: گویچۀ سفید تک‏هسته‏ای بیگانه‏خوار درشتی که در بافت ها به سر می‏برد و از اجسام درشت تغذیه می‏کند |||* مصوب فرهنگستان اول


کلمات دیگر: