کلمه جو
صفحه اصلی

ear


معنی : دسته، شنوایی، غول، خوشه، گوش، سنبله، خوشهدار یا گوشدار شدن
معانی دیگر : (کالبدشناسی) گوش (پره ی گوش و بخش های درونی آن)، حس سامعه، (به ویژه در مورد موسیقی - داشتن گوش حساس که تفاوت های آهنگ و زیر و بمی را خوب درک می کند) حساسیت سامعه، گوشمندی، هر چیز گوش مانند، گوش سان، گوشدیس، (گیاه شناسی)، خوشه کردن، سنبله کردن، هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه، خوشه دار یا گوشدار کردن

انگلیسی به فارسی

گوش، شنوایی، هر ابزاری شبیه گوش یا مثل دسته کوزه، خوشه، دسته، خوشه‌دار یا گوش‌دار کردن


گوش، خوشه، سنبله، شنوایی، دسته، غول، خوشهدار یا گوشدار شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: earlike (adj.)
عبارات: have one's ear to the ground, in one ear and out the other
(1) تعریف: the organ of hearing in man and vertebrate animals.

(2) تعریف: an ability to distinguish sounds clearly and accurately.

- an ear for spoken French
[ترجمه ترگمان] یک گوش برای زبان فرانسه
[ترجمه گوگل] گوش برای فرانسوی صحبت شده

(3) تعریف: sense of hearing.

- To my ears, it's just noise.
[ترجمه ترگمان] به گوش من، این فقط سر و صدا است
[ترجمه گوگل] به گوش من، این فقط سر و صدا است

(4) تعریف: friendly or positive attention.

- I have the ear of the mayor.
[ترجمه ترگمان] من گوش شهردار رو دارم
[ترجمه گوگل] من گوشه ای از شهردارم
اسم ( noun )
• : تعریف: the seed-bearing part of a plant such as corn.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: earing, eared
• : تعریف: to form ears.

• part of the body used for hearing; ability to differentiate between musical tones; sense of hearing; ear of corn, corncob

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] حلقه - گوشواره
[کامپیوتر] گوش 1- سرکشی کوچک در سمت راست حرف جی . 2. کادر اطلاعاتی کوچکی در دو طرف یک خط عنوان یا تیتر . در روزنامه ها . این علامت عموماً برای پیش بینی وضع هوا به کار می رود .

مترادف و متضاد

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

شنوایی (اسم)
hearing, audition, ear

غول (اسم)
hole, ear, cave, cavern, corral, bogy, giant, ogre, colossus, ghoul, gargantua, bugaboo, hobgoblin

خوشه (اسم)
truss, ear, cluster, raceme, inflorescence

گوش (اسم)
ear

سنبله (اسم)
ear

خوشهدار یا گوش دار شدن (فعل)
ear

attention


Synonyms: appreciation, consideration, discrimination, hearing, heed, mark, mind, note, notice, observance, observation, perception, regard, remark, sensitivity, taste


جملات نمونه

A donkey has large ears.

الاغ گوش‌های بزرگ دارد.


1. ear drops
داروی گوش،قطره ی گوش

2. sharp ear
گوش تیز

3. the ear of a jug
دسته ی کوزه

4. an ear for something
شم کار(ی را داشتن)،استعداد چیزی (را داشتن)

5. a sensitive ear
گوش حساس

6. his left ear is deaf
گوش چپ او کر است.

7. the human ear consists of the external ear (or pinna), the middle ear (or tympanum), and the inner ear (or labyrinth)
گوش انسان شامل گوش برونی (یا پره ی گوش) و گوش میانی (یا صماخ) و گوش درونی (یا پیچال) است.

8. bend someone's ear
با توجه یا اشتیاق گوش کردن

9. have the ear of
مورد اعتماد و حرف شنوی (کسی) بودن،تماس نزدیک و اختصاصی داشتن

10. in one ear and out the other
گوش دادن ولی عمل نکردن،از یک گوش شنیدن و از گوش دیگر در کردن

11. incline one's ear
گوش فرا دادن،(با دقت یا توافق) گوش دادن

12. lend an ear (to)
گوش دادن

13. play by ear
بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن،فی البداهه نغمه سرایی کردن

14. pound one's ear
(امریکا - خودمانی) خوابیدن

15. smile from ear to ear
لبخند بزرگی بر لب داشتن،گوش تا گوش لبخند بودن

16. he had the ear of stalin
استالین به حرف او گوش می داد.

17. he has an ear for languages
استعداد یادگیری زبان او خوب است.

18. he has an ear for music
او موسیقی را خوب درک می کند.

19. he nipped my ear between his fingers and pulled
گوشم را میان دو انگشتش گرفت و کشید.

20. flea in one's ear
خرده گیری دردآور،انتقاد شدید،کنایه ی زننده

21. give (or bend) ear
توجه (موافقت آمیز) کردن،گوش فرا دادن

22. make a pig's ear out of something
بد انجام دادن،کارها را خراب کردن،خیطی بالا آوردن

23. play it by ear
(بدون برنامه ریزی قبلی) کاری را کردن،درجا تصمیم گرفتن

24. play it by ear
(بدون نقشه ی قبلی) با در نظر گرفتن شرایط وقت عمل کردن

25. set on its ear
جنجال بر پا کردن،شلوغ پلوغ کردن،به هم ریختن

26. turn a deaf ear (to something)
گوش شنوا نداشتن (نسبت به چیزی)،اعتنا نکردن،گوش فرا ندادن

27. turn a deaf ear (to)
گوش نکردن،توجه (به پند و غیره) نکردن

28. with half an ear
با توجه کم گوش کردن

29. a box on the ear
سیلی بر بنا گوش

30. he has a delicate ear for music
گوش او نسبت به موسیقی حساس است.

31. he turned a deaf ear to his parents' advice
او به پند والدین خود گوش نداد.

32. she has an exquisite ear for music
او موسیقی را خوب درک می کند.

33. she pierced my daughter's ear lobe with a needle
با سوزن نرمه ی گوش دخترم را سوراخ کرد.

34. some sounds rasp the ear
برخی صداها گوشخراش هستند.

35. the teacher tweaked my ear and said, "you're late again!"
معلم گوش مرا پیچاند و گفت ((باز دیر آمدی !))

36. (be) out on one's ear
ناگهان اخراج شدن،بلامقدمه مرخص شدن

37. have (or keep) an ear to the ground
به افکار عمومی و روندهای اجتماعی توجه کامل داشتن،مترصد بودن

38. he cuffed me over the ear
او زد توی گوشم.

39. i flipped him on the ear with my gloves
با دستکش یواش زدم به گوشش

40. the external parts of the ear
بخش های برونی گوش

41. the vestibule of the inner ear
دهلیز گوش داخلی

42. they slit his throat from ear to ear
سرش را گوش تا گوش بریدند.

43. to hear better, i plastered my ear to the door
گوشم را به در چسباندم که بهتر بشنوم.

44. agha amoo was deaf in the left ear
گوش چپ آقا عمو کر بود.

45. this kind of music is an offense to the ear
این گونه موسیقی گوش را آزار می دهد.

46. he drew her to one side and whispered in her ear
او را به گوشه ای کشید و در گوشش نجوا کرد.

47. i was ironing (clothes) and listening to the radio with half an ear
داشتم در حین اتو کردن به رادیو هم کمی توجه می کردم.

The dog's ears were cut off.

گوش‌های سگ را بریده بودند.


The human ear consists of the external ear (or pinna), the middle ear (or tympanum), and the inner ear (or labyrinth).

گوش انسان شامل گوش برونی (یا پره‌ی گوش) و گوش میانی (یا صماخ) و گوش درونی (یا پیچال) است.


the ear of a jug

دسته‌ی کوزه


He has an ear for languages.

استعداد یادگیری زبان او خوب است.


He had the ear of Stalin.

استالین به حرف او گوش می‌داد.


I was ironing (clothes) and listening to the radio with half an ear.

داشتم در حین اتو کردن به رادیو هم کمی توجه می‌کردم.


golden ears of wheat

خوشه‌های زرین گندم


اصطلاحات

an ear for something

شم کار(ی را داشتن)، استعداد چیزی (را داشتن)


be all ears

خوب گوش دادن، کاملاً توجه کردن


bend someone's ear

با توجه یا اشتیاق گوش کردن


(be) out on one's ear

ناگهان اخراج شدن، بی‌مقدمه مرخص شدن


(be) up to one's ears in something

کاملاً درگیر چیزی بودن


fall on deaf ears

مورد توجه قرار نگرفتن، اثر نداشتن


give (or bend) ear

توجه (موافقت‌آمیز) کردن، گوش فرا دادن


have (or keep) an ear to the ground

به افکار عمومی و روندهای اجتماعی توجه کامل داشتن، مترصد بودن


have the ear of

مورد اعتماد و حرف شنوی (کسی) بودن، تماس نزدیک و اختصاصی داشتن


in one ear and out the other

گوش دادن ولی عمل نکردن، از یک گوش شنیدن و از گوش دیگر در کردن


play by ear

بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فی‌البداهه نغمه‌سرایی کردن


play it by ear

(بدون برنامه ریزی قبلی) کاری را کردن، درجا تصمیم گرفتن


smile from ear to ear

لبخند بزرگی بر لب داشتن، گوش تا گوش لبخند بودن


set on its ear

جنجال بر پا کردن، شلوغ پلوغ کردن، به هم ریختن


somebody's ears are burning

(عامیانه - انگلیس) به اینکه پشت سر کسی حرف می‌زنند مشکوک شدن، گوش تیز کردن


something comes to (or reaches) somebody's ears

(خبر و شایعه و غیره) به گوش کسی رسیدن


turn a deaf ear (to)

گوش نکردن، توجه (به پند و غیره) نکردن


with half an ear

با توجه کم گوش کردن


پیشنهاد کاربران

Ear of corn:
خوشه ذرت یا بلال

بیمه نامه تمام خطر نصب ( Erection All Risks )
بیمه نامه ای است که خسارت های فیزیکی غیر قابل پیش بینی و ناشی از حادثه را در زمان اجرای عملیات نصب یا مونتاژ ماشین آلات پوشش می دهد.

استعداد، نظر را جلب کردن، توجه جلب کردن

گوش=ear
گوش ها=ears

واژه ear به معنای گوش
واژه ear به معنای گوش به عضوی از بدن انسان و حیوانات گفته می شود که با آن صداها را می شوند. گوش در دو طرف سر واقع شده است و در برخی حیوانات به صورت گوش درونی و گوش بیرونی بروز پیدا می کند.

منبع: سایت بیاموز

EAR ( تغذیه )
واژه مصوب: نیاب
تعریف: ← نیاز میانگین برآوردی


کلمات دیگر: