کلمه جو
صفحه اصلی

habitable


معنی : قابل سکنی
معانی دیگر : قابل سکونت، مانستنی، باشندپذیر، زیست پذیر

انگلیسی به فارسی

قابل سکنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: habitably (adv.), habitability (n.)
• : تعریف: capable of being lived in.
متضاد: unhabitable, uninhabitable

- Some areas of the desert have been reclaimed and are now habitable by humans.
[ترجمه ترگمان] بعضی از مناطق بیابانی مرمت شده اند و در حال حاضر توسط انسان ها قابل سکونت هستند
[ترجمه گوگل] بعضی از مناطق بیابانی احیا شده اند و در حال حاضر توسط انسان ها قابل سکونت هستند
- The building looked so unsafe that she wondered how it could even be habitable.
[ترجمه ترگمان] ساختمان چنان خطرناک به نظر می رسید که از خود می پرسید چگونه می تواند قابل سکونت باشد
[ترجمه گوگل] ساختمان به نظر خیلی ناامن بود، که او تعجب می کرد که چطور می تواند حتی قابل سکونت باشد

• fit to live in, suitable for human habitation
if a place is habitable, it is suitable for people to live in.

مترادف و متضاد

قابل سکنی (صفت)
residential, habitable, inhabitable

inhabitable


Synonyms: livable


جملات نمونه

1. They've done their best to make the house habitable.
[ترجمه ترگمان]آن ها بیش ترین سعی خود را کرده بودند تا خانه را قابل سکونت کنند
[ترجمه گوگل]آنها بهترین کار خود را برای ساخت خانه انجام می دهند

2. Making the house habitable was a major undertaking.
[ترجمه ترگمان]ساختن خانه ای که قابل سکونت بود، یک تعهد بزرگ بود
[ترجمه گوگل]ساخت خانه قابل سکونت یک اقدام بزرگ بود

3. The houses were not considered habitable.
[ترجمه ترگمان]خانه ها قابل سکونت در نظر گرفته نمی شد
[ترجمه گوگل]خانه ها قابل سکونت نیستند

4. This house is no longer habitable.
[ترجمه ترگمان]این خونه دیگه قابل سکونت نیست
[ترجمه گوگل]این خانه دیگر قابل سکونت نیست

5. The house should be habitable by the new year.
[ترجمه ترگمان]خانه باید تا سال نو قابل سکونت باشد
[ترجمه گوگل]خانه باید در سال جدید قابل سکونت باشد

6. His proclamation that the moon might be habitable was bound to attract criticism from Aristotelian diehards such as Alexander Ross.
[ترجمه ترگمان]اعلامیه او مبنی بر این بود که ماه ممکن است قابل سکونت باشد و انتقادات from از قبیل \"الکساندر راس\" (ارسطویی)را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]اعلامیه او مبنی بر اینکه ماه ممکن است قابل سکونت باشد، مجبور شد نقدهای خود را از جانبازان ارسطویی مانند الکساندر روس جذب کند

7. Inside was a habitable volume of just under six cubic metres.
[ترجمه ترگمان]داخل آن فقط زیر شش متر مکعب قابل سکونت بود
[ترجمه گوگل]در داخل یک حجم قابل ملاحظه زیر شش متر مکعب بود

8. Two rooms are habitable, with a battered fridge, bedding, sofa, and gas-stove.
[ترجمه ترگمان]دو اتاق قابل سکونت، با یک یخچال کهنه، رختخواب، کاناپه و گاز قابل سکونت است
[ترجمه گوگل]دو اتاق قابل سکونت هستند، با یخچال خرد شده، ملافه، مبل، و اجاق گاز

9. As soon as the new building's habitable.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه ساختمان جدید قابل سکونت شد
[ترجمه گوگل]به محض اینکه ساختمان جدید قابل سکونت است

10. The room was barely habitable.
[ترجمه ترگمان]اتاق به سختی قابل سکونت بود
[ترجمه گوگل]اتاق به سختی قابل سکونت بود

11. This process of constructing habitable environments on Mars can be begun at once.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند ایجاد محیط های قابل سکونت بر روی مریخ بلافاصله می تواند آغاز شود
[ترجمه گوگل]این فرآیند ساخت محیط های قابل سکونت بر روی مریخ را می توان در یک زمان آغاز کرد

12. About £3000 buys a habitable house.
[ترجمه ترگمان]حدود ۳۰۰۰ پوند، یک خانه قابل سکونت خریداری می کند
[ترجمه گوگل]حدود 3000 پوند خانه خانه قابل سکونت را خریداری می کند

13. A lot of improvements would have to be made before the building was habitable.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که ساختمان قابل سکونت باشد، بهبودهای زیادی باید صورت می گرفت
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه ساختمان قابل سکونت باشد، باید پیشرفتهای زیادی انجام شود

14. Some areas of the country are just too cold to be habitable.
[ترجمه ترگمان]برخی مناطق کشور آنقدر سرد هستند که قابل سکونت نیستند
[ترجمه گوگل]بعضی از مناطق کشور بسیار سرما خورده اند تا قابل سکونت باشند

15. It would cost a fortune to make the place habitable.
[ترجمه ترگمان]برای این که محل سکونت آن ها قابل سکونت باشد، ثروت هنگفتی به دست خواهد آورد
[ترجمه گوگل]این هزینه را به ثروت تبدیل می کند تا محل زندگی قابل سکونت باشد

پیشنهاد کاربران

زیستی ، زیستنی ، ز یست دار ، دارای زیست ، زندگی پذیر ، زندگی دار ، دارای زندگی


کلمات دیگر: