کلمه جو
صفحه اصلی

radar


معنی : رادار
معانی دیگر : (مخفف: radio detecting and ranging) رادار

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a means of discovering the position, range, and velocity of distant objects by timing the return of high frequency radio waves bounced off their surfaces and analyzing the direction of this return.

(2) تعریف: the equipment used in such detection and analysis.

• system for locating objects by sending radio waves and recording their echoes
radar is a way of using radio signals to discover the position or speed of objects such as aircraft or ships when they cannot be seen.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] ردیاب، رادار
[زمین شناسی] رادار، مسافت یاب و ردیاب رادیویی، آشار کننده رادیویی و فاصله یاب
[آب و خاک] رادار
[برق و الکترونیک] رادار سیستمی بر اساس انرژِ RF ارسال شده و بازتابیده برای آشکار سازی و پیدا کردن موقعیت اجسام که فاصله یا ارتفاع را اندازه می گیرد، در ناوبری، مان یابی و بمباران به کار می رود . در آشکار سازی و فاصله یابی، فاصله زمانی بین ارسال انرژی و دریافت انرژی بازتابیده، فاصله جسم را در مسیر باریکه ی ارسال تعیین می کند . در رادارهای اولیه انرژی ارسال شده راهنمای پاسخ دهنده ای را که سیگنالهای کاملاً جدیدی را به دستگاه رادار باز می فرستاد تحریک می کرد.

مترادف و متضاد

رادار (اسم)
radar

radio detecting and ranging


Synonyms: direction finding, scanning system, sonar, tracking system


جملات نمونه

1. radar stations are monitoring all our heavy bombers
ایستگاه های رادار همه ی بمب افکن های سنگین ما را کنترل می کنند.

2. this radar can pinpoint the position of an aircraft
این رادار می تواند جای هواپیما را دقیقا معلوم کند.

3. they were pioneers in the development of radar
آنان در ایجاد رادار پیشتاز بودند.

4. it was a perfect hit and destroyed the enemy's radar
هدفگیری کاملا دقیقی بود و رادارهای دشمن را نابود کرد.

5. This radar is operated by an electronic pulse.
[ترجمه ترگمان]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی اداره می شود
[ترجمه گوگل]این رادار توسط یک پالس الکترونیکی اداره می شود

6. The coastline can now be monitored by radar.
[ترجمه ترگمان]این خط ساحلی اکنون می تواند توسط رادار نظارت شود
[ترجمه گوگل]خط ساحلی هم اکنون توسط رادار کنترل می شود

7. The aircraft is designed to be invisible to radar.
[ترجمه ترگمان]این هواپیما برای نامریی شدن طراحی شده است
[ترجمه گوگل]این هواپیما طراحی شده است تا رادار نامرئی باشد

8. The ship, with the help of radar, sailed in thick fog.
[ترجمه ترگمان]کشتی با کمک رادار در مه غلیظ حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]کشتی با کمک رادار، در مه و غبار فرو رفت

9. The radar beam can track a number of targets almost simultaneously.
[ترجمه ترگمان]تیر رادار می تواند تعدادی از اهداف را تقریبا به طور همزمان ردیابی کند
[ترجمه گوگل]پرتو رادار می تواند تعدادی از اهداف تقریبا همزمان را دنبال کند

10. Its radar equipment was powered by a nuclear reactor.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات رادار آن توسط یک رآکتور هسته ای تامین می شد
[ترجمه گوگل]تجهیزات رادار آن توسط یک راکتور هسته ای ساخته شده است

11. Astronomers track large meteors using radar.
[ترجمه ترگمان]ستاره شناسان و ستاره های بزرگ از رادار استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]ستاره شناسان شهاب سنگ های بزرگ با استفاده از رادار

12. They acquired the target by radar.
[ترجمه ترگمان]آن ها هدف را با رادار به دست آوردند
[ترجمه گوگل]آنها توسط رادار به هدف رسیدند

13. The plane suddenly just disappeared from the radar screen.
[ترجمه ترگمان]هواپیما ناگهان از صفحه رادار ناپدید شد
[ترجمه گوگل]هواپیما به طور ناگهانی از صفحه رادار ناپدید شد

14. The military use radar satellites to track targets through clouds and at night.
[ترجمه ترگمان]ارتش از ماهواره های رادار برای ردیابی اهداف از طریق ابرها و در شب استفاده می کند
[ترجمه گوگل]ماهواره های رادار استفاده از نظامی برای ردیابی اهداف از طریق ابرها و در شب

15. He is a radar.
[ترجمه ترگمان] اون یه رادار - ه
[ترجمه گوگل]او یک رادار است

پیشنهاد کاربران

سرنام واژهای :radio →detection← and ranging

to stay under the radar : توجه کسی را به خود جلب نکردن، انجام کاری مخفیانه و بدون جلب توجه

رادار

برجسته کردن
برجسته نشان دادن
نشان دادن
نمایش دادن
معرفی کردن
هایلایت کردن
به چشم آمدن
توجه کسی را جلب کردن

《 پارسی را پاس بِداریم》
radar
این واژه سَرنام اَست ولی جوری بَرساخته شُده که می شَوَد آن را به گونه یِ دیگَری هَم خاند و پِیمید ( فَهمید ) :
radar : radio detection and ranging
radar : ra - d - a - r
به رَوِشِ دیگَر : rad - ar : radar
پیش نَهاد ات :
پَرتار : پَرت - آر < بِسَنجید با : پَرتو : پَرت - او
رَدیاب ، رَدجو ، رَدیوز ، رَدگَر ، رَدنَما ، رَدنِشان

radar ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: رادار
تعریف: سامانه‏ای که در آن از باریکه‏های امواج الکترومغناطیسی با بسامدهای رادیویی بازتابیده از سطح اشیا برای آشکارسازی آنها استفاده شود


کلمات دیگر: