کلمه جو
صفحه اصلی

facial


معنی : مربوط به صورت
معانی دیگر : وابسته به صورت، سیمایی، رخساری، چهری، چهره ای، رخی، مربوط به صورت مثل عصب صورت

انگلیسی به فارسی

مربوط به صورت (مثل عصب صورت)


چهره، مربوط به صورت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to the face.

- facial hair
[ترجمه ترگمان] موهای صورت
[ترجمه گوگل] موی صورت
اسم ( noun )
مشتقات: facially (adv.)
• : تعریف: a treatment of the face, consisting of a massage and the application of cosmetic creams.

• cosmetic treatment for the face
of or pertaining to the face; intended for the face (i.e. cream, lotion, etc.)
facial is used to describe things that relate to your face.

دیکشنری تخصصی

[دندانپزشکی] منسوب به صورت، به سطح خارجی یا سمت صورت ( از پنج سطح دندان) دندانهای قدامی و خلفی گفته می شود. به سطح labial دندانهای قدامی و buccal دندانهای خلفی گفته می شود.
[زمین شناسی] رخساره ای الف) تعلق داشتن به رخسار، این اصطلاح توسط برخی از زمین شناسیان اروپایی غیرانگلیسی یا غیرانگلیسی زبان استفاده می شود. ب) تعلق داشتن به سطح خارجی.
[ریاضیات] وجهی

مترادف و متضاد

مربوط به صورت (صفت)
facial

جملات نمونه

1. facial cream
کرم صورت

2. a facial twitch
تکان غیر ارادی صورت

3. fine facial features
اسباب صورت (چهره ی) ظریف

4. heavy facial features
اسباب صورت درشت و زمخت

5. her facial features were fine
اسباب صورت او (اجزای صورت او) ظریف بود.

6. this facial creme firms the skin
این کرم پوست صورت را سفت می کند.

7. creams that rejuvenate facial skin
کرم هایی که پوست صورت را جوان می کند

8. a distortion of the facial muscles
واپیچش عضلات صورت

9. the twins had exactly the same facial features
اسباب صورت دوقلوها کاملا یک جور بود.

10. Cross didn't answer; his facial expression didn't change.
[ترجمه ترگمان]پاسخ نداد؛ چهره چهره اش تغییر نکرد
[ترجمه گوگل]صلیب جواب نداد؛ بیان صورتش تغییر نکرد

11. He had surgery to correct a facial disfigurement.
[ترجمه ترگمان]او جراحی داشت که چهره disfigurement را اصلاح کند
[ترجمه گوگل]او جراحی کرده بود تا تصحیح خطای صورت را تصحیح کند

12. There are exercises that tauten facial muscles.
[ترجمه ترگمان]ورزشی وجود دارد که ماهیچه های صورت را منقبض می کند
[ترجمه گوگل]ورزش هایی وجود دارد که عضلات صورت را تضعیف می کنند

13. Use the facial scrub when your skin needs an extra pick-me-up.
[ترجمه ترگمان]وقتی پوست شما به یک برش اضافی نیاز دارد، از scrub صورت استفاده کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که پوست شما نیاز به یک انتخاب اضافی دارد، از اسکراب صورت استفاده کنید

14. In the photograph he seemed devoid of facial expression .
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از چهره چهره او عاری از حالت چهره است
[ترجمه گوگل]در عکس او به نظر می رسد بدون بیان صورت

15. Daily facial exercises help her to retain the skin's elasticity.
[ترجمه ترگمان]ورزش های ذهنی روزانه به او کمک می کنند تا کشش پوست را حفظ کند
[ترجمه گوگل]تمرینات صورت روزانه به او کمک می کند که کشش پوست را حفظ کند

16. Victor's facial expression didn't change.
[ترجمه ترگمان]چهره ویکتور تغییر نکرد
[ترجمه گوگل]بیان صورت ویکتور تغییر نکرد

17. Send a recent facial photograph of yourself with your application.
[ترجمه ترگمان]عکس اخیر صورت خود را با برنامه خود بفرستید
[ترجمه گوگل]ارسال یک عکس صورت خود را از خودتان با استفاده از برنامه خود

18. We can use our eyes and facial expressions to communicate virtually every subtle nuance of emotion there is.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم از چشمان و حالات چهره خود استفاده کنیم تا در تمام نکات ظریف و ظریف احساسات که وجود دارد، ارتباط برقرار کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم از چشمان ما و چهره های چهره استفاده کنیم تا تقریبا هر ظرافت عاطفی ظریف را در ارتباط برقرار کنیم

The twins had exactly the same facial features.

ترکیب صورت دوقلوها کاملاً یک‌جور بود.


پیشنهاد کاربران

قیافه
From his facial
از روی قیافش
I realized from his facial that he is happy

صورتی ( مربوط به صورت )

صورت، سیما، چهره

مربوط به چهره. . . . . . . مثلا میگوییم:
facial expression یعنی حرکات و حالات صورت که مربوط به خود صورت هستند مثل باز کردن دهان که به معنی تعجبه یا بالا انداختن ابرو یا فشردن ابرو ها در هم که عصبانی شدن رو نشان میده. . .

حالات چهره

مربوط به صورت ( مثل عصب صورت )
relating to the face

relating to your face. . . . . مثل ماسکهای مراقبتی برای پوست

- چهره به چهره
- رو در رو

درمان زیبایی برای صورت

. movement of the arms, hands, head or body to help express meaning: I saw the body make a rude gesture at the policman
حرکات دست و صورت و سر برای رساندن منظور

از نظر ظاهری

صوری

■ Adjective
🔴 of or relating to a person's face
◀️facial expressions
◀️facial features
◀️facial hair

■ Noun
[count] :
🔴 a beauty treatment to make a person's face look and feel better
◀️ a deep - cleaning facial

زیبایی درمانی صورت

facial ( پزشکی - دندان پزشکی )
واژه مصوب: رُخی
تعریف: مربوط به صورت یا به سمت صورت


کلمات دیگر: