کلمه جو
صفحه اصلی

tacit


معنی : ضمنی، خاموش، بارامی و سکوت
معانی دیگر : مستتر، تلویحی، با زبان بی زبانی، به طور سربسته، ضمنا، مفهوم، مقدر

انگلیسی به فارسی

ضمنی، ضمنا، مفهوم، مقدر، خاموش، بارامی وسکوت


ضمنی، خاموش، بارامی و سکوت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tacitly (adv.), tacitness (n.)
• : تعریف: suggested, implied, or understood, without being expressed in words.
مترادف: implicit, implied, mute, unspoken, wordless
متضاد: explicit, stated
مشابه: assumed, nonverbal, silent, understood, unsaid

- He gave his tacit agreement to the plan.
[ترجمه ترگمان] او موافقت ضمنی خود را با این طرح اعلام کرد
[ترجمه گوگل] او موافقت ضمنی خود را به این طرح داد

• communicated wordlessly, implied without being expressed in words
tacit means understood or implied without actually being said; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ضمنی

مترادف و متضاد

ضمنی (صفت)
incidental, implicit, oblique, circumstantial, implied, tacit

خاموش (صفت)
off, quiet, silent, still, extinct, whist, tacit, tight-lipped, tight-mouthed, extinguished, wordless, taciturn, uncommunicative, quiescent, soundless, relaxed

به آرامی و سکوت (صفت)
tacit

taken for granted; not said aloud


Synonyms: alluded to, allusive, assumed, hinted at, implicit, implied, inarticulate, indirect, inferred, intimated, silent, suggested, undeclared, understood, unexpressed, unsaid, unspoken, unstated, unvoiced, wordless


Antonyms: explicit, express


جملات نمونه

1. tacit approval
توافق ضمنی

2. Our greatest tacit understanding is I do not care, you ignored me.
[ترجمه حبیب بهبهانی] دقیق ترین دریافت، از مفهوم " من اهمیت نمی دهم "، جمله "من تورو نادیده گرفتم" است.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین فهم ضمنی ما این است که برایم مهم نیست، تو مرا نادیده گرفتی
[ترجمه گوگل]بزرگترین درک ضعف ما این است که من اهمیتی نمی دهم، شما من را نادیده گرفتی

3. By tacit agreement, Clark's friends all avoided any mention of his mentally ill wife.
[ترجمه حبیب بهبهانی] طبق توافق ضمنی به عمل آمده ، دوستان کلارک هیچ اشاره ای به مبحث همسر روان پریش وی نکردند.
[ترجمه ترگمان]به طور ضمنی دوستان کلارک از هرگونه اشاره ای به همسر بیمار خود پرهیز می کردند
[ترجمه گوگل]به موجب توافق به طور ضمنی، دوستان کلارک هرگز از ذکر همسر بیمار روانی خود اجتناب کردند

4. Your silence implies tacit consent to these proposals.
[ترجمه حبیب بهبهانی] سکوت شما ، رضایت ضمنی تان با پیشنهادات مطروحه رابه ذهن متبادر می سازد.
[ترجمه ترگمان]سکوت شما بر رضایت ضمنی این پیشنهادها دلالت دارد
[ترجمه گوگل]سکوت شما مستلزم رضایت مبهمی به این پیشنهادات است

5. The question was a tacit admission that a mistake had indeed been made.
[ترجمه ترگمان]این سوال ناگفته ناگفته بود که در حقیقت مرتکب اشتباه شده است
[ترجمه گوگل]این سوال پذیرفته شد که اشتباه در واقع ساخته شده است

6. Each other just have the tacit understanding, but you let go chose abandoned.
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها فقط یک درک ضمنی دارند، اما رها کردن رها شده را رها کرده اید
[ترجمه گوگل]هر کس فقط درک ضمنی دارد، اما شما اجازه دهید انتخاب رها شود

7. The deal had the tacit approval of the President.
[ترجمه ترگمان]این معامله موافقت ضمنی رئیس جمهور را داشت
[ترجمه گوگل]معامله تایید ضمنی رئیس جمهور بود

8. The people, by a tacit and irrevocable act of delegation, had handed over their powers to the monarch.
[ترجمه ترگمان]ملت، به وسیله عمل ضمنی و غیرقابل فسخ تفویض اختیارات، اختیارات خود را به پادشاه واگذار کرده بود
[ترجمه گوگل]مردم، با یک عمل غیرمستقیم و غیرقابل مجاز، قدرت خود را به پادشاه تحویل دادند

9. His answer depends on a distinction between tacit and explicit consent.
[ترجمه ترگمان]پاسخ او به تمایز بین رضایت ضمنی و صریح بستگی دارد
[ترجمه گوگل]پاسخ او بستگی به تمایز بین رضایت صریح و صریح دارد

10. Even more important was Edward's tacit approval of the use his brother made of his northern power.
[ترجمه ترگمان]حتی مهم تر از آن، تایید ضمنی ادوارد از استفاده برادرش از قدرت شمالی او بود
[ترجمه گوگل]حتی مهمتر از تصویب ادوارد از استفاده از برادرش از قدرت شمالی او بود

11. In tacit agreement, they separated before reaching the farm.
[ترجمه ترگمان]قبل از رسیدن به مزرعه از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]در توافق ضمنی، آنها قبل از رسیدن به مزرعه جدا شدند

12. Media companies may operate tacit or explicit collusion just as easily as politicians.
[ترجمه ترگمان]شرکت های رسانه ای ممکن است به سادگی و به همان راحتی سیاستمداران از تبانی آشکار و صریح عمل کنند
[ترجمه گوگل]شرکت های رسانه ای ممکن است به همان اندازه به سادگی به عنوان سیاستمداران همکاری ضمنی یا صریح را انجام دهند

13. In both cases tacit knowledge and experience is accepted as valid and enhanced and developed.
[ترجمه ترگمان]در هر دو مورد دانش و تجربه ضمنی به عنوان معتبر و پیشرفته پذیرفته می شوند
[ترجمه گوگل]در هر دو مورد، دانش و تجارب بیطرفانه معتبر و پیشرفته و توسعه پذیرفته شده است

14. Your silence may be taken to mean tacit agreement.
[ترجمه ترگمان]سکوت شما ممکن است به منظور تایید ضمنی پذیرفته شود
[ترجمه گوگل]سکوت شما ممکن است به معنای توافق ضمنی باشد

15. Custom, practice and a tacit agreement not to rock the boat did the rest.
[ترجمه ترگمان]عرف، عمل و یک توافق ضمنی مبنی بر عدم استفاده از تخته قایق، بقیه را انجام داد
[ترجمه گوگل]سفارشی، تمرین و توافق ضمنی برای ایجاد قایق، بقیه را انجام داد

tacit approval

توافق ضمنی


پیشنهاد کاربران

imply

بی سر و صدا.


کلمات دیگر: