کلمه جو
صفحه اصلی

fad


معنی : هوس، علاقه دمدمی، مد زودگذر
معانی دیگر : (رسم یا مد یا سبک یا رفتار و غیره که برای مدت کوتاهی متداول می شود) رسم زودگذر، مد روز، ناپا، باب

انگلیسی به فارسی

مد زودگذر، هوس


محو شدن، مد زودگذر، هوس، علاقه دمدمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: faddish (adj.), faddy (adj.), faddishness (n.), faddist (n.)
• : تعریف: a fashion or behavior taken up briefly but enthusiastically; craze.
مترادف: craze, mode, rage, trend
مشابه: dernier cri, fashion, last word, style, vogue

• fashion, trend, passing style; craze
a fad is something which is very popular for a short time.

مترادف و متضاد

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

علاقه دمدمی (اسم)
freak, caprice, fad, whim, whimsy, whim-wham

مد زودگذر (اسم)
fad

craze


Synonyms: affectation, amusement, caprice, chic, conceit, cry, custom, dernier cri, eccentricity, fancy, fantasy, fashion, fool notion, frivolity, furor, hobby, humor, in, innovation, in thing, kick, kink, latest word, mania, mode, newest wrinkle, new look, passing fancy, passion, quirk, rage, sport, style, thing, trend, vagary, vogue, whim, whimsy, wrinkle


Antonyms: standard, tradition


جملات نمونه

1. the skating fad was soon forgotten
رسم زودگذر اسکیت بازی پس از اندک زمانی فراموش شد.

2. His interest in photography is only a passing fad.
[ترجمه ترگمان]علاقه او به عکاسی تنها یک مد زودگذر است
[ترجمه گوگل]علاقه او به عکاسی فقط یک فندقه است

3. The question can't be lightly dismissed as a fad or a dream.
[ترجمه ترگمان]این سوال را نمی توان به سادگی به عنوان یک مد یا یک رویا رد کرد
[ترجمه گوگل]این سؤال را نمیتوان به راحتی به عنوان یک خنده یا یک رویای رها کرد

4. Interest in organic food is not a fad, it's here to stay.
[ترجمه ترگمان]علاقه به غذای ارگانیک یک مد نیست، اینجا برای ماندن است
[ترجمه گوگل]علاقمندی به غذاهای ارگانیک محکم نیست، اینجا اینجاست که بمانید

5. There was a fad for wearing ripped jeans a few years ago.
[ترجمه ترگمان]چند سال پیش هوس پوشیدن شلوار جین پاره مد روز بود
[ترجمه گوگل]چند سال پیش یک جوراب شلواری جین پاره پاره شد

6. They know this is just another fad.
[ترجمه ترگمان]می دانند که این فقط یک سرگرمی دیگر است
[ترجمه گوگل]آنها می دانند این فقط یکی دیگر از خنده دار است

7. But the blindingly obvious fad is that no one is around to be disturbed.
[ترجمه ترگمان]اما مد روز روشن و روشن آن این است که هیچ کس در اطراف نیست تا مزاحم شود
[ترجمه گوگل]اما ظلمی واضح و آشکار این است که هیچ کس در اطراف خود نگران نیست

8. It is only in the fashion or fad field that the later comers get badly burned.
[ترجمه ترگمان]تنها در میدان مد و مد روز است که تازه واردان به شدت سوخته است
[ترجمه گوگل]این فقط در زمینه مد یا حسی است که بعدها وارد می شود به شدت سوخته است

9. It is the latest evidence that the merger fad among military contractors is far from finished.
[ترجمه ترگمان]این آخرین مدرک است که مد روز ادغام در میان پیمانکاران نظامی به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]این آخرین شواهدی است که ادغام در میان پیمانکاران نظامی فرو می ریزد

10. Are video games a fad, or are they here to stay?
[ترجمه ترگمان]آیا بازی های ویدیویی مد روز هستند، یا برای ماندن در اینجا هستند؟
[ترجمه گوگل]آیا بازی های ویدئویی فریب خورده اند، یا آیا آنها برای ماندن در اینجا هستند؟

11. Arts education may be the fad du jour.
[ترجمه ترگمان]تعلیم و تربیت هنری ممکن است هوس روز باشد
[ترجمه گوگل]تعلیم و تربیت هنر ممکن است موجب خجالت باشد

12. This is not simply a passing fad.
[ترجمه ترگمان]این تنها یک مد زودگذر نیست
[ترجمه گوگل]این به سادگی یک تصادف گذرا نیست

13. They thereby avoid commitment to any current fad that comes up on the whirligig of fashion.
[ترجمه ترگمان]آن ها در نتیجه از تعهد به استفاده از مد روز افزون استفاده می کنند که در گردباد of مد نظر قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]به این ترتیب آنها از تعهد به هر کدام از جادوگرهای فعلی جلوگیری می کنند

14. FAD ( flavin adenine dinucleotide ) A derivative of riboflavin that is a coenzyme in electron - transfer reactions.
[ترجمه ترگمان]FAD (flavin adenine dinucleotide)یک مشتق از riboflavin است که در واکنش های انتقال الکترون یک coenzyme است
[ترجمه گوگل]FAD (flavin adenine dinucleotide) یک مشتق از ریبوفلاوین است که یک کوآنزیم در واکنش های انتقال الکترون است

The skating fad was soon forgotten.

رسم زودگذر اسکیت‌بازی پس از اندک زمانی فراموش شد.


پیشنهاد کاربران

تب و تاب

دمادم

سرگرمی زود گذر

جریان زودگذر

گاهی به معنی عوض شدن رنگ لباس موقع شستن هم به کار می رود

مد شدن. Trend
There was a fad for wearing ripped jeans a few years ago

دامپزشکی و علوم دامی
درماتیت آلرژیک کک ( مخفف feline allergy dermatitis )

It is a fad among young people these days
این روزا بین جوونا باب شده

1 - هوس، هوا و هوس، میل زودگذر 2 - گرایش عمومی، مد روز

جریانی که یک شبه مد میشه و تبش همه کس و همه جا رو می گیره و خیلی زود هم فروکش می کنه

• Fads fade as fast as they become popular
• Hucksters recognize a profitable fad when they see one
•New/passing/latest/insipid/popular fads

امروزی. جدید

رایج

fad ( اقتصاد )
واژه مصوب: ویر
تعریف: علاقه و اشتیاق شدید برای خرید کالایی خاص در طی مدت زمانی کوتاه


کلمات دیگر: