کلمه جو
صفحه اصلی

babbling


معنی : پر حرف
معانی دیگر : پرگویی، وراجی

انگلیسی به فارسی

لعنتی، پر حرف


انگلیسی به انگلیسی

• chattering, muttering; speaking continuously in an unintelligible manner

مترادف و متضاد

پر حرف (صفت)
babbling, talkative, talky, chatty, loquacious, flippant, outspoken, mouthy, voluble

جملات نمونه

1. the baby was babbling away in his crib all morning
کودک تمام صبح در گهواره ی خود غان و غون می کرد.

2. Stop babbling and speak more slowly.
[ترجمه نینا] وراجی رو تموم کن و آهسته تر صحبت کن
[ترجمه ترگمان]چرت و پرت نگو و آروم حرف بزن
[ترجمه گوگل]ببخشید و آهسته صحبت کنید

3. I could hear the sound of a babbling brook.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای brook را بشنوم
[ترجمه گوگل]من می توانستم صدای یک پرتغالی را بشنوم

4. I realized I was babbling like an idiot.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که دارم مثل یک احمق وراجی می کنم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که مثل یک ادم سفیه و دروغ گفتم

5. I have no idea what he was babbling on about.
[ترجمه ترگمان]من اصلا نمی دونم راجع به چی داره حرف می زنه
[ترجمه گوگل]من نمیدانم چه خبره

6. They were all babbling away in a foreign language.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها به زبان خارجی وراجی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها همه در زبان خارجی بیگانه بودند

7. She was babbling, on the verge of hysteria.
[ترجمه ترگمان]او داشت وراجی می کرد، در شرف تشنج بود
[ترجمه گوگل]او bablling بود، در آستانه هیستری

8. They rested a while by a babbling brook.
[ترجمه ترگمان]مدتی استراحت کردند و در کنار جویبار روان شدند
[ترجمه گوگل]آنها یک ساعتی با استراحت ببرند

9. I always thought he was simply babbling, but suddenly he got up and went.
[ترجمه ترگمان]من همیشه فکر می کردم که او فقط حرف می زند، اما ناگهان بلند شد و رفت
[ترجمه گوگل]من همیشه تصور می کردم او به سادگی زاری می کرد، اما ناگهان او بلند شد و رفت

10. Rump steak, his mind was babbling, rump steak.
[ترجمه ترگمان] استیک دودی، مغزش داره چرت و پرت می کنه استیک گوشت کبابی
[ترجمه گوگل]کباب کردن استیک، ذهن او bablling بود، گردو استیک

11. He was running around babbling about someone named Tulkeke.
[ترجمه ترگمان]او داشت وراجی می کرد و درباره کسی به نام Tulkeke حرف می زد
[ترجمه گوگل]او در مورد افرادی به نام Tulkeke مشغول صحبت کردن بود

12. The conductor was babbling on good-naturedly about long train journeys but Donna scarcely heard what he said.
[ترجمه ترگمان]رهبر ارکستر به سفره ای طولانی و طولانی مشغول بود، ولی دانا به ندرت حرف های او را می شنید
[ترجمه گوگل]هادی در مورد سفرهای قطار طولانی با صدای بلند صحبت می کرد اما دانا چیزی نگفت

13. I was babbling from nervousness.
[ترجمه ترگمان]از حالت عصبی و عصبی حرف می زدم
[ترجمه گوگل]من از عصبانیت می لرزیدم

14. The woman was babbling incoherently and waving a gun.
[ترجمه ترگمان]زن حرف می زد و تفنگش را تکان می داد
[ترجمه گوگل]این زن ناخودآگاه با لگد زدن و تکان دادن یک اسلحه

پیشنهاد کاربران

بیهوده گویی

حرف های گنده گنده ( بر گرفته از ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی )

نامفهوم سخن گفتن

وراجی کرد ن, گزافه گویی , پر حرفی

غان و غون کردن ( نوزدان )

زر زدن ، غر زدن

صدای شرشر جریان آب ( مثلا babbling stream )

Between six and eight monthes, the child is sitting up and producing a number of different vowels and consonants, as well as combinations such as ba - ba and ga - ga

بین ماههای شش و هشت بچه یه حروفی رو میگه و یا تلفظ میکنه. مث بابا، دد، ماما و. . . .
ک فرقش با cooingاینه ک در cooing بچه در ماه های اول تولدش میتونه فقط حروف یک بخشی یا یک قسمتی را تلفظ کنه مثل د، ب

پر حرفی
پرگویی


کلمات دیگر: