1. the baby was babbling away in his crib all morning
کودک تمام صبح در گهواره ی خود غان و غون می کرد.
2. Stop babbling and speak more slowly.
[ترجمه نینا] وراجی رو تموم کن و آهسته تر صحبت کن
[ترجمه ترگمان]چرت و پرت نگو و آروم حرف بزن
[ترجمه گوگل]ببخشید و آهسته صحبت کنید
3. I could hear the sound of a babbling brook.
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای brook را بشنوم
[ترجمه گوگل]من می توانستم صدای یک پرتغالی را بشنوم
4. I realized I was babbling like an idiot.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که دارم مثل یک احمق وراجی می کنم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که مثل یک ادم سفیه و دروغ گفتم
5. I have no idea what he was babbling on about.
[ترجمه ترگمان]من اصلا نمی دونم راجع به چی داره حرف می زنه
[ترجمه گوگل]من نمیدانم چه خبره
6. They were all babbling away in a foreign language.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها به زبان خارجی وراجی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها همه در زبان خارجی بیگانه بودند
7. She was babbling, on the verge of hysteria.
[ترجمه ترگمان]او داشت وراجی می کرد، در شرف تشنج بود
[ترجمه گوگل]او bablling بود، در آستانه هیستری
8. They rested a while by a babbling brook.
[ترجمه ترگمان]مدتی استراحت کردند و در کنار جویبار روان شدند
[ترجمه گوگل]آنها یک ساعتی با استراحت ببرند
9. I always thought he was simply babbling, but suddenly he got up and went.
[ترجمه ترگمان]من همیشه فکر می کردم که او فقط حرف می زند، اما ناگهان بلند شد و رفت
[ترجمه گوگل]من همیشه تصور می کردم او به سادگی زاری می کرد، اما ناگهان او بلند شد و رفت
10. Rump steak, his mind was babbling, rump steak.
[ترجمه ترگمان] استیک دودی، مغزش داره چرت و پرت می کنه استیک گوشت کبابی
[ترجمه گوگل]کباب کردن استیک، ذهن او bablling بود، گردو استیک
11. He was running around babbling about someone named Tulkeke.
[ترجمه ترگمان]او داشت وراجی می کرد و درباره کسی به نام Tulkeke حرف می زد
[ترجمه گوگل]او در مورد افرادی به نام Tulkeke مشغول صحبت کردن بود
12. The conductor was babbling on good-naturedly about long train journeys but Donna scarcely heard what he said.
[ترجمه ترگمان]رهبر ارکستر به سفره ای طولانی و طولانی مشغول بود، ولی دانا به ندرت حرف های او را می شنید
[ترجمه گوگل]هادی در مورد سفرهای قطار طولانی با صدای بلند صحبت می کرد اما دانا چیزی نگفت
13. I was babbling from nervousness.
[ترجمه ترگمان]از حالت عصبی و عصبی حرف می زدم
[ترجمه گوگل]من از عصبانیت می لرزیدم
14. The woman was babbling incoherently and waving a gun.
[ترجمه ترگمان]زن حرف می زد و تفنگش را تکان می داد
[ترجمه گوگل]این زن ناخودآگاه با لگد زدن و تکان دادن یک اسلحه