کلمه جو
صفحه اصلی

fabric


معنی : اساس، پارچه، قماش، محصول، سبک بافت
معانی دیگر : بافته، ساختار، تاروپود (اجتماعی یا معنوی و غیره)، چهارچوب اصلی هرچیز، سبک معماری، طرز ساختمان، ساختمان، طرح بنا، ساخت پردازی، محصول کارخانه و غیره

انگلیسی به فارسی

محصول (کارخانه و غیره)، پارچه، قماش، سبک بافت، اساس، دست اول


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: cloth made by weaving, knitting, or felting fibers.
مترادف: cloth, material, textile
مشابه: broadcloth, felt, knit

- Cotton, silk, and wool are some fibers that are used to make fabric.
[ترجمه Asal] چیزی که نوشتید همش غلته good morning
[ترجمه ترگمان] پنبه، ابریشم و پشم برخی از فیبرها هستند که برای ساخت پارچه مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل] پنبه، ابریشم و پشم، برخی از الیاف است که برای ساخت پارچه استفاده می شود

(2) تعریف: the nature or texture of such cloth.
مترادف: material, weave
مشابه: pile, texture

(3) تعریف: underlying structure; foundation.
مترادف: basis, foundation
مشابه: architecture, core, essence, frame, framework, substance

- The Constitution forms the fabric of the U.S. government.
[ترجمه ترگمان] قانون اساسی پارچه دولت آمریکا را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل] قانون اساسی، ساختار دولت ایالات متحده را تشکیل می دهد
- Has technology changed the fabric of our society?
[ترجمه ترگمان] آیا تکنولوژی بافت جامعه ما را تغییر داده است؟
[ترجمه گوگل] آیا تکنولوژی جامعه ما را تغییر داده است؟

• cloth made of woven threads; textile, weave; structure, framework; construction
fabric is cloth that is used for making clothes, curtains, and so on.
the fabric of a society is its structure and customs; a formal use.
the fabric of a building is its walls, roof, and other parts; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] استخوانبندی
[نساجی] پارچه - بافته - منسوج
[خاک شناسی] فابریک
[پلیمر] منسوج، پارچه، تافته

مترادف و متضاد

اساس (اسم)
base, ground, basis, root, nucleus, element, foundation, cornerstone, bedrock, fabric, grass roots, fundament, groundsel, groundwork

پارچه (اسم)
stuff, lot, piece, cloth, fabric, textile, tissue

قماش (اسم)
cloth, fabric

محصول (اسم)
turnover, produce, fabric, crop, product, production, yield, vintage, proceeds, output, harvest

سبک بافت (اسم)
fabric

cloth, material


Synonyms: bolt, fiber, goods, stuff, textile, texture, web


structure


Synonyms: building, consistency, constitution, construction, foundation, frame, framework, infrastructure, make-up, mold, organization, stamp, substance, texture


جملات نمونه

1. a fabric for which dry cleaning is indicated
پارچه ای که باید خشک شویی شود.

2. a fabric of coarse fiber
پارچه ی درشت بافت

3. a fabric that is impervious to moisture
پارچه ای که در برابر رطوبت نفوذ ناپذیر است

4. a fabric that keeps its press
پارچه ای که خوب اطو می گیرد (چروک نمی شود)

5. see-through fabric
پارچه ی فرانما

6. serviceable fabric
پارچه ی پردوام

7. this fabric has several tears in it
این پارچه چندین پارگی دارد.

8. this fabric is faced with plastic
این پارچه روکش پلاستیکی دارد.

9. this fabric launders well
این پارچه خوب شسته می شود.

10. a sleazy rayon fabric
پارچه ی نایلونی بنجل

11. a cotton cloth of fine fabric
پارچه ی پنبه ای ریزبافت

12. satin is a soft, shining fabric
ساتن پارچه ای نرم و براق است.

13. unemployment was threatening the whole fabric of the society
بیکاری همه ی تاروپود اجتماعی کشور را تهدید می کرد.

14. a chemical substance to stabilize a fabric
ماده ی شیمیایی برای پردوام کردن پارچه

15. Glue the fabric around the window.
[ترجمه ترگمان]پارچه را در اطراف پنجره چسب درست کنید
[ترجمه گوگل]چسباندن پارچه در اطراف پنجره

16. Love is a fabric that nature wove and fantasy embroidered.
[ترجمه ترگمان]عشق پارچه ای است که طبیعت wove و فانتزی دارد
[ترجمه گوگل]عشق پارچه ای است که طبیعت آن را می پوشاند و فانتزی دوزی دارد

17. The fabric is woven of cotton.
[ترجمه ترگمان]پارچه از پنبه بافته شده است
[ترجمه گوگل]پارچه بافته شده از پنبه است

18. The needle pierces the fabric four times a second.
[ترجمه ترگمان]سوزن پارچه را چهار بار در ثانیه سوراخ می کند
[ترجمه گوگل]سوزن چهار بار در ثانیه پارچه را سوراخ می کند

19. This artificial fabric has the texture of silk.
[ترجمه ترگمان]این پارچه مصنوعی دارای بافت ابریشم است
[ترجمه گوگل]این پارچه مصنوعی دارای بافت ابریشم است

20. The fibres are woven into fabric.
[ترجمه ترگمان]فیبرها به پارچه بافته می شوند
[ترجمه گوگل]الیاف به پارچه آغشته می شوند

Satin is a soft, shining fabric.

ساتن پارچه‌ای نرم‌ و ‌براق است.


imported fabrics

قماش وارداتی


a cotton cloth of fine fabric

پارچه‌ی پنبه‌ای ریزبافت


Unemployment was threatening the whole fabric of the society.

بیکاری همه‌ی تاروپود اجتماعی کشور را تهدید می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

Fabric softener نرم کننده پارچه

تراشه های داخلی fpga ( مانند حافظه ها، DSP، LUTها و. . . )

جنس پارچه
Example:What fabric is this?Is it cotton

پارچه

معنی آن درمورد پارچه لباس است
جنس پارچه، کیفیت و ترزش پارچه، منابع به کار رفته در پارچه

essence
وجود
ماهیت
اساس
اصل

The fabric of the traumatisation


foundations
mechanisms

ساختار

بافت، تاروپود، بافتار، بافه

محصول

از نظر من معنی Fabric می شود فانتزی

مصنوعی


کلمات دیگر: