کلمه جو
صفحه اصلی

icy


معنی : خنک، بسیار سرد، یخی، پوشیده از یخ
معانی دیگر : یخپوش، یخ زده، مثل یخ، یخبندان، (رفتار و غیره) سرد، غیردوستانه، یخسان، یخ مانند

انگلیسی به فارسی

یخی، پوشیده از یخ، خنک، بسیار سرد


یخی، پوشیده از یخ، بسیارسرد، خنک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: icier, iciest
(1) تعریف: made of, covered with, containing, or resembling ice.
متضاد: fiery

- icy roads
[ترجمه ترگمان] جاده های یخ زده،
[ترجمه گوگل] جاده های یخی

(2) تعریف: harshly cold.
متضاد: blistering, burning, lukewarm, scalding
مشابه: arctic, frigid, raw

- icy water
[ترجمه ترگمان] آب یخ زده،
[ترجمه گوگل] آب یخ

(3) تعریف: lacking warmth of feeling; formal or unfriendly in manner.
متضاد: friendly, warm
مشابه: cold, frigid

- an icy tone of voice
[ترجمه ترگمان] با لحنی سرد و بی روح گفت:
[ترجمه گوگل] لحن یخی صدا

• frozen, cool, cold as ice; covered in ice; resembling ice; slippery
icy air or water is extremely cold.
an icy road has ice on it and is dangerous because it is slippery.
you say that someone's behaviour is icy when they show their dislike or anger in a quiet, controlled way.

مترادف و متضاد

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

بسیار سرد (صفت)
frigid, icy, gelid, hyperborean

یخی (صفت)
icy

پوشیده از یخ (صفت)
icy

frozen; slippery when frozen


Synonyms: antarctic, arctic, biting, bitter, chill, chilled to the bone, chilling, chilly, cold, freezing, frigid, frost-bound, frosty, frozen over, gelid, glacial, glaring, iced, polar, raw, refrigerated, rimy, shivering, shivery, sleeted, smooth as glass


Antonyms: unfrozen, watery


aloof


Synonyms: chill, cold, distant, emotionless, forbidding, frigid, frosty, glacial, hostile, indifferent, steely, stony, unemotional, unfriendly, unwelcoming


Antonyms: friendly, warm


جملات نمونه

The stranger gave us an icy look.

آن غریبه نگاه سردی به ما کرد.


an icy tone

لحن غیردوستانه


1. icy weather
آب و هوای بسیار سرد (یخبندان)

2. an icy room
اتاق بسیار سرد

3. an icy tone
لحن غیردوستانه

4. to salt an icy sidewalk
روی پیاده رو یخ زده نمک پاشیدن

5. they were lost in icy polar wastes
آنان در بیابان های یخزده ی قطبی گم شدند.

6. the car fishtailed on the icy road
اتومبیل روی جاده ی پوشیده از یخ به چپ وراست لیز می خورد.

7. the car skidded on the icy street
اتومبیل روی خیابان پوشیده از یخ لیز خورد.

8. the stranger gave us an icy look
آن غریبه نگاه سردی به ما کرد.

9. nothing daunted, they jumped into the icy water
بدون هیچگونه ترس پریدند توی آب یخ آلود.

10. he gasped as he stepped into that icy water
تا وارد آن آب سرد شد نفسش بند آمد.

11. the hardy boys swam in the lake's icy water
پسران پرطاقت در آب بسیار سرد دریاچه شنا کردند.

12. the immersion of his hand in the icy water made him shudder
فرو بردن دستش در آب یخ،او را به لرزه انداخت.

13. He braced himself for the icy plunge into the black water.
[ترجمه ترگمان]خود را در آب سرد فرو برد و خود را در آب تیره فرو برد
[ترجمه گوگل]او خود را برای غوطه ور شدن یخ به آب سیاه تبدیل کرد

14. The car slewed round on the icy road.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به سوی جاده یخی چرخید
[ترجمه گوگل]ماشین بر روی جاده یخی دور زد

15. She tried to get a grip on the icy rock.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد سنگ یخ را بگیرد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا بر روی سنگ یخی دست یابد

16. The icy coldness of the water revived her.
[ترجمه ترگمان]سرمای سردی آب او را زنده کرد
[ترجمه گوگل]سرماخوردگی یخی آب او را زنده کرد

17. They were spreading grit and salt on the icy roads.
[ترجمه ترگمان]آن ها هم سنگ و نمک را روی جاده های یخ زده پخش می کردند
[ترجمه گوگل]آنها شیار و نمک را در جاده های یخی پخش می کردند

18. An icy chill slid up my spine.
[ترجمه ترگمان]سرمای سردی به ستون فقراتم فرو رفت
[ترجمه گوگل]سرد شدن یخ زده ستون فقراتم

19. She fixed her questioner with an icy glare.
[ترجمه ترگمان]چهره سوال کننده را با نگاهی سرد برانداز کرد
[ترجمه گوگل]او پرسشگر خود را با تابش یخ زده ثابت کرد

20. An icy wind bit our faces.
[ترجمه ترگمان]باد سردی چهره ما را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]چهره های چهره یخی یخ زده

21. She fell headlong into the icy pool.
[ترجمه ترگمان]او با سربه آبگیر یخ زده شیرجه زد
[ترجمه گوگل]او سقوط کرد به طور مداوم به استخر یخ زده

The car skidded on the icy street.

اتومبیل روی خیابان پوشیده از یخ لیز خورد.


They were lost in icy polar wastes.

آنان در بیابان‌های یخ‌زده‌ی قطبی گم شدند.


icy weather

آب و هوای بسیار سرد (یخبندان)


an icy room

اتاق بسیار سرد


پیشنهاد کاربران

یخمکی


یخبندان

لغزنده مثلا icy road

ینی سرد رفتار کردن ومهم نبودن

خصومت آمیز، تند

یخی


کلمات دیگر: