کلمه جو
صفحه اصلی

jab


معنی : مشت، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، ضربت ناگهانی زدن، ضربت زدن، سوراخ کردن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن
معانی دیگر : (با چیز تیزی مانند دشنه یا میله ی سر تیز) فرو کردن، سیخونک زدن، (به ویژه در مشت زنی) ضربه ی تند و کوتاه زدن، تندکوبه زدن، (با:out) فرو کردن و درآوردن، ضربه ی تند و مستقیم، سکه، خرد کردن، سی  زدن، سورا  کردن

انگلیسی به فارسی

جب، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، مشت، ضربت زدن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن، سوراخ کردن، ضربت ناگهانی زدن


ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، خرد کردن، سک زدن،سیخ زدن، خنجر زدن، سوراخ کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: jabs, jabbing, jabbed
(1) تعریف: to prod or poke, esp. with a pointed object.
مترادف: goad, poke, prod
مشابه: elbow, goose, nudge

(2) تعریف: to strike abruptly and with a short movement of the arm or a weapon.
مترادف: clip, punch
مشابه: hit, poke, sock, swipe

- The boxer jabbed his opponent.
[ترجمه ترگمان] مشت زن به حریف خود ضربه زد
[ترجمه گوگل] بوکسور حریف خود را به هم زد
- She jabbed at me with a knife.
[ترجمه ترگمان] با چاقو به من ضربه زد
[ترجمه گوگل] او با یک چاقو به من زد
اسم ( noun )
مشتقات: jabbingly (adv.)
• : تعریف: the act or an instance of jabbing; poke or short punch.
مترادف: blow, dig, poke, punch
مشابه: nudge, prod, shot, sock, stick

• thrust, poke; quick punch, blow; injection (british slang)
thrust, poke; punch, hit; inject with a hypodermic needle (slang)
if you jab something somewhere, you push it there with a quick, sudden movement. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...the rhythmic jab and parry of professional boxing.
a jab is an injection of a substance into your blood to prevent illness; an informal use.

مترادف و متضاد

مشت (اسم)
clump, knock, jab, fist, cuff, buffet, handful, punch

ضربت با چیز تیز (اسم)
jab

ضربت با مشت (اسم)
jab

ضربت ناگهانی زدن (فعل)
jab

ضربت زدن (فعل)
strike, bump, bob, jab, contuse, hammer, inflict, sock

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

خنجر زدن (فعل)
jab, dirk, poniard, stab

سک زدن (فعل)
prod, prickle, goad, jab, drive with a goad

سیخ زدن (فعل)
prod, prick, jab, gig, stab, poke

poke


Synonyms: blow, buck, bump, bunt, dig, hit, jog, lunge, nudge, prod, punch, push, stab, tap, thrust


جملات نمونه

He kept jabbing at his opponent's face.

او پیوسته به چهره‌ی حریف خود ضربه‌های تند و کوتاه می‌زد.


be careful with the scissors, you nearly jabbed my eye out!

مواظب قیچی باش، نزدیک بود چشمم را در بیاوری!


1. to lead with a jab to the opponent's jaw
با مشت کوتاهی به آرواره ی حریف (مسابقه را) آغاز کردن

2. Scott gave him a sharp left jab to the ribs.
[ترجمه ترگمان]اسکات ضربه محکمی به دنده هایش زد
[ترجمه گوگل]اسکات او را به سمت چپ به سمت چپ سوار کرد

3. He saw her jab her thumb on a red button — a panic button.
[ترجمه ترگمان]او او را دید که شستش را روی یک دکمه قرمز فشار می داد - یک دکمه وحشت زده
[ترجمه گوگل]او را دیدم او انگشت شست خود را بر روی یک دکمه قرمز - دکمه وحشت

4. The boxer was floored by a punishing left jab.
[ترجمه ترگمان]مشت زن از فشاری که به طرف چپ پیچید، متعجب شد
[ترجمه گوگل]بوکسور توسط یک مجازات جناغ چپ کف شده است

5. White House officials took a sharp jab at the Democrats' plan.
[ترجمه ترگمان]مقامات کاخ سفید به طرح دموکرات ها ضربه محکمی زدند
[ترجمه گوگل]مقامات کاخ سفید در برنامه حزب دموکراتها به شدت محکوم شدند

6. She gave me a sharp jab in the ribs with her elbow to stop me from saying any more.
[ترجمه ترگمان]او ضربه محکمی به دنده هایم زد و با آرنجش به من ضربه زد تا دیگر چیزی نگویم
[ترجمه گوگل]او به من زنگ زد و با صدای بلند گفت: 'او را به آرامی بکشید و من را متوقف کن تا دیگر حرف بزنم '

7. He neatly fended off a jab at his chest.
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی به سینه اش زد
[ترجمه گوگل]او به طور منظم در قفسه سینه یک جب را فریاد زد

8. She gave him a jab in the stomach with her elbow.
[ترجمه ترگمان]با آرنجش به شکمش ضربه زد
[ترجمه گوگل]او با آرنج خود را در شکم به او داد

9. The boy received a jab.
[ترجمه ترگمان]پسر ضربه ای به او زد
[ترجمه گوگل]پسر یک جب را دریافت کرد

10. Did you have a flu jab this year?
[ترجمه محمد] آیا امسال تزریق ( واکسن ) آنفلونزا داشتید
[ترجمه ترگمان]امسال یه مشت سرماخوردگی داشتی؟
[ترجمه گوگل]آیا در سال جاری آنفلوآنزا دارید؟

11. He saw Gazzer's fingers jab ferociously into Simon's face.
[ترجمه ترگمان]او انگشتانش را با عصبانیت مشت کرد و به صورت سایمون مشت زد
[ترجمه گوگل]او انگشت های گاززر را به صورت سایمون خشمگین کرد

12. I jab a finger forward and Lucker nods in big up and down sweeps.
[ترجمه ترگمان]یک انگشتم را به جلو پرت می کنم و بعد سر تکان می دهم و سر تکان می دهم
[ترجمه گوگل]من انگشت رو به جلو حرکت می کنم و لوقر در بالا و پایین حرکت می کند

13. But they set up my left jab.
[ترجمه ترگمان]اما مشت چپم را درست کردند
[ترجمه گوگل]اما آنها چپ جراحی من را تنظیم کردند

14. Occasionally he would jab futilely at a passing luminous trail.
[ترجمه ترگمان]گهگاه در یک رد luminous که از آن عبور می کرد، بی هوده سوراخ می کرد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات او به طور ضمنی در دنباله درخشان عبور می کند

15. The jab snaps out straight from the shoulder and bounces back immediately into high guard.
[ترجمه ترگمان]ضربه مستقیم از روی شانه بیرون می اید و بلافاصله خود را به گارد بالا می اندازد
[ترجمه گوگل]جب به صورت مستقیم از شانه خارج می شود و بلافاصله به گارد بالا باز می گردد

He jabbed his fork into the meat.

او چنگال خود را توی گوشت فرو کرد.


He jabbed his elbow into my side.

با آرنج به من سیخونک زد.


پیشنهاد کاربران

تزریق دارو به داخل خون برای جلوگیری از بیماری

۱ - به صورت ناگهانی و تند ضربه زدن و بویژه با وسیله تیز یا برنده
۲ - تزریق ( مثلا واکسن ) to get the jab
To take the jab: مورد انتقاد قرار گرفتن

To poke/blow/thrust sharply, abruptly, and and quickly

Hamlet sees a movement of the curtain and
. jabs it with his sword, thereby killing Polonius

I got my first jab yesterday
اولین دوز واکسنم را دیروز گرفتم.

سوزن یا آمپول زدن.


کلمات دیگر: