کلمه جو
صفحه اصلی

tab


معنی : حساب، صورت حساب، باریکه، برگ، هزینه، شمارش، جدول بندی، باریکه دادن به، نوار زدن به، گلچین کردن، نشان دار کردن
معانی دیگر : (تسمه یا حلقه ی فلزی و غیره که برای کشیدن یا آویختن و غیره به چیزی وصل است) نوار، قلاب، حلقه، برگه، زبانه، (از پارچه یا کاغذ و غیره) برچسب، زبانه ی لباس، بند، بندینک، برگزیدن، انتخاب کردن، تخصیص دادن، کنار گذاشتن، (بایگانی و پرونده داری - بخش جلو آمده ی پرونده یا کارت که نام پرونده و غیره را روی آن می نویسند) زبانه، نمایه، سرلوح، (هواپیما) بالچه ی شهپر، تسمه (و غیره) زدن، نواردار کردن، زبانه دار کردن، برچسب یا نمایه زدن (به)، رجوع شود به: tabulate، کل هزینه، همه ی مخارج، (عامیانه)، صورت، رسید، فهرست هزینه، مخفف:

انگلیسی به فارسی

صورتحساب، هزینه، برگ، باریکه، حساب، شمارش، نوار زدن به، نشاندار کردن، گلچین کردن


جدول بندی، زائده، صورت حساب


برگه، برگ، باریکه، حساب، شمارش، صورت حساب، جدول بندی، هزینه، باریکه دادن به، نوار زدن به، گلچین کردن، نشان دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: keep tabs on, pick up the tab
(1) تعریف: a small, flat projection, such as a loop, strap, or flap, used for pulling, hanging, or opening, or as a means of identifying something.
مشابه: tag

(2) تعریف: on a computer screen, a graphic image resembling a flap, which, when clicked on, brings the user to a different page or shows the user navigational options.

(3) تعریف: shortened form of "tabulator," a typewriter key used to move the carriage a certain number of spaces each time it is pressed, as to form columns, margins, and the like; tab key.

(4) تعریف: a similar button on a computer keyboard that moves the cursor a set distance each time it is pressed, as along a line of a document being typed, or from field to field in a form.

(5) تعریف: a point along a line, established by a particular user of a typewriter or computer, where typing is set to begin.

- The tabs are set fifteen spaces apart to create the columns on the page.
[ترجمه ترگمان] پنج زبانه برای ایجاد ستون ها در صفحه، پانزده فضا را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل] زبانه ها پانزده فضای مجزا برای ایجاد ستون در صفحه تعیین می شود

(6) تعریف: (informal) a bill, esp. at a bar or restaurant; check.
مشابه: bill, check
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tabs, tabbing, tabbed
• : تعریف: to provide with a tab or tabs.

• tag, label, loop, flap; small piece of metal (frequently attached to a ring) which is pulled off or pushed into the top of a can to open it; bill, check (informal)
furnish with tabs, attach a tag to; label, name, mark

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کلید Tab - کلیدی بر روی صفحه ی کامپیوتر که با پیکانهای رو به جلو و عقب علامت گذاری شده است. این کلید مکان نما را به نقطه ی مشخص شده جلو می برد؛ Shift -Tab نیز مکان نما به نقطه ی قبلی ( Tab قبلی ) بر میگرداند . بسیاری از برنامه های کلمه پرداز و صفحه آرا امکان تنظیم نقاط توقف کلید Tab را می دهند، در غیر این صورت، نقاط توقف از پیش ساخته ای را فراهم می کنند. معمولاً فاصله ی میان نقاط توقف کلید Tab نیم اینچ است. برای تنظیم متن تایپ شده، به جای کلید طویل فضای خالی از کلید Tab دارای کد ASCII شماره ی 9 و معادل Ctrl-l است، اما کلید Shift -tab کد ASCII ندارد. - کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص می کند
[برق و الکترونیک] tape automated bonding-متصل کردن خودکار نواری روشی خودکار برای سیم بندی لایه های قطعات نیمرسانا به پایه های پوشش آن با استفاده از ارایهسربی که با نوار پلاستیکی فلزی شده ساخته شده است . پایه ها نسبت به لایه ها تنظیم شده، با حرارت و فشار به یکدیگر متصل می شوند .
[ریاضیات] دریچه، تکه، بند، باریکه، خار، باریکه ای از فلز

مترادف و متضاد

Synonyms: account, charge, check, cost, invoice, price, price tag, rate, reckoning, score, statement, tariff


حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale

صورت حساب (اسم)
account, bill, invoice, facture, tab

باریکه (اسم)
slip, slice, tab, track, belt, strip, isthmus, berm, listel, slab, stripe

برگ (اسم)
tab, tool, folium, leaf, page, card, folio, lamella

هزینه (اسم)
expenditure, tab, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, toll, voucher

شمارش (اسم)
tally, tab, computation, enumeration, numeration

جدول بندی (اسم)
tab, tabulation, tabulating

باریکه دادن به (فعل)
tab

نوار زدن به (فعل)
tab

گلچین کردن (فعل)
tab, pluck, cull, excerpt

نشان دار کردن (فعل)
tab, stamp, stigmatize

ticket, label


Synonyms: bookmark, clip, flag, flap, holder, logo, loop, marker, slip, sticker, stop, strip, tag


bill for service


جملات نمونه

1. pick up the tab
هزینه یا صورت حساب و غیره را پرداختن

2. one estimate puts the tab at 10 million
برحسب یکی از تخمین ها کل هزینه ده میلیون برآورد می شود.

3. the brand name is on a tab behind the collar of the shirt
نام سازنده بر زبانه ی پارچه ای در پشت یقه ی پیراهن دیده می شود.

4. i open the can by pulling the metal tab
قوطی را با کشیدن زبانه ی فلزی باز می کنم.

5. every time we went to a restaurant, my father picked up the tab
هر بار که به رستوران می رفتیم پدرم صورتحساب را پرداخت می کرد.

6. Hang your coat up by the tab on the collar.
[ترجمه ترگمان] کتت رو بده بالا و the رو بده بالا
[ترجمه گوگل]کت خود را با زدن روی یقه بپوشانید

7. The tab for the campaign was nearly $500 million.
[ترجمه ترگمان]تب این کمپین ۵۰۰ میلیون دلار بود
[ترجمه گوگل]برگه کمپین تقریبا 500 میلیون دلار بود

8. A stupid medical clerk had slipped the wrong tab on his X-ray.
[ترجمه ترگمان]یه منشی پزشکی احمق روی اشعه ایکس حساب اشتباهی داده بود
[ترجمه گوگل]یک کارمند پزشکی احمقانه زبانه اشتباه خود را در اشعه ایکس خود رها کرده است

9. The company picked up the tab for his hotel room.
[ترجمه ترگمان]شرکت تب اتاق هتلش را برداشت
[ترجمه گوگل]این شرکت برگه اتاق هتل خود را برداشت

10. Pollard picked up the tab for dinner that night.
[ترجمه ترگمان]Pollard شام را برای شام انتخاب کرده بود
[ترجمه گوگل]پولارد در همان شب شام را برداشت

11. The tab for the meeting could be $3 000.
[ترجمه ترگمان]مبلغ این نشست می تواند ۳۰۰۰ دلار باشد
[ترجمه گوگل]برگه جلسه می تواند 3 هزار دلار باشد

12. Can I put it on my tab?
[ترجمه ترگمان]میشه بزاریش رو حسابم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم آن را در برگه من قرار دهم؟

13. Insert Tab A into Slot A and glue, before standing the model upright.
[ترجمه ترگمان]زبانه A را به مقدار شیار و چسب وارد کنید قبل از این که مدل را راست نگه دارید
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه مدل درست بپوشید، نوار A را به شکاف A و چسب قرار دهید

14. He ran up a $4000 tab in long-distance calls.
[ترجمه ترگمان]او در تماس تلفنی با مسافت طولانی ۴۰۰۰ دلار بالا رفت
[ترجمه گوگل]او با زدن 4000 دلار در تماسهای طولانی از راه میافتد

15. The tab for superhighways may run as high as 2 million dollars a kilometer.
[ترجمه ترگمان]تب superhighways ممکن است تا ۲ میلیون دلار در کیلومتر بدود
[ترجمه گوگل]زوایای بزرگراه ها ممکن است تا 2 میلیون دلار در یک کیلومتر باشد

16. Taxpayers will pick up the tab for the stadium.
[ترجمه ترگمان]Taxpayers tab را برای استادیوم انتخاب خواهند کرد
[ترجمه گوگل]مالیات دهندگان برگه را برای استادیوم انتخاب خواهند کرد

17. Her father picked up the tab for all the champagne at the wedding.
[ترجمه ترگمان]پدرش پول همه شامپاین رو تو عروسی گرفت
[ترجمه گوگل]پدرش برگه را برای تمام شامپاین در عروسی برداشت

18. Use the Tab key to indent the first line of the paragraph.
[ترجمه ترگمان]از کلید زبانه برای سطر اول بند استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از کلید Tab برای حذف اولین خط پاراگراف استفاده کنید

I open the can by pulling the metal tab.

قوطی را با کشیدن زبانه‌ی فلزی باز می‌کنم.


The brand name is on a tab behind the collar of the shirt.

نام سازنده بر زبانه‌ی پارچه‌ای در پشت یقه‌ی پیراهن دیده می‌شود.


the 14 million tabbed for school districts

14 میلیونی که برای حوزه‌های آموزشی کنار گذاشته شده است


He has been tabbed for the job.

او را برای آن شغل درنظر گرفته‌اند.


One estimate puts the tab at 10 million.

برحسب یکی از تخمین‌ها کل هزینه ده میلیون برآورد می‌شود.


The police have been keeping tabs on him.

پلیس او را زیر نظر قرار داده است.


Every time we went to a restaurant, my father picked up the tab.

هر بار که به رستوران می‌رفتیم، پدرم صورتحساب را پرداخت می‌کرد.


اصطلاحات

keep tabs (or a tab) on

پاییدن، مواظب بودن، دقیقاً تحت مراقبت گرفتن، تحت نظر قرار دادن


pick up the tab

هزینه یا صورتحساب و غیره را پرداختن


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Tablet
موضوع: پزشکی
قرص
عبارت کامل: Tabulator Key
موضوع: کامپیوتر
کلید جهش یا تب (Tab مخفف tabulator key یا tabular key به معنای «کلید جدول ساز» یا «کلید جدولی») کلیدی روی صفحه کلید است که برای بردن مکان نما به توقف گاه بعدی جهش استفاده می شود.

پیشنهاد کاربران

باندرول

دکمه، شاسی، ماسماسک، چفت، دسته یا کلید

this time let me pick up the tab
صورت حساب

دارو - قرص - بسته قرص

زبانه

سربرگ

شمارش

tab ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: صفحک
تعریف: بخش لولاشدۀ سطح فرمان پرواز که نقش آن ایجاد توازن و کاهش گشتاور لولا و افزایش نیروی فرمان است

انتخاب شدن


کلمات دیگر: