کلمه جو
صفحه اصلی

daintily


معنی : ظریفانه، بطور شیک
معانی دیگر : ظریفانه، بطور شیک

انگلیسی به فارسی

ظریفانه، به‌طور شیک


جالب است، ظریفانه، بطور شیک


انگلیسی به انگلیسی

• delicately; deliciously; fastidiously

مترادف و متضاد

ظریفانه (قید)
airily, elegantly, nicely, daintily

بطور شیک (قید)
daintily

جملات نمونه

1. She blew her nose as daintily as possible.
[ترجمه ترگمان]تا جایی که ممکن بود بینی اش را بالا زد
[ترجمه گوگل]او تا آنجا که ممکن است دنیای خود را نابود کند

2. He handed round a plate of tiny sandwiches, daintily arranged in rings.
[ترجمه ترگمان]او یک بشقاب پر از ساندویچ کوچک را به او داد و با وقار تمام در حلقه آن قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او یک صفحه از ساندویچ های کوچک را که به صورت حلقه ای به صورت دلخواه مرتب شده بود دور کرد

3. She walked daintily down the steps.
[ترجمه ترگمان]با وقار تمام از پله ها پایین رفت
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی به سمت پایین حرکت کرد

4. She skipped daintily down the street, holding her father's hand.
[ترجمه ترگمان]او با احتیاط از خیابان پایین آمد و دست پدرش را در دست گرفت
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه خیابان را پرت کرد، دست پدرش را نگه داشت

5. She nibbled daintily at her cake.
[ترجمه ترگمان]او با ملایمت به کیک نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در جشن کیک خود سیری ناپیدا کرد

6. Rachel daintily arched one eyebrow as if I had mentioned inviting her servants to some feast or revelry.
[ترجمه ترگمان]ریچل با ظرافت یک ابرویش را بالا برد، انگار که من اشاره کرده بودم که خدمتکاران او را به جشن و عیاشی دعوت کنم
[ترجمه گوگل]راشل به طرز شگفت انگیزی یک ابرو را شبیه کرده بود، همانطور که من ذکر کردم که بندگان او را به جشن های مختلف دعوت می کنند

7. He selected some daintily, repelled by their hairy skin.
[ترجمه ترگمان]او با وقار بعضی از آن ها را انتخاب کرد و با آن پوست پشمالو کنار آمد
[ترجمه گوگل]او بعضی از جادوها را انتخاب کرد، با پوست مضر آنها دفع شد

8. Noise was muted, telephones pinging daintily against the artificial air.
[ترجمه ترگمان]سر و صدا خفه بود، تلفن با وقار در برابر هوای مصنوعی پخش می شد
[ترجمه گوگل]نویز خاموش شد، تلفن ها به طور شگفت انگیزی در برابر هوا مصنوعی قرار می گیرند

9. Perhaps four feet high, a girl, daintily made, her body stained and streaked green with moss.
[ترجمه ترگمان]شاید چهار پا ارتفاع داشت، دختری با وقار تمام بدنش را پوشانده بود و بدنش از خزه سبز شده بود
[ترجمه گوگل]شاید چهار پا بالا، یک دختر، ساخته شده با شکوه، بدن او رنگ آمیزی و سبز با خزه

10. She pointed her toes daintily.
[ترجمه ترگمان]او انگشت های پایش را با احتیاط نشان داد
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی اشاره کرد

11. She blew her nose as daintily as was possible in the circumstances and handed the handkerchief back with a wan smile.
[ترجمه ترگمان]با احتیاط بینی اش را بالا کشید و با لبخند کم رنگی دستمال را پس داد
[ترجمه گوگل]او همانطور که در شرایطی امکان پذیر بود، بینی خود را زیر پا گذاشت و دستمال را با لبخند وحشی باز کرد

12. She is a daintily dressed young lady.
[ترجمه ترگمان]خانم جوان بسیار آراسته و دوست داشتنی است
[ترجمه گوگل]او یک بانوی جوان لباس پوشیدن است

13. The orcas then daintily eat the motionless herring one at a time.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان بی سرو صدا ماهی دودی را که بی حرکت مانده بود می خورد
[ترجمه گوگل]سپس orcas به طرز شگفت انگیزی از یک شاه ماهی متحرک در یک زمان غذا بخورید

14. Then she ran her fingers daintily along the smooth marble top of the many - coloured Sicilian table.
[ترجمه ترگمان]سپس انگشتان خود را با احتیاط از روی سطح صاف مرمرین آن از روی پاتختی پر کرد
[ترجمه گوگل]سپس او انگشتان خود را به طرز شگفت انگیزی در امتداد بالای سنگ مرمر صاف از جدول رنگی سیسیلی اجرا کرد

پیشنهاد کاربران

به زیبایی
با ظرافت


کلمات دیگر: