کلمه جو
صفحه اصلی

quake


معنی : لرزش، لرزه، مرتعش شدن، لرزش داشتن، تکان خوردن، لرزیدن، بهیجان امدن، لرزاندن
معانی دیگر : (به ویژه هنگام زلزله) لرزیدن، (از سرما یا ترس و غیره) به خود لرزیدن

انگلیسی به فارسی

لرزیدن، تکان خوردن، لرزش داشتن، بهیجان آمدن، مرتعش شدن، لرزش، لرزه


زمین لرزه، لرزه، لرزش، تکان خوردن، لرزاندن، لرزیدن، لرزش داشتن، بهیجان امدن، مرتعش شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: quakes, quaking, quaked
(1) تعریف: to shake, as from fear, coldness, or the like.
مترادف: shudder, tremble
مشابه: blench, quail, quaver, quiver, shake, shiver, wobble

(2) تعریف: to shake or tremble as buildings during an earthquake.
مشابه: quaver, quiver, rock, shake, shudder, sway, tremble, wobble
اسم ( noun )
مشتقات: quakingly (adv.)
• : تعریف: an earthquake.
مترادف: earthquake, temblor

• popular three-dimensional internet computer game that exists in several versions
shiver, shudder; tremor, tremble; earthquake
tremble, shake, shiver, shudder
if you quake, you tremble or shake because you are afraid.
a quake is the same as an earthquake; an informal use.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] زمین لرزه، زلزله - مترادف زلزله؛ همچنین رویداد لرزه ای در اجرام سیاره ای دیگر.

مترادف و متضاد

لرزش (اسم)
shake, vibration, palpitation, flutter, succussion, quake, tremor, quivering, tremolo, friskiness, tremour, trepidation

لرزه (اسم)
thrill, vibration, tremble, shudder, shiver, jar, quake, tremor, tremour, vibratility

مرتعش شدن (فعل)
tremble, jar, quake

لرزش داشتن (فعل)
shake, tremble, quake

تکان خوردن (فعل)
shake, wag, scud, vibrate, quake, hotch, jolt, jounce

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

بهیجان امدن (فعل)
heat, flush, quake

لرزاندن (فعل)
flutter, tremble, shiver, shag, jar, quake, quaver, shake out, wangle

earthquake


Synonyms: aftershock, convulsion, quaker, seism, shake, shock, temblor, tremblor, tremor


shake, vibrate


Synonyms: convulse, cower, fluctuate, jar, jitter, move, pulsate, quail, quiver, rock, shiver, shrink, shudder, throb, totter, tremble, tremor, twitter, waver, wobble


Antonyms: be still


جملات نمونه

1. instead of helping the quake victims, they came out with the same old bromides
به جای کمک به زلزله زدگان همان حرف های پوچ گذشته را تحویل دادند.

2. to raise money for quake victims
برای زلزله زدگان پول جمع کردن

3. The quake destroyed mud buildings in many remote villages.
[ترجمه ترگمان]این زلزله ساختمان های گلی را در بسیاری از روستاهای دور افتاده تخریب کرد
[ترجمه گوگل]زمین لرزه ساختمان های گل را در بسیاری از روستاهای دورافتاده تخریب کرد

4. Every time I get on a plane, I quake with fear.
[ترجمه ترگمان]، هر دفعه که سوار هواپیما میشم از ترس به لرزه می افتم
[ترجمه گوگل]هر زمان که بر روی یک هواپیما بروم، با ترس به زمین می افتم

5. Social phobics quake at the thought of meeting strangers.
[ترجمه ترگمان]phobics اجتماعی در فکر دیدار غریبه ها به وقوع پیوست
[ترجمه گوگل]فاجعه اجتماعی فضایی با توجه به دیدار با غریبه ها

6. The quake reached a magnitude of 1 on the Richter scale.
[ترجمه ترگمان]این زلزله در مقیاس ریشتر به بزرگی ۱ ریشتر رسید
[ترجمه گوگل]این زلزله به میزان 1 در مقیاس ریشتر رسیده است

7. Most of the wreckage from the 1985 quake has been cleared.
[ترجمه ترگمان]اکثر خرابی های ناشی از زلزله سال ۱۹۸۵ پاک سازی شده است
[ترجمه گوگل]بیشتر زلزله زلزله سال 1985 از بین رفته است

8. Quake involves killing opponents with a variety of implements including axes, nail guns and rocket launchers.
[ترجمه ترگمان]زلزله شامل کشتن مخالفان با انواع تجهیزات از جمله تبر، تفنگ ناخن و خمپاره انداز می شود
[ترجمه گوگل]Quake شامل کشتن مخالفان با ابزارهای مختلف از جمله محور، اسلحه ناخن و پرتاب موشک است

9. A quake in the Tehachapi-Bakersfield area 50 miles north of Los Angeles registers
[ترجمه ترگمان]زلزله در منطقه Tehachapi - بیکرزفیلد ۵۰ مایلی شمال لس آنجلس را ثبت کرد
[ترجمه گوگل]یک زمین لرزه در منطقه Tehachapi-Bakersfield 50 مایلی شمال لس آنجلس ثبت می شود

10. In 194 a quake centered near Olympia claimed eight lives.
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۴ یک زلزله در نزدیکی المپیا هشت کشته بر جای گذاشت
[ترجمه گوگل]در سال 194، یک زمین لرزه در نزدیکی المپیا، هشت جانشینی را به همراه داشت

11. After surveying the quake damage by helicopter, he estimated it at more than $ 1 billion in western Washington alone.
[ترجمه ترگمان]او پس از بررسی خسارات زلزله با بالگرد، آن را بیش از ۱ میلیارد دلار در غرب واشنگتن برآورد کرد
[ترجمه گوگل]پس از بررسی خسارت زمین زره توسط هلی کوپتر، او تنها یک میلیارد دلار را در غرب واشنگتن تخمین زد

12. The San Francisco quake was mild compared to the roar of divine judgment soon to come.
[ترجمه ترگمان]زلزله سانفرانسیسکو در مقایسه با غرش حکم الهی به زودی فرا رسید
[ترجمه گوگل]زمین لرزه سان فرانسیسکو در مقایسه با سر و صدا رأی گیری الهی، به زودی ملایم شد

13. These sudden movements quake the Earth.
[ترجمه ترگمان]این حرکات ناگهانی زمین را لرزاند
[ترجمه گوگل]این حرکات ناگهانی زمین را زمین زد

14. Soil deformation during a quake could bend pipelines as though they were strands of copper wire.
[ترجمه ترگمان]تغییر شکل خاک در هنگام زلزله می تواند خطوط لوله را خم کند مثل اینکه آن ها از سیم مسی بودند
[ترجمه گوگل]تغییر شکل خاک در طی یک زلزله می تواند خطوط لوله را خنثی کند به شرط اینکه آنها رشته های سیم مسی هستند

The earth quaked violently.

زمین به‌شدت لرزید.


branches that quaked in the spring breeze

شاخه‌هایی که در نسیم بهاری می‌لرزیدند


Upon seeing him, princes knelt and quaked.

شاهزادگان با دیدن او زانو زدند و لرزه بر اندامشان افتاد.


with legs quaking

با پاهای لرزان


پیشنهاد کاربران

از ترس، سرما و . . . به خود لرزیدن
to shake because you are very frightened or find something very funny, or to feel or show great fear
مثال:
. Every time I get on a plane, I quake with fear
. Charlie stood outside the head teacher's office, quaking in his boots/shoes ( = feeling very frightened )
چارلی پشت اتاق مدیر ایستاده بود، در حالی که از ترس داشت خودش را خیس می‎کرد ( از ترس به خودش می لرزید. )
. The play was so funny, we were all quaking with laughter



کلمات دیگر: